تـو
همان شیرینیِ دوران کودکی هستی
که میگذاشتند بالای کمد!
و من هنوز
دستم به تو
نمیرسد...
.
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی میگذاشتند
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
تـو
همان شیرینیِ دوران کودکی هستی
که میگذاشتند بالای کمد!
و من هنوز
دستم به تو
نمیرسد...
.
آﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﺴﺘﯿﺪ ﺍﯾﺪﻩ ﯼ ﻓﯿﺴﺒﻮﮎ ﻭ ﺷﺒﮑﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﺸﺎﺑﻪ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ ﺷﺪه؟!
ﺍﯾﺮﺍﻧﯿﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﯾﺮﺑﺎﺯ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﻭ ﺍﻓﮑﺎﺭ ﺧﻮدﺭﺍ ﺑﺎ ﺍﺳﺘﺎﺗﻮﺱ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﺑﺮﻭﯼ ﺩﺭ ﻭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺗﻮﺍﻟﺖ ﻫﺎﯼ ﻋﻤﻮﻣﯽ ﺑﺎ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﯿﮕﺬﺍﺷﺘﻨﺪ!
ﻻﯾﮏ ﻧﻤﯿﺨﻮﺭﺩ ﻭﻟﯽ ﮐﺎﻣﻨﺘﻬﺎﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺩﺍﺷﺖ!!!
هر روز شاید،
ده ها رنگین کمان، در دهان ما نطفه می بست،
و بیرنگی، کمیاب ترین چیزها بود.
اگر شکستن قلب و غرور، صدا داشت؛
عاشقان، سکوت شب را ویران میکردند.
اگر به راستی، خواستن، توانستن بود؛
محال نبود وصال!
و عاشقان که همیشه خواهانند،
همیشه می توانستند تنها نباشند.
اگر گناه وزن داشت؛
هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد،
خیلی ها از کوله بار سنگین خویش ناله میکردند،
و من شاید؛ کمر شکسته ترین بودم.
اگر غرور نبود؛
چشمهایمان به جای لبهایمان سخن نمیگفتند،
و ما کلام محبت را در میان نگاههای گهگاهمان،
جستجو نمی کردیم.
اگر دیوار نبود، نزدیک تر بودیم؛
با اولین خمیازه به خواب می رفتیم،
و هر عادت مکرر را در میان ۲۴ زندان،
حبس نمی کردیم.
اگر خواب حقیقت داشت؛
همیشه خواب بودیم.
هیچ رنجی، بدون گنج نبود؛
ولی گنج ها شاید،
بدون رنج بودند.
اگر همه ثروت داشتند؛
دل ها، سکه ها را بیش از خدا نمی پرستیدند.
و یک نفر در کنار خیابان خواب گندم نمی دید؛
تا دیگران از سر جوانمردی،
بی ارزش ترین سکه هاشان را نثار او کنند.
اما بی گمان، صفا و سادگی می مرد،
اگر همه ثروت داشتند.
اگر مرگ نبود؛
همه کافر بودند،
و زندگی، بی ارزشترین کالا بود.
ترس نبود؛ زیبایی نبود؛ و خوبی هم شاید.
اگر عشق نبود؛
به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم؟
کدام لحظه ی نایاب را اندیشه میکردیم؟
و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟
آری... بی گمان، پیش از اینها مرده بودیم ...
اگر عشق نبود؛
اگر کینه نبود؛
قلبها تمامی حجم خود را در اختیار عشق میگذاشتند.
اگر خداوند؛ یک روز آرزوی انسان را برآورده میکرد،
من بی گمان،
دوباره دیدن تو را آرزو میکردم و تو نیز
هرگز ندیدن مرا.
آنگاه نمیدانم ،
به راستی خداوند، کدامیک را می پذیرفت؟
میدانستید ایده ی فیس بوک وشبکه های مشابه اجتماعی از ایرانیان دزدیده شده است؟ ایرانیان از دیر باز احساسات خود را با استاتوس گذاشتن برروی در ودیوار توالت های عمومی با دیگران درمیان میگذاشتند!
لایک نمیخورد، منتها کامنتای بسیار زیبایی داشت:))