آدم خوشحال از نظر من کسیه که همه احساسات خودش رو همونطوری که هستن دیده و شناخته و پذیرفته و با آگاهی از رنج ها و کاستی هاش ،خودش رو دوست و قبول داره
و آدم خوشحال یک فرد ناآگاه و بی دغدغه نیست بلکه فرد رنج کشیده ایه که تونسته با چالش هاش کنار بیاد و با پذیرش کمبودهاش به صلح برسه و خودش رو با همه محاسن و معایبش در کنار هم تعریف کنه و بشناسه و پذیرفته باشه.
. .
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی ناآگاه
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
✿ کپشن خاص ✿
- روزی "لئو تولستوی" (نویسنده و ادیب مشهور) در خیابانی راه می رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد..
زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد و بیراه گفتن کرد..
بعد از مدتی که خوب تولستوی را فحش مالی کرد، تولستوی کلاهش را از سرش برداشت و محترمانه معذرت خواهی کرد و در پایان گفت: -مادمازل، من لئو تولستوی هستم-
زن که بسیار شرمگین شده بود، عذرخواهی کرد و گفت: -چرا شما خودتان را زودتر معرفی نکردید؟-
تولستوی در جواب گفت: شما آنچنان غرق معرفیِ خودتان بودید که به من مجالِ این کار را ندادید!
.️کپشن خاص.️
اگر خیال کنیم که عشق و آزادی هیچ ربطی به یکدیگر ندارند و برعکس مکمل اند، کاملا ناآگاهانه به این نتیجه رسیده ایم.
عشقی که در نهایت به بستر منتهی می شود، جنبه ی خودخواهانه اش می چربد به تمام ارزش های انسان دوستانه ی ماجرای رابطه.
همانطور که در بستر خود و خواسته ی خود برتری دارد، در عشق هم وضع به همین منوال است.
کسی که بیشتر دوست دارد بخاطر منافع احساسی اش ناچار به سکوت می شود و نفر دوم هم بخاطر توجه و رسیدگی ای که می گیرد، اسیر این رابطه می ماند.
که در هر حال هر دو نفر ماجرا یک اسارت تلخ و شیرین را تجربه می کنند.
#ش_سبحانی
روزی لئون تولستوی در خیابانی راه می رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد. زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد وبیراه گفتن کرد .
بعد از مدتی که خوب تولستوی را فحش مالی کرد ،تولستوی کلاهش را از سرش برداشت و ...
محترمانه معذرت خواهی کرد و در پایان گفت : مادمازل من لئون تولستوی هستم .
زن که بسیار شرمگین شده بود ،عذر خواهی کرد و گفت :چرا شما خودتان را زودتر معرفی نکردید ؟
تولستوی در جواب گفت : شما آنچنان غرق معرفی خودتان بودید که به من مجال این کار را ندادید .
سالهاست زن بودن را فراموش كرده ام! در عوض راننده خوبی شده ام! حسابدار خبره، مأمور خريد زرنگ، مدير توانمند، باربر قوى، استراتژيست باهوشى شده ام!
اما ديگر خودم نيستم!
مدت زیادی است که در خودم گم شده ام!
چه كسی مرا به عرصه های مردانه کشاند؟! در حالی که شانه هايم، بازوانم و زانوهايم هنوز زنانه اند!
هنوز برای مرد شدن ساخته نشده ام!
افسوس كه ناآگاهانه مدتهاست به مرد بودنم افتخار می کنم!
فراموش کرده ام که زن بودن اوج افتخار است!
صبرم، عواطفم، هنرم ارزشمندتر از چیزهایی است كه به دست آورده ام!
دلم برای نوه هايم می سوزد، چه كسی می خواهد به دخترانم مادر بودن را بياموزد!
خانه ها بی مادر شده اند!
مردان ديگر نگران هزینه های زندگی نیستند! نگران خريد، دير رسيدن بچه ها، آينده خانواده و ... نیستند!
به لطف مرد شدن ما آنها فرصت زيادی برای سرگرمي پیدا کرده اند!
بهشت زير پايمان بود! ولی اکنون در جهنم دوگانگی می سوزیم؟!
دلم خیلی برای زن بودنم تنگ شده است.
تقدیم به بانوان سرزمینم
داستان کوتاه (معرفی شخصیت)
روزی لئون تولستوی در خیابانی راه می رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد. زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد وبیراه گفتن کرد .
بعد از مدتی که خوب تولستوی را فحش مالی کرد ،تولستوی کلاهش را از سرش برداشت و … محترمانه معذرت خواهی کرد و در پایان گفت : مادمازل من لئون تولستوی هستم .
زن که بسیار شرمگین شده بود ،عذر خواهی کرد و گفت :چرا شما خودتان را زودتر معرفی نکردید؟ تولستوی در جواب گفت : شما آنچنان غرق معرفی خودتان بودید که به من مجال این کار را ندادید
روزی لئون تولستوی در خیابانی راه می رفت
که ناآگاهانه به زنی تنه زد ..
زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد وبیراه گفتن کرد ..
بعد از مدتی که خوب تولستوی را فحش مالی کرد
تولستوی کلاهش را از سرش برداشت و محترمانه معذرت خواهی کرد و در پایان گفت :
مادمازل من لئون تولستوی هستم ..
زن که بسیار شرمگین شده بود، عذر خواهی کرد و گفت :
چرا شما خودتان را زودتر معرفی نکردید ؟!
تولستوی در جواب گفت:
✚ شما آنچنان غرق معرفی خودتان بودید که به من مجال این کار را ندادید!!
با انسانهای بدخواه
معاشرت نکن
چرا که طبع تو ناآگاهانه از طبع او میدزدد.
امام علی (ع)