✿ کپشن خاص ✿
- قرار ما باشد نیمهیِ آبان ماه..
درست در مرکز #پاییز
کنار نارونِ پیرِ بنبستِ پرستو..
همانجا که عشق از دستِ خدا رویِ زمین افتاد و تا ابد در دلِ #آبان جا ماند
ساعتت را کوک کن
به وقتِ ملاقات دیر نکنی جانم
من منتظرم..
#فریبا_مقدم
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی نارون
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
من نديدم دو صنوبر را با هم دشمن
من نديدم بيدي، سايه اش را بفروشد به زمين
رايگان مي بخشد،
نارون شاخه ی خود را به كلاغ…
تا بخواهی خورشید ، تا بخواهی پیوند، تا بخواهی تکثیر.
سهراب
پاييز بهار من است، نه بهاري سبز که بهاري رنگارنگ.
پاييز فصل من است، فصل رويش، فصل شکفتن...
خزان، بهار احساس است، بهار تنهايي...
موسم رويش جوانههاي احساس...
و چه زيباست موسم برگريزان...
آنگاه که خش خش برگهاي زرين به زير پاي عابران،
نغمه محزون کلاغهاي سرو نشين،
صداي زوزه باد وزنده از لابلاي تن نيمه عريان درختان،
ملودي شاهکارترين سمفوني طبيعت را مينوازند،
شور و حرارتي وصف ناپذير درون خستهام را فرا ميگيرد.
درحالي که چشمان غرق در شورم؛
نظارهگر رقص برگهايي است که از فراز به فرود ميرسند
تا با خاموشي خود حياتي دوباره به جسم بيجان
تک درخت نارون باغچه حياط پشتي دهند؛
گريههاي دل امانم نميدهد، نه از اين مرگ غريب –
که خود آغازي است بر اين پايان عجيب –
که از شوق رستن و پرواز بر فراز حصار تنگ تن...
آري من خزان را دوست دارم...
من اين رقص مرگ را دوست دارم...
من اين هزار رنگي را دوست دارم...
من از فراسوي اين سکوت فريادها دارم...
از پس اين هياهوي خزان و از رهگذر باد وزان به انتظار سکوت مينشينم.
لب فروبسته و با زبان بيزباني همنواي مرغ دل،
شعر دفتر عشق را زمزمه ميکنم...
پاييز فصل زیبايی و دوست داشتنی من...
فصل تولد من
فصل تولد توست......!( یه سال گذشت هنوز نفهمیدم تو کیه )
رسيدن فصل پائیز و مهرباني مبارك ( البته هنوز نیومده)
پشت هيچستان چتر خواهش باز است
تا نسيم عطشي در بن برگي بدود
زنگ باران به صدا مي آيد
آدم اينجا تنهاست
و در اين تنهايي سايه ناروني تا ابديت جاري است
به سراغ من اگرمي آييد
نرم و آهسته بياييد مبادا كه ترك بردارد
چيني نازك تنهايي من
آدم اینجا تنهاست
و در این تنهایی، سایه ی نارونی تا ابدیت جاریست....
بلبلی شیفته میگفت به گل
که جمال تو چراغ چمن است
گفت، امروز که زیبا و خوشم
رخ من شاهد هر انجمن است
چونکه فردا شد و پژمرده شدم
کیست آنکس که هواخواه من است
بتن، این پیرهن دلکش من
چو گه شام بیائی، کفن است
حرف امروز چه گوئی، فرداست
که تو را بر گل دیگر وطن است
همه جا بوی خوش و روی نکوست
همه جا سرو و گل و یاسمن است
عشق آنست که در دل گنجد
سخن است آنکه همی بر دهن است
بهر معشوقه بمیرد عاشق
کار باید، سخن است این، سخن است
میشناسیم حقیقت ز مجاز
چون تو، بسیار درین نارون است
من نارون صاعقه خورده،تو گل سرخ
تو سبز بمان،من به درک،من به جهنم