𝐒𝐭𝐚𝐫𝐭 𝐮𝐧𝐤𝐧𝐨𝐰𝐧, 𝐟𝐢𝐧𝐢𝐬𝐡 𝐮𝐧𝐟𝐨𝐫𝐠𝐞𝐭𝐭𝐚𝐛𝐥𝐞
ناشناخته شروع کن. فراموش ناشدنی تموم کن
.࿐
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی ناشدنی
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
حالا ما هی حرفش را می زنیم
هی تئوری می بافیم
هی راه کار نشان می دهیم
هی ادایش را نشان می دهیم
هی به روی خودمان نمی اوریم
هی هی هی...
ولی دل کندن،
یک چیز سخت ناشدنی است آقاجان...
انقدر راحت به ادمها نگویید
بهتر که تمام شد!راحت شدی!
شما که نمی دانید در دلش چه میگذرد...
#علی_سیدصالحی
✿ کپشن خاص ✿
حالا ما هی حرفش را میزنیم
هی تئوری میبافیم
هی راهکار نشان میدهیم
هی ادایش را در میآوریم
هی به روی خودمان نمیآوریم
هی هی هی....
ولی دل کندن،
یکچیز سختِ ناشدنیای است آقاجان...
انقدر راحت به آدم ها نگویید
بهتر که تمام شد! راحت شدی!
شما که نمیدانید در دلش چه میگذرد...
#علی_سیدصالحی
حالا ما هی حرفش را میزنیم
هی تئوری میبافیم
هی راهکار نشان میدهیم
هی ادایش را در میآوریم
هی به روی خودمان نمیآوریم
هی هی هی....
ولی دل کندن
یک چیز سخت
ناشدنی ای است آقاجان...
انقدر راحت به آدم ها نگویید بهتر که تمام شد !راحت شدی!
شما که نمی دانید در دلش چه می گذرد...
#ندا_پویامهر
لمس کن کلماتی را که برایت می نویسم
تا بخوانی و بفهمی چقدرجایت خالیست . . .
تا بدانی نبودنت آزارم می دهد . . .
لمس کن نوشته هایی را که لمس ناشدنیست و عریان . . .
که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد
لمس کن گونه هایم را که خیس اشک است و پُر شیار . . .
لمس کن لحظه هایم را...
تویی که نمیدانی من که هستم
لمس کن این با تو نبودن ها را
لمس کن
"بهار"
لمس کن کلماتی را که برایت می نویسم
تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست …
تا بدانی نبودنت آزارم می دهد …
لمس کن نوشته هایی را که لمس ناشدنیست و عریان …
که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد
لمس کن گونه هایم را که خیس اشک است و پُر شیار …
لمس کن لحظه هایم را …
تویی که می دانی من چگونه عاشقت هستم٬
لمس کن این با تو نبودن ها را
لمس کن
ای مسافر !
ای جدا ناشدنی ! گامت را آرام تر بردار ! از برم آرام تر بگذر ! تا به کام دل ببینمت . بگذار از اشک سرخ گذرگاهت را چراغان کنم . آه ! که نمیدانی … سفرت روح مرا به دو نیم میکند … و شگفتا که زیستن با نیمیاز روح تن را میفرساید … بگذار بدرقه کنم واپسین لبخندت را و آخرین نگاه فریبنده ات را . مسافر من ! آنگاه که میروی کمیهم واپس نگر باش . با من سخنی بگو . مگذار یکباره از پا در افتم … فراق صاعقه وار را بر نمیتابم … جدایی را لحظه لحظه به من بیاموز… آرام تر بگذر … وداع طوفان میآفریند… اگر فریاد رعد را در طوفان وداع نمیشنوی ؟! باران هنگام طوفان را که میبینی ! آری باران اشک بی طاقتم را که مینگری … من چه کنم ؟ تو پرواز میکنی و من پایم به زمین بسته است … ای پرنده ! دست خدا به همراهت … اما نمیدانی … نمیدانی که بی تو به جای خون اشک در رگهایم جاریست … از خود تهی شده ام … نمیدانم تا باز گردی مرا خواهی دید ؟؟؟
لمس کن کلماتی ر اکه برایت می نویسم ...
تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست ... تا بدانی نبودنت آزارم می دهد ... لمس کن نوشته هایی را که لمس ناشدنیست و عریان ... که از قلبم بر قلم و کاغذ می چکد ...
لمس کن گونه هایم را که خیس اشک است ... لمس کن لحظه هایم را ... تویی که می دانی من چگونه عاشقت هستم، لمس کن این با تو نبودنها را.