و بعد از این همه
هنوز بر این گمانی که ناشناسی و پنهان؟
از بوی لباسهایم میفهمند محبوب منی،
از عطر تنم میفهمند بامن بودهای،
از دستِ خواب رفتهام،
میفهمند که تو برآن خواب رفتهای.
از امروز دیگر نمیتوانم پنهانت کنم.
از دستخطم، میفهمند برای تو مینویسم ...
- نزار قبانی
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی ناشناسی
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
و بعد از این همه
هنوز بر این گمانی
که ناشناسی و پنهان؟
از بوی لباسهایم میفهمند محبوب منی،
از عطر تنم میفهمند بامن بودهای،
از دستِ خواب رفتهام،
میفهمند که تو برآن خواب رفتهای.
از امروز دیگر نمیتوانم پنهانت کنم
از دستخطم،
میفهمند
برای تو مینویسم..
#نزار_قبانی
✿ کپشن خاص ✿
- و بعد از این همه هنوز بر این گمانی که ناشناسی و پنهان؟
از بویِ لباسهایم میفهمند محبوب منی
از عطرِ تنم میفهمند با من بودهای
از دستِ خواب رفتهام میفهمند که تو بر آن خواب رفتهای..
از امروز دیگر نمیتوانم پنهانت کنم
از دستخطم میفهمند برایِ تو مینویسم..!
#نزار_قبانی
وَ بعد از این همه هنوز
بر این گمانی که ناشناسی و پنهان ؟
از بوی لباس هایم میفهمند محبوب منی !
از عطر تنم میفهمند با من بوده ای !
از دستِ خواب رفته ام ،
میفهمند که تو بر آن خواب رفته ای !
از امروز دیگر نمیتوانم پنهانت کنم ،
از دست خطم میفهمند
برای تو مینویسم ..
#نزار_قبانی
محبت عجیب است
اگرآنرا به رفیق هدیه کنی
احساس آرامش می کند
اگرآنرا به دشمنی تقدیم کنی
شرمنده وپشیمان خواهد شد
واگرآنرا به ناشناسی هدیه دهی
سخاوت پیشه کرده ای!
امروز از طرف خدا هدیه ای به انسانی دیگر بده...
امروز به عابر ناشناسی لبخند بزن و ته دلت بگو: "این لبخند هدیه ای از طرف خدا بود برای تو..."
امروز کودک یتیمی را در آغوش بگیر و نوازشش کن و ته دلت بگو: "این هدیه ای از طرف خدا برای تو بود."
امروز پول کرایه بیشتری به راننده تاکسی بده و ته دلت بگو: "بقیه اش هدیه ای بود از طرف خدا."
امروز و هر روز هدیه ای باش از طرف خدا...
امروز و هر روز بیندیش چگونه میتوانی دست خدا، پای خدا, چشمان خدا و روح خدا باشی.
ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻥ ﺧﻮﺏ ﻧﯿﺴﺖ
ﺯﯾﺎﺩﯼ ﮐﻪ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺷﯽ ﺩﯾﺪﻩ ﻧﻤﯿﺸﻮﯼ
ﻣﯿﺸﻮﯼ ﻣﺜﻞ ﺷﯿﺸﻪ ﺍﯼ ﺗﻤﯿﺰ
ﮐﺴﯽ ﺷﯿﺸﻪ ﯼ ﺗﻤﯿﺰ ﺭﺍ ﻧﻤﯿﺒﯿﻨﺪ
ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺷﯿﺸﻪ ، ﻣﻨﻈﺮﻩ ﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﻨﺪ
ﻭﻟﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺷﯿﺸﻪ ﮐﻤﯽ ﺑﺨﺎﺭ ﺑﮕﯿﺮﺩ
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻤﯽ ﻣﻨﻈﺮﻩ ﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﺍ ﺑﺪ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﺪ
ﻫﻤﻪ ﺁﻧﺮﺍ ﻣﯿﺒﯿﻨﻨﺪ
ﻫﻤﻪ ﺳﻌﯽ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺗﻤﯿﺰﺵ ﮐﻨﻨﺪ
ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻥ ﺧﻮﺏ ﻧﯿﺴﺖ
ﺯﯾﺎﺩﯼ ﮐﻪ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺷﯽ ﺷﮑﻨﻨﺪﻩ ﺗﺮ ﻣﯿﺸﻮﯼ
ﺑﺎ ﻫﺮ ﻗﺪﺭﻧﺎﺷﻨﺎﺳﯽ ﺩﻟﺖ ﺗﺮﮎ ﺑﺮ ﻣﯿﺪﺍﺭﺩ
ﻣﯿﺸﮑﻨﺪ
ﺗﮑﻪ ﻫﺎﯼ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺎﻧﺖ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ
ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺑﻪ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﯼ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻧﺖ
ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻥ ﺧﻮﺏ ﻧﯿﺴﺖ
ﺯﯾﺎﺩﯼ ﮐﻪ ﺧﻮﺏ ﺑﺎﺷﯽ ﺑﻪ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻧﺖ ﻋﺎﺩﺕ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ
ﺁﻧﻮﻗﺖ ﮐﺎﻓﯿﺴﺖ ﮐﻤﯽ ﺑﺪ ﺷﻮﯼ
ﻫﻤﻪ ﮔﻤﺎﻥ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺑﺪﯼ ...
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی
گاهی اگر در چاه مانند پدر آه
اندوه مادر را حکایت کرده باشی
گاهی اگر زیر درختان مدینه
بعد از زیارت استراحت کرده باشی
گاهی اگر بعد از وضو مکثی کنی تو
آیینه ایی را غرق حیرت کرده باشی
حتی اگر بی آنکه مشتاقان بدانند
گاهی نمازی را امامت کرده باشی
یا در لباس ناشناسی در شب قدر
از خود حدیثی را روایت کرده باشی
یا در میان کوچه های سرد و تاریک
نان و پنیر عشق قسمت کرده باشی
پس بوده ایی و هستی و می آیی از راه
تا حق دلها را رعایت کرده باشی
پس مردمک های نگاه ما عقیم است
تو حاضری بی آنکه غیبت کرده باشی
ناشناسی تنها؛
نیمه شب هم حتی!
اگر از کوچه تنهایی قلبم گذرد؛ یاد او سالی چند در دلم خواهد ماند؛
تو که دیریست دراین کوچه اقامت داری!