8 دی ماه، زادروز فروغ شعر ایران، شاعر نامدار معاصر فروغ فرخزاد گرامی باد
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی نامدار
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
جبران خلیل جبران نویسنده نامدار مسیحی می گوید:عرب حقیقت مقام و قدر علی علیه السلام را نشناخت تا آن که از همسایگان عرب،مردمی از پارس(ایران)بپا خاستند و فرق میان «گوهر» و «سنگریزه» را شناختند.
امام علی (ع) : عجب دارم از کسی که از کیفر و عقوبت خدا می ترسد ولی خود را از گناه باز نمی دارد و شگفتا از کسی که امید پاداش و ثواب دارد ولی از کار زشت اش توبه نمی کند و باز گناه می کند. بحارالانوار جلد 74 صفحه 237
امام علی (ع) : کسی که تو را نسبت به کاری امین دانست بر او خیانت مکن اگرچه او به تو خیانت کرده باشد و دشمن خود را سرزنش و شماتت مکن اگرچه او تو را سرزنش کرده باشد. غررالحکم صفحه 827
امام علی (ع) : دین خدا به مردان سرشناس و نامدار شناخته نمی شود بلکه به آیات و معارف و دستورات الهی شناخته میشود پس دستورات دین را خوب بفهم تا اهل حق را از باطل تشخیص دهی. الحیاة جلد 1 صفحه 132
امام علی (ع) : طلب نمودن علم و دانش معنوی و دینی از عبادت و نماز خواندن برتر و بالاتر است زیرا خداوند در قرآن سوره فاطر آیه 28 فرموده : (( تنها بندگان عالم و فهمیده در دین از نافرمانی خداوند می ترسند )) و نفرموده تنها بندگان عابد و عبادت کننده. الحیاة جلد 1 صفحه 105
به رستم چنین گفت اون جومونگ!
ندارم ز امثال تو هیچ باک
که گر گنده ای من ز تو برترم
اگر تو یلی من ز تو یلترم
رستم انگار بهش برخورد، یهو قاطی کرد و گفت:
منم مرد مردان ایران زمین
ز مادر نزادست چون من چنین
تو ای جوجه با این قد و هیکلت
برو تا نخورده است گرز بر سرت
جومونگ چشماشو اونطوری گشاد کرد و گفت:
تو را هیچ کس بین ایرانیان
نمی داندت چیست نام و نشان
ولی نام جومونگ و سوسانو را
همه میشناسند در هر مکان
تو جز گنده بودن به چی دلخوشی
بیا عکس من را به پوستر ببین
ببین تی وی ات را که من سوژشم
ببین حال میدن در جراید به من
منم سانگ ایل گوکه نامدار
ز من گنده تر نامده در جهان
تو در پیش من مور هم نیستی
کانال 3 رو دیدی؟ کور که نیستی
در اینحال رستم پهلوان، لوتی نباخت و شروع به رجز خوانی کرد:
چنین گفت رستم به این مرد جنگ
جومونگا ! تویی دشمنم بی درنـگ
چنان بر تنت کـــوبم ایـــن نعلبکی
که دیگر نخواهی تو سوپ، آبــکی
مگـــر تو نـــدانی که مـن کیستم؟
من آن (تسو) سوسولت! نیستم
منم رستم، آن شیر ایــران زمین
(بویو) کوچک است در نگاهم همین
بعد از رجز خوانی رستم پهلوان، جومونگ از پشت تپه ای که آنجا پنهان شده بود آمد:
جومونگ آمد از پشت تل سیاه
کنارش(یوها) مــادر بی گنـاه!
بگفت:هین! منم آن جومونگ رشید
هم اینک صدایت به گوشــم رسید
(سوسانو) هماره بود همسرم
دهــم من به فرمان او این سرم
چون او گفته با تو نجنگم رواست
دگر هر چه گویم به او بر هواست!
و بعد از حرفهای جومونگ درد دل رستم آغاز گردید:
و این شد که رستم سخن تازه کرد
که حرف دلش گفت (پس کو نبرد؟!)
بگفت ای جومونگا که حرف دل است
که زن ها گـــرفتند اوضــاع به دست
که ما پهلوانیم و این است حالمان
که دادار باید رسد بر دل این و آن!
و اینچنین شد که دو پهلوان همدیگر را در آغوش گرفتند و بر حال خود گریه سر دادند:
بگذار تا بگرییم چون ابر در بهــــــاران
کز سنگ ناله خیزد بر حال ما جوانان!