در دوره و زمانه ای
به پایت میمانم که "ماندن"
نامفهوم ترینِ افعال در میان
مردم است!
. .
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی نامفهوم
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
من سلامی به شکل زن بودم
تو جوابی همیشه نامفهوم
من پر از رنگ گندم ، اما تو
خوشه چین _ طبق عادت مرسوم _
#منیژه_درتومیان
- غروب ها ؛
تصاویرِ نامفهومِ زنی هستند
که هر روز برایِ سیلی زدن به من
باد می پوشند
ابر می پوشند
باران می پوشند...
#صابر_فارسی
اسکار بهترین صدای نامفهومم
تعلق میگیره به صداش...
وقتی بغلشی و توی گوشت میگه:
"دوستت دارم"...
The world is not blurry, you just have to see who's real.
دنیا نامفهوم و مبهم نیست، باید ببینی چه کسی واقعیه.
✨
وقتی تو نیستی
شادی کلام نامفهومیست
و دوستت میدارمـ رازی ست
که در میان حنجره امـ دق میکند
و من چگونه بی تو نگیرد دلم؟
اینجا که ساعت و آیینه و هوا
به تو معتادند
دبیر ادبیاتی می گفت:
این روزها بد جوری از این نسل جدید درمانده شده ام!! سالها ی پیش وقتی به درس لیلی و مجنون می رسیدم و با حسی شاعرانه داستان این دو دلداده را تعریف میکردم قطره اشکی از چشم دانش آموزی جاری میشد... یا به مرگ سهراب که میرسیدم همیشه اندوه وصف نشدنی را در چهره ی دانش آموزانم میدیدم .
همیشه قبل از عید اگر برای فراش مدرسه از بچه ها عیدی طلب میکردم خیلی ها داوطلب بودند و خودشان پیش قدم.... و امسال وقتی عیدی برای پیرمرد خدمتگزار خواستم تازه بعد از یک سخنرانی جگر سوز و جگر دوز هیچ کس حتی دستی بلند نکرد... وقتی به مرگ سهراب رسیدم یکی از آخر کلاس فریاد زد چه احمقانه چرا رستم خودش را به سهراب معرفی نکرد که این اتفاق نیفتد و نه تنها بچه ها ناراحت نشدند که رستم بیچاره و سهراب به نادانی و حماقت هم نسبت داده شدند..... وقتی شعر لیلی و مجنون را با اشتیاق در کلاس خواندم و از جنون مجنون از فراق لیلی گفتم
یکی پرسید لیلی خیلی قشنگ بود؟
گفتم از دیده ی مجنون بله ولی دختری سیاه چهره بود و زیبایی نداشت.
این بار نه یک نفر که کل کلاس روان شناسانه به این نتیجه رسیدند که قیس بنی عامر از اول دیوانه بوده عقل درست حسابی نداشته که عاشق یک دختر زشت شده،
تازه به خاطر او سر به بیابان هم گذاشته..... خلاصه گیج و مات از کلاس درس بیرون آمدم و ماندم که باید به این نسل جدید چه درسی داد که به تمسخر نگیرند و بدون فکر قضاوت نکنند.... ماندم که این نسل کجا می خواهند صبوری و از خود گذشتگی را بیاموزند....
نسلی که از جان گذشتن در راه عشق برایشان نامفهوم،
کمک به همنوع برایشان بی اهمیت،
مرگ پسر به دست پدر از نوع حماقت است.... امروز به این نتیجه رسیدم که باید پدر مادر های جوان که بچه های کوچک دارند از همین الان جایی در خانه سالمندان برای خودشان رزرو کنند.
این نسل تنها آباد کننده خانه سالمندان خواهند بود...
برای انهدام یک تمدن سه چیز را باید منهدم کرد
اول خانواده
دوم نظام آموزشی
و سوم الگوها
برای اولی منزلت زن را باید شکست.
برای دومی منزلت معلم.
و برای سومی منزلت بزرگان و اسطوره ها.
یه روزی میاد تو خونمون
کنار هم نشستیم
یهو میبینیم دختر کوچولومون
بااصوات نامفهومی
صدامون میکنه
میریم سمتش
میبینیم دسته مبل گرفته
و رو پاهای تپلش ایستاده
تو میری سمتش
بلندش میکنی
میبوسیش
میگی قوربون عروسک بابا بشم
ک بزرگ شده میخواد راه رفتن
یاد بگیره
بعد دوتاییمون
دستاشو میگیریم
و میخوایم اولین قدمای زندگیشو
یادش بدیم
چ روزی بشه اون روز
شهرت : سرگرבاלּ
زاבگاه : محراب غم
تاريخ تولــב :בر یڪـے از روزهاے گرمــا
شماره شناسنامه : نامفهوم
مــבت محڪـوميت : حبس ابــב
نام پــבر : کوه رنج
نام ماבر : فرشته ے غم
نام پـבربزرگ : בرويش تنها
نام ماבربزرگ : سلطاלּ غم
قــב:ڪـمتر از خاك
رنگ چشم:بارانے
رنگ مو:همرنگ בرב
مقطع تحصیلے :پايه آخر بـבبختے
گناه:انساלּ بوבלּ
جرم:به בنیا آمدלּ
محڪـومیت:زندگے کرבלּ
زماלּ رهایے:مرگ
چراغم :خاموشے
آرزويم : مرگ
اميـבم :ناامیـבے
آدرس : خياباלּ غم
ميداלּ تنهايے
چهارراه بدبختے
خياباלּ رنج
ڪـوچه غربت
پلاڪـ ناباورے
(به نيستے محڪـوم شـבم،اماگله نــבارم)
وقتی تو نیستی
شادی کلام نامفهومی است
و «دوستت میدارم» رازی است
که در میان حنجرهام دق میکند
وقتی تو نیستی
من فکر میکنم تو
آن قدر مهربانی
که توپهای کوچک بازی
گلهای کاغذین گلدانها
تصویرهای صامت دیوار
و اجتماع شیشهای فنجانها،
حتا
از دوری تو رنج میبرند
و من چگونه بی تو نگیرد دلم؟