ما زادهی زخمهامان بودیم، زادهی دردها...
ما زادهی روزهایی بودیم که زمانه، ساز به ساز، ناکوک بود و ما زخم به زخم اندوه را با خوندل، مرهم میگذاشتیم.
ما زادهی تمام ناملایمتیهای روزگار بودیم و اگر امروز به ادراک عمیقی دست یافتهایم، بهخاطر تمام تجربههای سهمگینیست که آنها را به جان و به استخوان زیستهایم.
#نرگس_صرافیان_طوفان
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی ناکوک
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
ما زادهی زخمهامان بودیم، زادهی دردها...
ما زادهی روزهایی بودیم که زمانه، ساز به ساز، ناکوک بود و ما زخم به زخم اندوه را با خوندل، مرهم میگذاشتیم.
ما زادهی تمام ناملایمتیهای روزگار بودیم و اگر امروز به ادراک عمیقی دست یافتهایم، بهخاطر تمام تجربههای سهمگینیست که آنها را به جان و به استخوان زیسته ایم
. .
خوب من ، هنر در فاصله هاست ...
زیاد نزدیک به هم می سوزیم و زیاد دور از هم یخ می زنیم .
تو ، نباید آنکسی باشی که من میخواهم ، و من نباید آنکسی باشم که تو میخواهی .
کسی که تو از من می خواهی بسازی
یا کمبودهایت هستند یا آرزوهایت .
من باید بهترین خودم باشم برای تو
و تو باید بهترین خودت باشی و بشوی برای من ....
خوب ِ من ، هنرٍِِ عشق در پیوند تفاوت هاست و معجزه اش نادیده گرفتن کمبودها . . .
زندگی ست دیگر...
همیشه که همه رنگهایش جور نیست ،
همه سازهایش کوک نیست ،
باید یاد گرفت با هر سازش رقصید ،
حتی با ناکوک ترین ناکوکش،
اصلا رنگ و رقص و ساز و کوکش را فراموش کن،
حواست باشد به این روزهایی که دیگر برنمی گردد،
به فرصت هایی که مثل باد می آیند و می روند و همیشگی نیستند ....
استاد یه بار که حالم ناکوک بود بهم گفت: عشق به بیتفاوتی میرسه نه نفرت! اگر بیتفاوت شدی احتمالا عاشق بودی.
میدانم ساز دلت این روزها کوک نیست
ولی زندگی شوخی نیست
سازت کوک باشد یا نباشد
باید بنوازی برایِ نیاز
درد نان سمفونیِ غمانگیزی است که این روزها غمگینتر نواخته میشود.
تو که آن را میشنوی بیتفاوت از کنارش نگذر
به لبخندی به تشویقی به...
دلهایِ ناکوکِ این روزها را دریاب...
.
گریه ی ناکوک میدانی چیست؟
هق هق ات
قطع شود
با
"نامش"
. .
✨
ساز ناکوک دلم
باز تمنای تو کرد
زندگی ست دیگرهمیشه که
همه ی رنگهایش جور نیست
همه سازهایش کوک نیست
باید یادگرفت باهرسازش رقصید
حتی با ناکوک ترین ناکوکش
اصلا رنگ و رقص و ساز و
کوکش را فراموش کن...
زندگی ست دیگر...
همیشه که همه رنگهایش جور نیست ،
همه سازهایش کوک نیست ،
باید یاد گرفت با هر سازش رقصید ،
حتی با ناکوک ترین ناکوکش،
اصلا رنگ و رقص و ساز و کوکش را فراموش کن،
حواست باشد به این روزهایی که دیگر برنمی گردد،
به فرصت هایی که مثل باد می آیند و می روند و همیشگی نیستند ،
به این سالها که به سرعت برق گذشتند،
به جوانی که رفت،
میانسالی که می رود،
حواست باشد به کوتاهی زندگی،
به پاییزی که رفت ،
زمستانی که دارد تمام می شود کم کم،
ریز ریز،
آرام آرام،
نم نمک...
زندگی به همین آسانی می گذرد.
ابرهای آسمان زندگی گاهی می بارد گاهی هم صاف است،
بدون ابر بدون بارندگی.
هر جور که باشی می گذرد،
روزها را دریاب...
هنوزهم دنیا با من سر ناسازگاری دارد
هنوز هم ساز ناکوک می نوازد
و من تنها و بی هیچ پناهی
می رقصم باهرسازَش
چون مترسکی تنها درمیان مزرعه
و لبان این مترسک مثل همیشه پر از لبخند است
و چشمانش
مات نگاه می کند بدون هیچ احساسی
نه خشم نه عشق نه شادی نه نفرت
گویی میخواهد بگذرد وتمام شود
به امید روزی است که از پا بیافتد
ومزرعه دارتن فرسوده اش را
درگوشه ای رها کند