جدیداً خیلی دارم به خودم سخت می‌گیرم و متوجه‌ی این هستم اما، یه فرقی که با قبلاً دارم اینه که الان می‌گردم دنبالِ اون مرز باریکی که بین تونستن و نتونستنمه.
وقتی می‌بینم رسیدم به اون مرز ول می‌کنم، صبر می‌کنم، خستگی در می‌کنم و توجه رو به خودم می‌دم؛ و بعد از این دوباره تمام کارها از سر گرفته می‌شه.
همین‌کارم باعث شده تا ظرفیتم بالاتر بره و همیشه یه بند انگشت بیشتر از قبل بتونم ظرفیت داشته باشم.
یه بند انگشت آنچنان هم زیاد نیست اما وقتی کنار هم قرار می‌گیره، اما وقتی خودم به خودم اعتماد می‌کنم و می‌دونم که قرار نیست بیش از حد ظرفیتم انرژی صرف کنم و در نهایت به خودم باور دارم، اتفاقات خوبی میوفته.