✿ کپشن خاص ✿
می خواهی بنشینی توی بغلم
که برایت کتاب بخوانم؟
می شود آرام بنشینی و گوش کنی؟
می شود آنقدر نفس هات نریزد روی گردنم؟
می شود دیگر کتاب نخوانیم؟
می شود آنقدر بوسم کنی
که یادم برود دلم چی می خواست؟
#عباس_معروفی
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی نخوانی
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
زمان ندارم
پس مرا ببین
مرا گوش کن
مرا حس کن
بعد نم نم نمی توانی مرا نخوانی
من هیچ نیستم جز
یک دوستت دارم ساده
Stop reading other people's stories and write your own.
دیگر داستان های مردم را نخوانید و داستان خود را بنویسید.
اﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﻋﺎﺷﻖ ﻣﺸﮑﻼﺗﺸﺎﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ
ﺍﻣﺎ ﻟﺬﺕ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺷﻤﺎﺭﻧﺪ !!!
ﺍﮔﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻣﯽ ﺷﻤﺮﺩﻧﺪ، ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ
ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮐﺎﻓﯽ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ …
ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ
ﺣﺴﺎﺏ ﻫﺎﯼ ﺍﺻﻠﯽ ﺯﻧﺪﮔﯿﺖ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻨﯽ !
ﺑﺮﺧﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ ﻫﺎ ﺗﺤﺖ ﻫﯿﭻ ﺷﺮﺍﯾﻄﯽ ﻗﺎﺑﻞ
ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ ؛
ﻫﻤﯿﺸﻪ
ﺣﺴﺎﺏ ﻧﻌﻤﺖ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ، ﻧﻪ ﻣﺼﯿﺒﺖ ﻫﺎﯾﺖ
ﺣﺴﺎﺏ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ، ﻧﻪ ﺑﺎﺧﺘﻪ ﻫﺎﯾﺖ
ﺣﺴﺎﺏ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ، ﻧﻪ ﺩﺷﻤﻨﺎﻧﺖ پیر شدن به سن نیست،
به این است که ورزش نکنی
کتاب نخوانی
عاشق نشوی
هدیه ندهی
محبت نگیری
مهمانی نروی
سفر نکنی
پیرشدن به این است که آرزوهایت را گم کنی....
رویاهایت را دنبال نکنی...
پیرشدن به این است که با دیگران همدردی نکنی
پیری به سن نیست
به کیفیت دل توست..
نام ما را ننویسید ، بخوانید فقط
سر این سفره گدا را بنشانید فقط
آمدم در بزنم ، در نزنم می میرم
من اگر در زدم این بار نرانید فقط
میهمان منتظر دیدن صاحب خانه ست
چند لحظه بغل سفره بمانید فقط
کم کنید از سر من شر خودم را ، یعنی
فقط از دست گناهم برهانید فقط
حُرّم و چکمه سر شانه ام انداخته ام
مادرم را به عزایم ننشانید فقط
صبح محشر به جهنم ببریدم اما
پیش انظار گنهکار نخوانید فقط
پیش زهرا نگذارید خجالت بکشیم
گوشه ای دامن ما را بتکانید فقط
حقمان است ولی جان اباعبدالله
محضر فاطمه ما را نکشانید فقط
سمت آتش ببری یا نبری خود دانی
من دلم سوخته گفتم که بدانید فقط
گر بنا نیست ببخشید نبخشید اما
دست ما را به محرم برسانید فقط
دختــــر که باشی معنی یتیمی و بی مادری را میفهمی!
دختـــر که باشی زبر بودن دست پدرت و چین و چروک های پیشانی مادرت را درک میکنی...
دختــــر که باشی حسودی به دختری که غرق عشـــق است را درک میکنی!
دختــــر که باشی میفهمی به اختیار خودت گذشتن از عشقت چقدر طاقت فرساست!
دختــــر که باشی دنیای دختران را مسخره نمیکنی!
دختــــر که باشی بغل کردن عروسک کودکی هایت چه آرامشی دارد!
دختــــر که باشی میفهمی چه حس نابی است از وجودت وجودی ساخته شود!
دختــــر که باشی جیغ زایمان برایت گوشخراش نمیشود
چون پر از درد است اما با شنیدن گریه پاره ی تنت تبدیل به خنده میشود!
دختــــر مقامش با توئه مرد یکـــــی است ،
او را ضعیفه نگوییم ، ناقص العقل نخوانیم ،
او" ســــــــــــــاده" است " خنـــــــــــگ " نیســــــــــــــت. .
"بچه ها لطف کنین این متن وبخونین وحتما اگه میشه نظرتونو بگین درموردش!!
البته اگه آقای مدیر تاییدش کنه"
در امتداد یک خیابان
ودر انزوای یک شب بی پایان
شاید به سوی پیچیدگی یک پوچی
جایی که نور تسلیم یک بی نهایت عمیق میشود
وگیاه چشم به طراوت ماه میدوزد
دلم دیوانه وار مشت میکوبد به دیوارهای عدم!!
فریاد میکشد نبودنت را!!
من پلک میزنم ردپایت را
ونفس نمیکشم هوای نبودنت را...
تو در من فروریخته بودی انگار...
تو از من مجنون زنجیری کوچ کرده بودی
ومرا نه به باد،نه به ماه و نه حتی به زمین
به خویشتنم سپرده بودی...
ومن نمیدانستم...قسم به آبی نگاهت،نمیدانستم
که اگر نباشی
که اگر احساس وجودت هرروز در من متبلور نشود
من هیچم...راه به جایی ندارم...دارم؟؟!!
تو بگو
تو که بذر وجودم را از ازل در بستر ابد به امانت گذاشتی
توکه از خاک به افلاکم رساندی
بگو...
به کجا قدم گذارم که سایه ی امنت در آن پهن نشده باشد؟؟!!
راه به کجا برم بی تو؟؟!!
جایی که خورشید خاکسترش را بر سر خلق میریزد؟؟یا آنجا که زمین سر بازمیزندگردش به دور خورشید را
وفقط روز میسازد وروز...روزهایی که هیچکدام به سال نمیرسندودر بلوغ محو میشوند!!
کجا روم بی تو؟؟!!
که اگر جایی باشد،که اگر جایی باشد
مرابه آنجا بی توچه کار؟؟!!
مرا بخوان
باز مرابه سوی خود بخوان...
که اگر نخوانی
تارهایی که بر در ودیوار وجودم بسته،مرا میبلعند وروحم جایی در نزدیکی خاکسپاری کنجشکهای زنده،
به خوابی ابدی فرو خواهد رفت!!
پس مرا بخوان
مرا دوباره به خود دعوت کن...
مرا از خودم بگیرو تا نهایتت ببر...
مامنی ندارم...قسم به مستی انگورها...راه ندارم
من از تو به تو بازخواهم گشت
فقط کافی ست مرا بخوانی
تا به مقصد آسمان این بار
بند کفشهایم را محکم تر ببندم...
به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر سفر نکنی،
اگر کتابی نخوانی،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی.
به آرامی آغاز به مردن میکنی
زمانی که خودباوری را در خودت بکشی،
وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند.
به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر برده عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی،
اگر روزمرّگی را تغییر ندهی،
اگر رنگهای متفاوت به تن نکنی،
یا اگر با افراد ناشناس صحبت نکنی.
تو به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر از شور و حرارت،
از احساسات سرکش،
و از چیزهایی که چشمانت را به درخشش وامیدارند،
و ضربان قلبت را تندتر میکنند،
دوری کنی.
تو به آرامی آغاز به مردن میکنی
اگر هنگامی که با شغلت یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،
اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رویاها نروی،
اگر به خودت اجازه ندهی،
که حداقل یک بار در تمام زندگیت
ورای مصلحتاندیشی بروی.
امروز زندگی را آغاز کن!
امروز مخاطره کن!
امروز کاری کن!
نگذار که به آرامی بمیری!
شادی را فراموش نکن!
پابلو نرودا
دختــــر که باشی معنی یتیمی و بی مادری را میفهمی!
دختـــر که باشی زبر بودن دست پدرت و چین و چروک های پیشانی مادرت را درک میکنی...
دختــــر که باشی حسودی به دختری که غرق عشـــق است را درک میکنی!
دختــــر که باشی میفهمی به اختیار خودت گذشتن از عشقت چقدر طاقت فرساست!
دختــــر که باشی دنیای دختران را مسخره نمیکنی!
دختــــر که باشی بغل کردن عروسک کودکی هایت چه آرامشی دارد!
دختــــر که باشی میفهمی چه حس نابی است از وجودت وجودی ساخته شود!
دختــــر که باشی جیغ زایمان برایت گوشخراش نمیشود
چون پر از درد است اما با شنیدن پاره ی تنت تبدیل به خنده میشود!
دختــــر مقامش با توئه مرد یکـــــی است ،
او را ضعیفه نگوییم ،
ناقص العقل نخوانیم ،
او" ســــــــــــــاده" است " خنـــــــــــگ " نیســــــــــــــت. . . !
ابر و باد و مه و خورشید و فلک درکارند
بچه ها درس نخوانیدکه لیسانس ها بیکارند !!!