كاش پونه كوهى بودم الان تو سكوت محض كوهستان نسيم خنك ميوزيد و همونجور كه برگام تو باد رها بودن
يه بز كوهى ميومد منو ميخورد راحت ميشدم.
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی نسيم
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
همين نسيم است!
همين حرف هاي تو...
كه آرام و با احتياط
مي پيچد توي گوشم!
همين جمله ها كه با وسواس انتخاب مى كنى!
كه مبادا جاي اينكه دلدارى ام بدهند،
دلخورم كنند!
نسيم... مهربان است
مى وزد كه تو را به يك نفس عميق مهمان كند!
مى آيد كه چشم هايت را ببندى،
دست هايت را باز كنى و بگويى:
"آه! عجب هوايى!"
عطیه سادات حجتی
@fanosgraphyu
اولش
يك نگاه ساده بود
يک نگاه كودكانه اي كه تكيه بر غرور داده بود.
حالت عجيب آشنا شدن.
با ترنم غريب درد
همنوا شدن.
پلّه پلّه اين مسير
سخت شد، دراز شد
چكّه چكّه اين نگاه
داغ شد، نياز شد.
بيقراري من
از تو رنگ و بو گرفته است
دير ميكني و بغض ابرها
ريشه در گلو گرفته است.
اضطراب،
حالتي است
وقتي از تو دور مانده ام.
اشتياق هم ازين قبيل.
باورم نميشود
ديدن تو توي خواب.
نه،
خداي من!
ديدن بخواب رفتن تو
روي دستهاي من.
چكّه چكّه اين نگاه
گرم اشتعال شد
قطره قطره
روي گونه ها و دستهاي تو چكيد و
شكل خال شد.
ابرويت
حالت عتاب كودكانه است
چشمهات
حالت...
(راستش
حالتش هنوز دست من نيامده ست).
در نمازهاي من تلاوت تو يك فريضه است
با خدا هميشه از تو گفته ام
طاقت خدا...
ولي عجيب طاقتي است
حكمت خدا...
هنوز هم سرم نميشود چه حكمتي است!
قصه،
قصه اي قديمي است
قصه، قصه دو روح ساده و صميمي است.
اولش
يك نگاه ساده بود
شور كودكانه اي كه قبل ازين
هيچ چيز ديگري
حس و حالي اين چنين به من نداده بود.
ميوزد نگاه تو
دور ميشوي
شكل ابر كوچكي كه توي باد
شكل اين نسيم بي خيال
شكل يك عبور ميشوي.
آي حس گم شده
آي روح بيقرار!
اشكهاي داغ را به روي من نيار.
تو شبيه آب
من شبيه تشنگي
اشتياق من به ديدن تو بيحساب
تو شبيه سيب
من شبيه كودكي خجول
دستهايم از تو بي نصيب....
روي چينه،
چرخ ميزند
كفتري كنار كفتري دگر.
واي اگر شبيه قصه ها
داستان ما بسر رسد
و
كلاغ قصه ...
واي اگر....!
با دوستان فاطمه ، لطف عميم داشت
با آنكه نام و شهرت « عبدالعظيم » داشت
هر كس كه پاس بندگي آن حريم داشت
با مهر و عشق و عاطفه عهدي قديم داشت
عطر بهار وحي و صفاي نسيم داشت
يعني كه ره به چشمة فوز عظيم داشت
روحي درآستان ولايت مقيم داشت
دستي پر از كرامت و طبعي كريم داشت
راهي به آستان خداي رحيم داشت
با آنكه جان روشن و قلب سليم داشت
با اهل بيت رابطه اي مستقيم داشت
چون درك كرده بود ، مقام كليم داشت
كارون چو گيسوان پريشان دختري
بر شانه هاي لخت زمين تاب مي خورد
خورشيد رفته است و نفس هاي داغ شب
بر سينه هاي پر تپش آب مي خورد
دور از نگاه خيره من ساحل جنوب
افتاد مست عشق در آغوش نور ماه
شب با هزار چشم درخشان و پر زخون
سر مي كشد به بستر عشاق بي گناه
نيزار خفته خامش و يك مرغ ناشناس
هر دم ز عمق تيره آن ضجه مي كشد
مهتاب مي دود كه ببيند در اين ميان
مرغك ميان پنجه وحشت چه مي كشد
بر آبهاي ساحل شط سايه هاي نخل
مي لرزد از نسيم هوسباز نيمه شب
آواي گنگ همهمه قورباغه ها
پيچيده در سكوت پر از راز نيمه شب
در جذبه اي كه حاصل زيبايي شب است
روياي دور دست تو نزديك مي شود
بوي تو موج مي زند آنجا بروي آب
چشم تو مي درخشد و تاريك مي شود
بيچاره دل كه با همه اميد و اشتياق
بشكست و شد به دست تو زندان عشق من
در شط خويش رفتي و رفتي از اين ديار
اي شاخه شكسته ز طوفان عشق من
ژرف زندگي کن از ته دل زندگي کن يکپارچه با تمام وجود به طوري که وقتي مرگ در زد آماده باشي-آماده چون ميوه اي رسيده براي فرو افتادن از درخت. تنها نسيمي ملايم ميوزد و ميوه فرو مي افتد . گاه حتي بدون هيچ نسيمي ميوه به سبب سنگيني و رسيدگي از درخت مي افتد . مرگ بايد چنين باشد.و اين آمادگي بايد با زندگي کردن فراهم آيد.
پشت هيچستان چتر خواهش باز است
تا نسيم عطشي در بن برگي بدود
زنگ باران به صدا مي آيد
آدم اينجا تنهاست
و در اين تنهايي سايه ناروني تا ابديت جاري است
به سراغ من اگرمي آييد
نرم و آهسته بياييد مبادا كه ترك بردارد
چيني نازك تنهايي من
كاش مي شد با نسيم شامگاه
... برگ زرد ياس ها را رنگ كرد
كاش مي شد با خزان قلب ها
... مثل دشمن عاشقانه جنگ كرد
اگر به سامره ام اوفتد گذر سرو جان را
كنم نثار به گنبد نماى حضرت هادى(ع)
دلم كه درد گناهش به احتضار كشانده
پناه برده به دارالشفاى حضرت هادى(ع)
مرا چه قدر كه گردم گداى خاك نشينش
كه هست خازن جنت گداى حضرت هادى(ع)
دهد به روح لطيف ملك، صفا و طراوت
ملاحت سخن دلرباى حضرت هادى(ع)
به خاك عطر بهشتى پراكند اگر آيد
نسيمى از طرف سامراى حضرت هادى(ع)
به عمر دهر مرا گر دهند عمر، نيرزد
به لحظه اى كه كنم جان فداى حضرت هادى(ع)