یه جایی خوندم نوشته بود: از رفتنت ناراحت نشدم،
از این ناراحت شدم که موقع رفتنت زخمی از جنگ برای من رو تنت نبود.
چقدر این جمله غم داشت. :)
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی نشدم
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
از یکجایی به بعد، دیگر ناراحت نشدم و از همانجا به بعد بود که بیشتر خوش گذشت و بیشتر فهمیدم که زندگی دقیقا چیست.
زندگی دقیقا خوشحال بودنِ در لحظه بود. اینکه به این باور رسیدهباشی که دلخوری و اندوه، هیچ فایدهای ندارد و بگردی و در بدترین چیزها هم دلایلی برای شادی و دلگرمی و لبخند پیدا کنی، حتی اگر ناچیز، حتی اگر کوچک. تو باید بلد باشی لذت ببری. باید از موانع جهانت پله بسازی و از غصههایت قصه ببافی و با لبخند برای آدمها تعریف کنی و آنان را به این باور برسانی که زندگی زیباست، وقتی خودت به زندگی، زیبا نگاه کنی...
#نرگس_صرافیان_طوفان
اگه بفهمی با چه کسایی اوکی نشدم
چون دلم پیش تو بود، پشمات میریزه
من اصلا ادم خوش وایبی نیستم
یا بهتره بگم از بعد شناختن اون ادم و ارتباط باهاش دیگه ادم مناسبی برای هیچ نوع ارتباط (؟) حتی تعامل ساده ، نشدم
زَخم بَرداشتم اما نمُردم!
تَرَک بَرداشتم اما نَشکستم!
خَمیده شُدم اما لِه نشدم!
خَسته بودم اما اِدامه دادم!
این بود خُلاصهی داستانِ زندگیِ من...
“نه عزیزم ناراحت نشدم، فقط ازت ناامید شدم.”
تاحالا از قطع رابطه با هیچکس ناراحت نشدم
چون انقدر بهش فرصت دادم که
مطمئن شدم بی ارزش و بدرد نخوره.
. .
من بی نهایت به اقیانوس شباهت دارم هنوز
به طور کامل کشف نشدم، گاهی آروم و گاهی
طوفانی، گاهی پراز سکوتم و گاهی پراز حرف..
شد شد، نشدم نشد دیگه. مثل خیلی از نشدنا.
ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺗﻠﻔﻦ ﻫﺎﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﺘﻨﻔﺮﻡ
ﮐﻪ ﺯﻧﮓ ﻣﯿﺰﻧﻨﺪ ﻭ ﺗـﻮ ﺑﺮﺷﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﺍﺭﯼ ﻭ
ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺍﻧﺪ ﺑﻪ ﻟﺐ ﻫﺎﯾﺖ ﻭ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯾﺖ ...
ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﺎﻏﺬ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﺷﺎﻥ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﯽ ﻣﻨﺘﻔﺮﻡ ...
ﺍﺯ ﺗماﻡ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪ متنفرﻡ ...
ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﺘﻨﻔﺮﻡ ...
ﺍﺯ ﺧـﻮﺭﺷﯿﺪ ﻣﺘﻨﻔﺮﻡ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ ﺍﺵ، ﮐﻪ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪﺍﺕ ...
ﻣﺘﻨﻔﺮﻡ ﺍﺯ ﺭﯾـﺶ ﺗﺮﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﻧﺮﻡ ﺭﺍﻩ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﺭﻭﯼ ﺻﻮﺭﺗﺖ،ﺯﯾﺮ ﭼﺎﻧﻪ ﺍﺕ ...
ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﮔﺬﺍﺭﺩ ﺗﻪ ﺭﯾـﺶ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﯽ ﺍﺕ ﺑﻤﺎﻧﺪ،ﮐﻪ ﻣﻦ ﺻﻮﺭﺗﻢ ﺭﺍ ﺑﮑﺸﻢ ﺭﻭﯾﺶ ﻭ ﺧﺮﺍﺷﯿﺪﻩ ﺷﻮﺩ ﭘﻮﺳﺘﻢ ...
ﺍﺯ ﺗﻦ ﺍﺕ ﻣﺘﻨﻔﺮﻡ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺗـﻮ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻦ ﻧـﻪ ...
ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽ ﺁﯾﻢ ﺗﻮﯼ ﺁﻏﻮﺷﺖ،ﻧﻤﯿﮕﺬﺍﺭﺩ ﺑﺮﻭﻡ ﺗﻮﯼ ﺗـﻮ،ﺑﻤﯿﺮﻡ ﺗﻮﯼ ﺗﻮ ...
ﺍﺯ ﻣﺴﻮﺍﮎ ﺍﺕ ﻣﺘﻨﻔﺮﻡ؛ ﺁﺥ ﻣﺴﻮﺍﮎ ﺍﺕ ...
ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﻮﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﺗﻮﯼ ﺳﯿﻨﻪ ﺍﺕ،ﻣﯽ ﭼﺮﺧﺪ ﻣﺘﻨﻔﺮﻡ ...
ﺍﺯ ﺧــﻮﺩﻡ ﻣﺘﻨﻔﺮﻡ؛ ﮐﻪ ﺁﺏ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻡ ﺗﺎ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺍﻡ ...
ﮐﻪ ﮐﻮﭼﮏ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻡ، ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻡ ﻗﺪ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻭﯾﺮﻭﺳﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﻋﺚ ﻫﺰﺍﺭﺗﺎ ﺩﺭﺩﻭ ﻣﺮﺿﻦ ...
ﮐﻪ ﯾﮏ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﭽﺴﺒﻢ ﺑﻪ ﻧﻮﮎ ﺍﻧﮕﺸﺘﺖ، ﺑﻌﺪ ﻟﺐ ﻫﺎﯾﺖ، ....
ﺗﮑﺜﯿﺮ ﻫﻢ ﻧﺸﺪﻡ،ﻧﺸﺪﻡ.
ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺟﺎ ﺑﺎﺷﻢ ﺑﺲ ﺍﺳﺖ !!!
نخند...ﻣﺘـﻨـﻔــــﺮﻡ.
ﻣــﯽ ﻓﻬﻤـــﯽ ؟
#علی_قاضی_نظام