ولی نسل ما پیرمرد پیرزنای خوبی میشه؛
نه اعتقادی داریم که
گیر الکی بدیم به نوه هامون....
نه چیزی حالیمونه که
نصیحتشون کنیم...
...
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی نصیحتش
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
ﺗﻮ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﯾﻪ ﻣﺮﺩ ﻣﯿﺎﻧﺴﺎﻟﯽ ﺟﻠﻮﻣﻮ ﮔﺮﻓﺖ , ﮔﻔﺖ :
ﺁﻗﺎ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ , ﻣﺎﺩﺭ ﻣﻦ ﺗﻮ ﺍﻭﻥ ﺁﺳﺎﯾﺸﮕﺎﻩ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﻣﯿﺸﻪ, ﻣﻦ ﺭﻭﻡ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ
ﭼﺸﻤﺶ ﺑﺸﻢ ﭼﻮﻥ ﺯﻧﻢ ﻣﺠﺒﻮﺭﻡ ﮐﺮﺩ ﺑﺒﺮﻣﺶ ﺍﻭﻧﺠﺎ , ﺍﯾﻦ ﺍﻣﺎﻧﺘﯽ ﺭﻭ ﺍﮔﻪ ﺍﺯ ﻗﻮﻝ ﻣﻦ ﺑﻬﺶ ﺑﺪﯾﺪ
ﺧﯿﻠﯽ ﻟﻄﻒ ﮐﺮﺩﯾﺪ .
ﻗﺒﻮﻝ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﮐﻠﯽ ﻫﻢ ﻧﺼﯿﺤﺘﺶ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﻣﺎﺩﺭﺗﻪ ﺑﺎﺑﺎ, ﺍﻭﻧﻢ ﺍﺑﺮﺍﺯ ﭘﺸﯿﻤﻮﻧﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺘﻢ
ﺩﺍﺧﻞ ﺁﺳﺎﯾﺸﮕﺎﻩ , ﭘﯿﺮ ﺯﻥ ﺭﻭ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻡ , ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﺎﻧﺘﯽ ﻣﺎﻝ ﺷﻤﺎﺱ , ﮔﻔﺖ ﺣﺎﻣﺪ ﭘﺴﺮﻡ
ﺗﻮﯾﯽ؟
ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻪ ﻣﺎﺩﺭ , ﺩﯾﺪﻡ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮔﻔﺖ ﺣﺎﻣﺪ ﺗﻮﯾﯽ ﻣﺎﺩﺭ؟
ﺩﻟﻢ ﻧﯿﻮﻣﺪ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﯼ ﺑﮕﻢ ﻧﻪ , ﮔﻔﺘﻢ ﺁﺭﻩ, ﭘﯿﺮﺯﻧﻪ ﺩﺍﺩ ﺯﻥ ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻢ ﻣﻨﻮ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﻤﯽ ﺫﺍﺭﯼ ,
ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﺎ ﺫﻭﻕ ﺑﻪ ﺻﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ ﭘﺮﺳﺘﺎﺭ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﯼ ﭘﺴﺮ ﻣﻦ ﻧﺎﻣﻬﺮﺑﻮﻥ ﻧﯿﺴﺖ؟
ﭘﺮﺳﺘﺎﺭﻩ ﺗﺎ ﺍﻭﻣﺪ ﮔﻔﺖ ﺷﻤﺎ ﭘﺴﺮﺷﻮﻥ ﻫﺴﺘﯿﺪ؟
ﺗﺎ ﮔﻔﺘﻢ ﺁﺭﻩ ﺩﺳﺘﻤﻮ ﮔﺮﻓﺖ, ﮔﻔﺖ 4 ﻣﺎﻩ ﻫﺰﯾﻨﻪ ﯼ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﻣﺎﺩﺭﺗﻮﻥ ﻋﻘﺐ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ , ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺴﻮﯾﻪ
ﮐﻨﯿﺪ
ﺣﺎﻻ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻫﯽ ﻏﻠﻂ ﮐﺮﺩﻡ ﻭﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﻦ ﭘﺴﺮﺵ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﻭﻟﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﻤﯽ ﮐﺮﺩﻥ
ﺁﺧﺮ ﭼﮏ ﻭ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﺩﺍﺩﻡ ﺩﺳﺘﺶ , ﻭﻟﯽ ﺗﻪ ﺩﻟﻢ ﺭﺍﺿﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎﺯ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺮ ﺯﻥ ﻭ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﮐﺮﺩﻡ ,
ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﮐﻪ ﭘﺴﺮﺵ ﺧﯿﻠﯽ ... ﺑﻮﺩ .
ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺍﺯ ﭘﯿﺮﺯﻧﻪ ﺧﺪﺍﻓﻈﯽ ﮐﻨﻢ ﺗﺎ ﻣﻨﻮ ﺩﯾﺪ ﮔﻔﺖ ﺩﺳﺘﺖ ﺩﺭﺩ ﻧﮑﻨﻪ , ﺭﻓﺘﯽ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﻡ ﺣﺎﻣﺪﺑﮕﻮ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﺷﺪ , ﺑﯿﺎ ﺗﻮ ﻣﺎﺩﺭ!!!
تو خیابون یه مرد میانسالی جلومو گرفت , گفت
آقا ببخشید, مادر من تو اون آسایشگاه روبرو نگهداری میشه, من روم نمیشه چشم تو چشمش بشم چون زنم مجبورم کرد ببرمش اونجا, این امانتی رو اگه از قول من بهش بدید خیلی لطف کردید.
قبول کردم و کلی هم نصیحتش کردم که مادرته بابا, اونم ابراز پشیمونی کرد و رفتم داخل آسایشگاه, پیر زن رو پیدا کردم, گفتم این امانتی مال شماس, گفت حامد پسرم تویی؟
گفتم نه مادر, دیدم دوباره گفت حامد تویی مادر؟
دلم نیومد این سری بگم نه , گفتم آره, پیرزنه داد زن میدونستم منو تنها نمی ذاری,
شروع کرد با ذوق به صدا کردن پرستار که دیدی پسر من نامهربون نیست؟
پرستاره تا اومد گفت شما پسرشون هستید؟
تا گفتم آره دستمو گرفت, گفت 4 ماه هزینه ی نگهداری مادرتون عقب افتاده , باید تسویه کنید
حالا از من هی غلط کردم واینکه من پسرش نیستم ولی دیگه باور نمی کردن
آخر چک و نوشتم دادم دستش, ولی ته دلم راضی بود که باز این پیر زن و خوشحال کردم , هر چند که پسرش خیلی ... بود.
اومدم از پیرزنه خدافظی کنم تا منو دید گفت دستت درد نکنه , رفتی بیرون به پسرم حامد بگو پرداخت شد , بیا تو مادر!!! :)))
تو خیابون یه مرد میانسالی جلومو گرفت , گفت
آقا ببخشید, مادر من تو اون آسایشگاه روبرو نگهداری میشه, من روم نمیشه چشم تو چشمش بشم چون زنم مجبورم کرد ببرمش اونجا, این امانتی رو اگه از قول من بهش بدید خیلی لطف کردید.
قبول کردم و کلی هم نصیحتش کردم که مادرته بابا, اونم ابراز پشیمونی کرد و رفتم داخل آسایشگاه, پیر زن رو پیدا کردم, گفتم این امانتی مال شماس, گفت حامد پسرم تویی؟
گفتم نه مادر, دیدم دوباره گفت حامد تویی مادر؟
دلم نیومد این سری بگم نه , گفتم آره, پیرزنه داد زن میدونستم منو تنها نمی ذاری,
شروع کرد با ذوق به صدا کردن پرستار که دیدی پسر من نامهربون نیست؟
پرستاره تا اومد گفت شما پسرشون هستید؟
تا گفتم آره دستمو گرفت, گفت 4 ماه هزینه ی نگهداری مادرتون عقب افتاده , باید تسویه کنید
حالا از من هی غلط کردم واینکه من پسرش نیستم ولی دیگه باور نمی کردن
آخر چک و نوشتم دادم دستش, ولی ته دلم راضی بود که باز این پیر زن و خوشحال کردم , هر چند که پسرش خیلی ... بود.
اومدم از پیرزنه خدافظی کنم تا منو دید گفت دستت درد نکنه , رفتی بیرون به پسرم حامد بگو پرداخت شد , بیا تو مادر!!! :)))