مرزهای شخصی به دیگران یاد میدهد چطور با شما رفتار کنند
اینها به نظرتان آشنا نمیآید؟
– وقتی واقعاً میخواهید جواب «نه» بدهید، میگویید، «آره».
– وقتی به کسی «نه» میگویید، عذابوجدان میگیرید.
– برای به دست آوردن آرامش برخلاف ارزشهای واقعیتان عمل میکنید.
– وقتی کسی با شما بدرفتاری میکند، از خودتان دفاع نمیکنید.
– برای دوست داشتهشدن بیش از اندازه تلاش میکنید.
– به دیگران اجازه میدهید حرفهایی به شما بزنند یا کارهایی با شما بکنند که موجب ناراحتیتان است.
– انتظار دارید که نزدیکترین افراد به شما، بدون اینکه چیزی بگویید از چیزهایی که ناراحتتان میکند باخبر شوند.
متاسفانه، بعضیها بخاطر این باور اشتباه که برای به دست آوردن دل و احترام دیگران باید همیشه در دسترس آنها باشند، برای خودشان مرزهای شخصی نمیگذارند. مشکل اینجاست که هر عمل موافقت، انکار نفس یا نیازمندی، احترام دیگران را از بین میبرد.
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی نظرتان
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
اگر کار دیروز به نظرتان بزرگ می رسد
معلوم میشود ٬ امروز کار مهمی انجام نداده اید . . .
زیر بارون اگر دختری رو سوار کردید
جای شماره به او امنیت بدهید
او را به مقصد مورد نظرش برسانید
نه به مقصد مورد نظرتان !
بگذارید وقتی زن ایرانی مرد ایرانی را در کوچه ای خلوت میبیند
احساس امنیت کند ؛ نه احساس ترس
بیایید فارغ از جنسیت...
کمی هم مــَــرد باشیم !!
خيلي جالبه بخونيد.......................دکتری برای خواستگاری دختری رفت ولی دختر او را رد کرد و گفت به شرطی قبول میکنم که مادرت به عروسی نیاید! آن جوان در کار خود ماند و پیش یکی از اساتید خود رفت و با خجالت چنین گفت: در سن یک سالگی پدرم مرد ومادرم برای اینکه خرج زندگیمان را تامین کند در خونه های مردم رخت و لباس میشست. حالا دختری که خیلی دوستش دارم شرط کرده که فقط بدون حضور مادرم حاضر به ازدواج با من است نه فقط این بلکه این گذشته مادرم مرا خجالت زده کرده است به نظرتان چکار کنم؟
استاد به او گفت: از تو خواسته ای دارم به منزل برو و دست مادرت را بشور، فردا به نزد من بیا و بهت میگم چکار کنی. و جوان به منزل رفت و اینکار را کرد و با حوصله دستای مادرش را در حالی که اشک بر روی گونه هایش سرازیر شده بود می شست، زیرا اولین بار بود که دستان مادرش درحالی که از شدت شستن لباسهای مردم چروک شده و تماما تاول زده و ترک برداشته اند را دید. طوری که وقتی آب را روی دستانش میریخت از درد به لرز میفتاد. پس از شستن دستان مادرش نتونست تا فردا صبر کند و همون موقع به استاد خود زنگ زد و گفت: ممنونم که راه درست را بهم نشون دادی من مادرم را به امروزم نمی فروشم ،چون اون زندگی را برای آینده من تباه کرد...
سلامتي تمام مادراي دنيا................
شک ندارم انیشتین دیوانه
وقتی نسبیت را کشف کرد، داشت به معشوقه اش فکر میکرد
وگر نه نمی گفت : نسبیت یعنی
« یک ساعت در کنار دختری زیبا بنشینید ،
به نظرتان یک دقیقه خواهد آمد .. »
مثل همین حالا که من کشف کرده ام نسبیت یعنی :
از من تا تو فاصله ای نیست
اما از تو تا من
فاصله بیداد می کند ..