مارا نتوان پخت که ما سوخته ایم
آتش نتوان زد که برافروخته ایم
مارا نتوان شکست آسان ای دوست
هرجا که دلی شکست,ما دوخته ایم
دست ولب و جان,بدون دل مارا هیچ
جز دل همه را به مفت بفروخته ایم
چون مهر کسی خرج دل ما بشود
در قلک دل سکه ی اندوخته ایم
ما خسرو وشیرین نشناسیم به عشق
از عشق نکات دیگر آموخته ایم
از عشق همین نکته کفایت مارا
وجدان و شرف به عهد نفروخته ایم
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی نفروخت
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
ما را نتوان پخت که ما سوخته ایم
آتش نتوان زد که برافروخته ایم
ما را نتوان شکست آسان ای دوست
هرجا که دلی شکست، ما دوخته ایم
ما خسرو و شیرین نشناسیم به عشق
از عشق نکات دیگر آموخته ایم
از عشق همین نکته کفایت ما را
وجدان و شرف به عهد نفروخته ایم
پشت چراغ قرمز تو ماشین داشتم با تلفن حرف میزدم و برای طرفم شاخ و شونه میکشیدم که
نابودت میکنم ! به زمین و زمان میکوبمت تا بفهمی با کی در افتادی!
زور ندیدی که اینجوری پول مردم رو بالا میکشی و........ خلاصه فریاد میزدم
یه دختر بچه یه دسته گل دستش بود و چون قدش به پنجره ی ماشین نمیرسید هی میپرید بالا و
میگفت آقا گل ! آقا این گل رو بگیرید....
منم در کمال قدرت و صلابت و در عین حال عصبانیت داشتم داد میزدم و هی هیچی به این بچه ی
مزاحم نگفتم !
اما دخترک سمج اینقد بالا پایین پرید که دیگه کاسه ی صبرم لبریز شد و سرمو آوردم از پنجره بیرون
و با فریاد گفتم: بچه برو پی کارت ! من گـــل نمیخـــرم ! چرا اینقد پر رویی! شماها کی میخواین یاد
بگیرین مزاحم دیگران نشین و....
طفلی دخترک ترسید... کمی عقب رفت ! رنگش پریده بود ! وقتی چشماشو دیدم ناخودآگاه ساکت
شدم ! نفهمیدم چرا یک دفعه زبونم بند اومد! البته جواب این سوالو چند ثانیه بعد فهمیدم!
ساکت که شدم و دست از قدرت نمایی که برداشتم ، اومد جلو و با ترس گفت :
آقا! من گل نمیفروشم! آدامس میفروشم! دوستم که اونور خیابونه گل میفروشه!
این گل رو برای شما ازش گرفتم که اینقد ناراحت نباشین! اگه عصبانی بشین قلبتون درد میگیره و مثل
بابای من میبرنتون بیمارستان، دخترتون گناه داره...
من دیگه واقعا نمیشنیدم! خدایا! چه کردی با من! این فرشته چی میگه؟!
حالا علت سکوت ناگهانیمو فهمیده بودم!
کشیده ای که دخترک با نگاه مهربونش بهم زده بود ، توان بیان رو ازم گرفته بود!
و حالا با حرفاش داشت خورده های غرور بی ارزشمو زیر پاهاش له میکرد!
یه صدایی در درونم ملتمسانه میگفت: رحم کن کوچولو! آدم از همه ی قدرتش که برای زدن یک نفر
استفاده نمیکنه! ... اما دریغ از توان و نای سخن گفتن!
تا اومدم چیزی بگم ، فرشته ی کوچولو ، بی ادعا و سبکبال ازم دور شد!
حتی بهم آدامس هم نفروخت!
♥ مــن یـکــــ دخـتــر چــادریـــم ...
شاد و پرنشاط ، سرزنده و پرکار...
قرآن و نهج البلاغه اگر میخوانم ، رمان و حافظ هم میخوانم.
عاشق پهلوانی های حضرت حیدر اگر هستم ، یک عالمه شعر حماسی از شاهنامه هم حفظم.
پای سجاده ام گریه اگر میکنم ، خنده هایم بین دوستانم هم تماشایی است !
من یک عالمه دوست و رفیق دارم.
تابستان ها اگر اردوی جهادی میرویم ، اردوهای تفریحی ام نیز هرهفته پا برجاست ...
ما اگر سخنرانی میرویم ، پارک رفتنمان هم سرجایش است ...
مسجد اگر پاتوق ماست ، باغ و بوستان پاتوق بعدی ماست ...
برای نماز صبح قرار مسجد اگر میگذاریم ، هنوز خورشید نزده از مسجد تا خانه پیاده قدم میزنیم.
دعای عهدمان را اگر میخوانیم ، همانجا سفره باز میکنیم و با خنده و شادی صبحانه مان میشود غذا با طعم دعا !
ما اگر چادر سر میکنیم ، نقاش هم هستیم ، خطمان هم خوب است
حرفهای دخترانه مان سرجایش ، شوخی های دوستانه مان را هم میکنیم ،
نمایشگاه و تئاتر هم میرویم ، سینما هم اگر فیلم خوب داشت ...
کوه هم میرویم ، عکس های یادگاری ، فیلم های پر از خنده و شادی...
کی گفته ما چادری ها ...
من قشنگ تر از دنیای خودمان سراغ ندارم !
دنیای من و این رفیقان با خدایم ،
همین هایی که دنبال زندگیشان در کوچه و خیابان نمیگردند ،
همین هایی که وقتی دلت را میشکنند تا حلالیت ازت نگیرند ول کن نیستند ،
همین هایی که حیاشان را نفروختند ...
روزی که ارغوان به تو نفروخت گلفروش
پیراهنی به رنگ گل ارغوان بپوش
از یاد بردن غم عالم میسر است
اکنون که با شراب نشد شوکران بنوش
گیرم که مثل موری از این سنگ بگذری
کوهی ست پشت سنگ ، از این بیشتر مکوش
چون نی نفس کشیدن ما ناله کردن است
در شور نیز ناله ما می رسد به گوش
آتش بزن به سینه آتش گرفته ام
آتش گرفته را مگر آتش کند خموش ..
من رفیقامو هیچ وقت نفروختم چون اکثرشون دوزار نمی ارزیدن!