هر كه را خلق وخویِ فراخ ديدی، و رویِ گشاده
و فراخِ حوصله، كه دعای خير همه عالم كند،
كه از سخن او ترا گشادِ دل حاصل شود و اين عالم و تنگی او، بر تو فراموش شود؛
آن فرشته است و بهشتی...
و آنكه اندر او و اندر سخن او قبضی می بينی
و تنگی و سردی،
كه از سخن او چنان سرد می شوی كه از سخن آن كس گرم شده بودی؛
آن شيطان است و دوزخی.
اكنون هر كه بر اين سِرّ واقف شود به صد هزار شيخی التفات نكند...
"شمس تبريزی"
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی نكند
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
آن بالا كه بودم، فقط سه پيشنهاد بود:
اول گفتند زنی از اهالیِ جورجيا، همسرم باشد. خوشگل و پولدار. قرار بود خانه ای در سواحلِ فلوريدا داشته باشيم. با يک كوروتِ كروكیِ جگری. تنها اشكالاش اين بود كه زنم در چهل و سه سالگی سرطانِ سينه میگرفت. قبول نكردم. راست اش تحملاش را نداشتم.
بعد، موقعيتِ ديگری پيشنهاد كردند: پاريس، خودم هنرپيشه ميشدم و زنم مدلِ لباس. قرار بود دو دخترِ دو قلو داشته باشيم. اما وقتی گفتند يكی از آنها در نه سالگی در تصادفی كشته میشود. گفتم حرفاش را هم نزنيد.
بعد، قرار شد كلوديا زنم باشد. با دو پسر. قرار شد توی محلههای پايينِ شهرِ ناپل زندگی كنيم. توی دخمهای عينِ قبر. امّا كسی تصادف نكند. كسی سرطان نگيرد. قبول كردم.
حالا كلوديا، همين كه كنارم ايستاده است، مدام میگويد که خانه، نورِ كافی ندارد، بچه ها كفش و لباس ندارند، يخچال، خالی است. امّا من اهميتی نمی دهم. می دانم اوضاع می توانست بدتر از اين هم باشد. با سرطان و تصادف.
كلوديا اما اين چيزها را نمیداند. بچه ها هم نمیدانند..
چه زیبا گفت شاعر
اگر مستضعفی ديدی،
ولي از نان امروزت
به او چيزی نبخشيدی.
به انسان بودنت شک کن
اگر چادر به سر داری،
ولي از زير آن چادر
به يک ديوانه خنديدی
به انسان بودنت شک کن
اگر قاری قرآنی،
ولي در درکِ آياتش
دچارِ شک و ترديدی.
به انسان بودنت شک کن
اگر گفتی خدا ترسي،
ولي از ترس اموالت
تمام شب نخوابيدي.
به انسان بودنت شک کن
اگر هر ساله در حجّي،
ولي از حال همنوعت
سوالي هم نپرسيدي.
به انسان بودنت شک کن
اگر مرگِ کسی ديدي،
ولي قدرِ سَري سوزن
ز جاي خود نجنبيدي
به انسان بودنت شک کن...
امام رضا عليه السلام
كسى كه يكى از برادران دينى اش براى كارى به او پناه آورد ولى او، با آنكه مى تواند، پناه ندهد و كارى برايش نكند، رشته ولايت خداى متعال را بريده است.
بحارالانوار،ج72،ص181
گنجشك مـــن آهسته به پرواز بينديـــش...
تا باد پريشـــان نكند بال و پرت را...
دوباره به ذهنم زد:
نكند به خاطر گناه هايم
دوستم نداشته باشى... .
باران آمد و
خيس شدم!
ممنون كه با همه ى بدى هايم،
دوستم دارى!
پورمشیر
چشم هاي تو قهوه ي ترک است ، ابروانت هواي کردستان
خنده هايت کلوچـه ي فومن ، گريه هاي تــو چــاي لاهيجان
ساحل انزلـي ست چشمانت ، مـــوج ها آبروت را بردند
تن داغ تو ماسه ي درياست ، توي گرماي ظهر تابستان
اي درخت مبـــارک نارنـــج ، تــو چــراغ محــله ي مــــايــي
مرد همسايه ي شما دزد است شاخه ات را براي من بتکان
مثل اخبار تازه مي ماني كه به چشم كسي نيامده اي
نكند ناگهـــان يكي برسد برساند تــــو را به گوش جهان
خبــر قتل عام آدم ها صبــح يک روز در مزارشريف
خبر يک تصادف خونين عصر يک روز جاده ي تهران
خبــر دستگيــري صدام مثـــل يک انفجـــار در بغداد
خبر دستگيري يک صرب توي شبه جزيزه ي بالكان
آن چنان تشنه ام اگر بدهند آب هاي مديترانه كم است
خبـــر چند شاخــــه ي زيتــــون خبــــر انتفاضـه و لبـنان
مستي و مي روي به جانب چپ، مستي و مي روي به جانب راست
گــــاه مثل مقاله اي در شـرق گـــاه چـــــون سرمقاله ي كيهـــــان!!
ماه مرداد بي تو مي گذرد حيف اين هفت تيـر خالي نيست
من خودم پيش پيش مي ميرم ديگر اين قدر ماشه را نچکان
می خواهم
گوش باد را بگیرم
كه این همه دور موهایت نپیچد
وبا زندگی ام بازی نكند.
تو هم كاری بكن
مثلا دكمه پیراهنت را ببند
مثلا دامنت را جمع كن
وفكر كن پیاده رو خیس است
ك دعاي زيبا
از خدا خواستم عادت هاي زشتم را تركم دهد!
خدا فرمود:خودت بايد آنها را رها كني
از او خواستم فرزند معلولم را شفا دهد
فرمود:لازم نيست روحش سالم است جسم هم كه موقت است
از او خواستم لااقل به من صبر عطا كند
فرمود:صبر حاصل سختي و رنج است عطا كردني نيست آموختني است
گفتم مرا خوشبخت كن
فرمود:نعمت از من خوشبخت شدن از تو
از او خواستم مرا گرفتار رنج و عذاب نكند
فرمود:رنج تو را از دلبستگي هاي دنيايي جدا و به من نزديكتر ميكند
از او خواستم روحم را رشد دهد
فرمود:نه!تو خودت بايد رشد كني من فقط شاخ و
برگ اضافي ات را هرس ميكنم تا بارور شوي
ازخدا خواستم كاري كند كه از زندگي لذت ببرم
فرمود براي اين كار من به تو.....(زندگي دادم)
همت همت ....مجنون
حاجی صدای منو میشنوید
همت همت..... مجنون
مجنون جان به گوشم
حاج همت اوضاع خیلی خرابه برادر
محاصره تنگ تر شده ...حاجي درجنگ نرم
اسیرامون خیلی زیاد شدند اخوی....
خواهرا و برادرا را دارند قیچی می کنند ....
اینجا شیاطین مدام شیمیایی می زنند....
خیلی برادر به بچه ها تذکر می دیم ولی انگار دیگه اثری نداره ...
عامل خفه کننده دیگه بوی گیاه نمی ده، بوی گناه می ده ...
همــــــــ ــــــت جان
فکر نمی کنم حتی هنوز نیمه ی راهم باشیم ....
حاجی اینجا به خواهرا همش میگیم پر چادرتون رو حائل کنید تا
بوی گناه مشامتونو اذیت نکنه
ولی کو اخوی گوش شنوا...
حاجی برادرامونم اوضاعشون خرابه.......
همش می گیم برادر نگاهت برادر نگاهت ....
حاجی این ترکش های نگاه برادرا فقط قلبو میزنه
کمک می خوایم حاجی .......
به بچه های اونجا بگو کمکـــــــــــــــ برسونند
داری صدا رو.......
همت جان اينجاجنگ نرم است....مساله ايمان وافكارمان هست
دعايمان كن ايمانمان دراين جنگ سقوط نكند
چشمهاي دشمنان خيره به افكار وعمليات ما دراين جنگ است.
ان شاالله پيروزميدان خواهيم بود.