ابولحسن خرقانی می‌گوید:جواب دو نفر مرا سخت تکان داد...!

اول؛ مرد فاسدی از کنارم گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد!
او گفت: ای شیخ! خدا می‌داند که فردا حال ما چه خواهد شد!

دوم؛ مستی دیدم که افتان و خیزان در جاده‌اى گل آلود می‌رفت.
به او گفتم : قدم ثابت بردار تا نلغزی!
گفت : من بلغزم باکی نیست...
بهوش باش تو نلغزی شیخ! که جماعتی از پی تو خواهند لغزید.