یه شب‌هایی تو زندگی آدمیزاد هست که بعد از ساعت‌ها فکر و خیال به خودش میاد و میبینه روحش از اعماق وجود داره گریه میکنه ولی از چشم‌هاش هیچ اشکی نمیاد.

من واقعا دیگه از هیچی خوشم نمیاد هیچ‌ حسی توم نیست، اصلا انگار یکی گرفته بال‌های پروانه‌هام رو با قیچی تیکه تیکه کرده، هیچی خوشحالم نمیکنه، نه شب‌ها سر وقت میخوابم، نه دیگه دلم میسوزه، نه احساساتی میشم، نه خوشحال میشم، نه زیاد میخندم، نه صمیمی میشم، نه دل میبندم، نه اجتماعی‌ام، هیچ حسی توم نیست، از قوی بودن خسته شدم.

حس پیرزنی رو دارم که تو خونه سالمندانه و واسه هیچکس مهم نیست. هیچکس نمیاد دیدنش.

اونجایی وایستادم که به خودم گفتم:
" دیگه کاری از دستم برنمیاد، تسلیم این سرنوشتم "

You better welcome the pain if you ever want to see growth.

اگر میخواهی رشد کنی، بهتره از الان به درد خوش آمد بگی. هیچ چیز ارزشمندی ساده به دست نمیاد.

Not that I don't know what makes me feel better
I know
But I can't do anything :)!

نه که ندونم چی حالمو خوب میکنه
میدونم
ولی کاری از دستم برنمیاد :)!

این‌که از من خوشت نمیاد رو می‌فهمم اما این‌که با وجود بیزاربودن‌ت ازم، همچنان چکم می‌کنی رو نمی‌فهمم. من یک گوشه نشستم دارم ماستم رو می‌خورم، تو هم برو سر کوچه‌ی خودتون بازی کن. دیگه دید زدن‌ت واسه چیته؟

واسه گوش دادن به صدای پرنده ها
قفس ، نخر، درخت بکار
همه جا سیاست به کار نمیاد
یکم مرام بذار...

تاکسیک واقعی؟ آدمی که از نقش قربانی بیرون نمیاد.

No one is coming to save you. This life is 100% your responsibility. Please plan accordingly

هیچ‌کس برای نجات دادنتون نمیاد، مسئولیت این زندگی ۱۰۰٪ با خود شماست. لطفا بر همین اساس برنامه‌ریزی کنید
• |.|