سالهاست




خانه نشین شده ام




تا کسی زنگ را به صدا درمی آورد




لبخند صبوری ام را فرش چشمانش میکنم




سالهاست




چای را سرد و تلخ مینوشم




دیگر گلویم نمیسوزد ، خیالت راحت ...




سالهاست




مردانگی ام را به رخ آینه زمان میکشم




فراموش کرده ام که نمی توانم راه بروم





وقتی آمدی .. البته اگــــر آمدی




یادت باشد




تو هم به روی خودت نیاور !