Live in such a way that those who know you but don't know God will come to know God because they know you
چنان زندگی کن که کسانی که تو را میشناسند اما خدا را نمیشناسند، به واسطه آشنایی با تو، با خدا آشنا شوند
.࿐
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی نمیشناسن
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
از یه سنی به بعد تازه میفهمی چرا راننده تاکسیا دلشون میخواد با مسافرایی که نمیشناسن و حتی شاید دیگه هیچوقت هم نبیننشون، درد دل کنن.
. .
غمگینم از اینکه اونایی منو آدم بدی میدونن که اصلاً منو ندیدن و نمیشناسن،
و غمگین ترم از اینکه اونایی هم که میگن من خیلی خوبم، که اصلاً منو درست و کامل نشناختم.
If they don't know you exactly personally, don't take it personally!
اگه اونا دقیقا کامل نمیشناسنت، توئم شخصی نگیرش!
For More
مردم هرگز خوشبختی خود را نمیشناسند اما
خوشبختی دیگران همیشه جلو دیدگان آنهاست
به داشته هاي خود عميق تَر نگاه كنيم
مردم هرگز خوشبختی خود را نمیشناسند
اما خوشبختی دیگران همیشه در جلو دیدگان آنهاست
آلزایمر مادر
چمدونش را بسته بودیم،با خانه سالمندان هم هماهنگ شده بود
کلا یک ساک داشت ،کمی نون روغنی، آبنات، کشمش ،چیزهایی شیرین، برای شروع آشنایی …
گفت: “مادر جون، من که چیز زیادی نمیخورم یک گوشه هم که نشستم نمیشه بمونم، دلم واسه نوه هام تنگ میشه!”
گفتم: “مادر من دیر میشه، چادرتون هم آماده ست، منتظرن.” گفت: “کیا منتظرن؟ اونا که اصلا منو نمیشناسن! آخه اون جا مادرجون، آدم دق میکنه ها، من که اینجا به کسی کار ندارم اصلا، اوم، دیگه حرف نمی زنم. خوبه؟ حالا میشه بمونم؟”
گفتم: “آخه مادر من، شما داری آلزایمر می گیری همه چیزو فراموش می کنی!” گفت: “مادر جون، این چیزی که اسمش سخته رو من گرفتم، قبول! اما تو چی؟ تو چرا همه چیزو فراموش کردی پسرم؟!” خجالت کشیدم …!
حقیقت داشت، همه کودکی و جوونیم و تمام عشق و مهری را که نثارم کرده بود، فراموش کرده بودم.اون بخشی از هویت و ریشه و هستیم بود،راست می گفت، من همه رو فراموش کرده بودم!
زنگ زدم خانه سالمندان و گفتم که نمی ریم
توان نگاه کردن به خنده نشسته برلب های چروکیده اش رو نداشتم، ساکش رو باز کردم نون روغنی و … همه چیزهای شیرین دوباره تو خونه بودند!
آبنات رو برداشت ،گفت: “بخور مادر جون، خسته شدی هی بستی و باز کردی.”
دست های چروکیدشو بوسیدم و گفتم: “مادر جون ببخش، فراموش کن.”
اشکش را با گوشه رو سری اش پاک کرد و گفت: “چی رو ببخشم مادر، من که چیزی یادم نمی یاد، شاید فراموش میکنم! گفتی چی گرفتم؟ آلمیزر؟!”
در حالی که با دستای لرزونش، موهای دخترم را شونه میکرد زیر لب می گفت: “گاهی چه نعمتیه این آلمیزر…!”
میدونی من کیم..؟
نه؟
پس بزار برات بگم من کیم:
من اونیم ک دوروبرش خیلی شلوغه، ولی تنهای تنهاس
من اونیم ک ته مشکلات و غم هاس،ولی همه میگن بیخیاله و ته کیف این دنیاس
من اونیم ک خیلیا میخوان جاش باشن، ولی نمیدونن ک جاش تنگ ترین جای این دنیاس
من اونیم ک پای حرفای همه میشینه و واسشون تکیه گاس،ولی حرفای خودش میمونه تو دلش چون تنها تکیه گاش فقط خداس
من اونیم ک اونایی ک نمیشناسنش میگن بچه شر اینجاس،ولی نمیدونن کوچیک تر از این حرفاس
من اونیم ک با سن کمش رفته تو دل مشکلات دنیاش،ولی هنو محکم ایستاده رو دوتا پاش
اگه مغرورم و بی احساس نشین بگو خودشو خیلی بالا میبینه بگو…
جنبمو در اون حد نمیبینه....
میدونى من کیم؟؟؟؟
نه؟؟؟
پس بزار برات بگم من کیم:
من اونیم ک دوروبرش خیلی شلوغه، ولی تنهای ... تنهاس.
من اونیم ک ته مشکلات و غم هاس،ولی همه میگن ..
بیخیاله و ته کیف این دنیاس...
من اونیم ک پای حرفای همه میشینه و واسشون تکیه گاس،...
ولی حرفای خودش میمونه تو دلش چون تنها تکیه گاش فقط خداس...
من اونیم ک اونایی ک نمیشناسنش میگن چقد ساکته و خودشو میگیره ...
ولی نمیدونن تو دلش غوغاس..
من اونیم ک با سن کمش رفته تو دل مشکلات دنیاش...
،ولی هنو محکم ایستاده رو دوتا پاش...
اگه مغرورم و بی احساس نگو خودشو خیلی بالا میبینه...
بگو طفلی دیگه براش حسی نمونده***
من اونیم:
فقط 1 روبان مشکی کنار عکسم الان میتونه ارومم کنه *****
اگه کسی چیز بدی درمورد شما گفت
یا طوری درمورتان قضاوت کرد که گویی کاملا شما را میشناسد
به آسانی تحت تاثیر قرارنگیرید و بیاد آورید که:
وقتی سگها کسی را نمیشناسند شروع به سر وصدا میکنند