رﻭﺯی ﻳﻚ ﻣﺮﺩ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ پسر ﻛﻮﭼﻜﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻩ ﺑﺮﺩ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﺪ ﻣﺮﺩمی ﻛﻪ ﺩﺭ آنجا ﺯﻧﺪگی میﻛﻨﻨﺪ ﭼﻘﺪﺭ ﻓﻘﻴﺮ ﻫﺴﺘﻨﺪ آﻥ ﺩﻭ ﻳﻚ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺤﻘﺮ ﻳﻚ ﺭﻭﺳﺘﺎیی ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺑﻮﺩﻧﺪ ، ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﻭ ﺩﺭ پایان ﺳﻔﺮ ﻣﺮﺩ ﺍﺯ پسرش پرسید : ﻧﻈﺮﺕ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻣﺴﺎﻓﺮتمان ﭼﻪ ﺑﻮﺩ ؟ پسر پاسخ ﺩﺍﺩ : ﻋﺎلی ﺑﻮﺩ پدر ! پدر پرسید : آﻳﺎ ﺑﻪ ﺯﻧﺪگی آﻧﻬﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﻛﺮﺩی؟ پسر پاسخ ﺩﺍﺩ : ﺑﻠﻪ پدر ! پدر پرﺳﻴﺪ : ﭼﻪ ﭼﻴﺰی ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺳﻔﺮ ﻳﺎﺩ ﮔﺮفتی؟ پسر کمی ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺑﻪ آﺭﺍمی ﮔﻔﺖ : ﻓﻬﻤﻴﺪم ﻣﺎ ﺩﺭ ﺣﻴﺎﻃﻤﺎﻥ ﻳﻚ ﻓﻮﺍﺭﻩ ﺩﺍﺭﻳﻢ ﻭ آﻧﻬﺎ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪﺍی ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻛﻪ ﻧﻬﺎﻳﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ ، ﻣﺎ ﺩﺭ ﺣﻴﺎﻃﻤﺎﻥ ﻓﺎﻧﻮﺱهای ﺗﺰئینی ﺩﺍﺭﻳﻢ ﻭ آﻧﻬﺎ ﺳﺘﺎﺭﮔﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻧﺪ ، ﺣﻴﺎﻁ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺩﻳﻮﺍﺭﻫﺎﻳﺶ ﻣﺤﺪﻭﺩ میﺷﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﺑﺎﻍ آﻧﻬﺎ بیﺍﻧﺘﻬﺎﺳﺖ ! ﺑﺎ ﺷﻨﻴﺪﻥ ﺣﺮﻓﻬﺎی پسر ﺯﺑﺎﻥ ﻣﺮﺩ ﺑﻨﺪ آﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻌﺪ پسر ﺑﭽﻪ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﻛﺮﺩ : ﻣﺘﺸﻜﺮم پدر ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍدی ﻛﻪ ﻣﺎ ﭼﻘﺪﺭ ﻓﻘﻴﺮ ﻫﺴﺘﻴﻢ !
نتیجه گیری : یکی ﺯﻳﺒﺎیی ﻣﻨﻈﺮﻩ ﺭﺍ میبیند ﻭ ﺩﻳﮕﺮی کثیفی پنجره ﺭﺍ ﺍﻳﻦ ﺷﻤﺎ ﻫﺴﺘﻴﺪ ﻛﻪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ میﻛﻨﻴﺪ ﭼﻪ ﭼﻴﺰی ﺭﺍ ﺑﺒﻴﻨﻴﺪ ﻭ ﺑﻪ ﭼﻪ ﭼﻴﺰی ﺑﻴﻨﺪﻳﺸﻴﺪ...
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی نهايت
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
بچه اي كه بهانه گرفته ،
هر قدر اسباب بازي و تنقلات به او بدهند
آن ها را پرت مي كند
و دست از لجبازي برنمي دارد ،
آن قدر گريه مي كند تا پدر او را در آغوش بگيرد و نوازش کند ، آن وقت آرام مي شود ،
لذا چنانچه زرق و برق دنيا را نخواهي و بهانه او را بگيري ، شاید در نهايت در آغوشش جای گرفتی ...!
شخصي کفشش را براي تعمير نزد کفاش مي برد.
کفاش نگاهي به کفش کرده مي گويد: اين کفش سه کوک مي خواهد و اجرت هر کوک ده تومان مي شود که درمجموع خرج کفش مي شود سي تومان.
مشتري قبول مي کند. پول را مي دهد و مي رود تا ساعتي ديگر برگردد و کفش تعمير شده را تحويل بگيرد.
کفاش دست به کار مي شود. کوک اول، کوک دوم و در نهايت کوک سوم و تمام.
اما با يک نگاه عميق در مي يابد اگر چه کار تمام است ولي يک کوک ديگر اگر بزند عمر کفش بيشتر مي شود و کفش، کفشتر خواهد شد. از يک سو قرار مالي را گذاشته و نمي شود طلب اضافه کند و از سوي ديگر دو دل است که کوک چهارم را بزند يا نزند.
او ميان نفع و اخلاق و ميان دل و قاعده ي توافق مانده است. يک دوراهي ساده که هيچ کدام خلاف عقل نيست. اگر کوک چهارم را نزند هيچ خلافي نکرده؛ اما اگر بزند به انسانيت تعظيم کرده.
اگر کوک چهارم را نزند روي خط توافق و قانون جلو رفته؛ اما اگر بزند صداي لبيک او آسمان اخلاق را پر خواهد کرد.
دنيا پر از فرصت کوک چهارم است. و من و تو کفاش هاي دو دل...
همه آبهای دنيا هم نميتوانند يک کشتي را غرق کنند،
مگر اينکه در داخل کشتي نفوذ کنند.
بنابراين تمام نکات منفي دنيا روي شما تأثير نخواهد داشت،
مگر اينکه شما اجازه دهيد.
آدمهايي که شما را بارها و بارها ميآزارند،
مانند کاغذ سمباده هستند.
آن ها شما را ميخراشند،
اما در نهايت اين شما هستيد
که صيقلي و براق خواهيد شد!
وآن ها مستهلک و فرسوده.
محال است بارانی از محبت به کسی هدیه کنی
و دستهای خودت خیس نشود!
چه زیباست!
بی قیدوشرط عشق بورزیم!
بی قصدوغرض حرف بزنیم!
بی دلیل ببخشیم!
وازهمه مهمتر
بی توقع
به تمام موجودات
محبت کنیم...
عجیب است که مردم چقدر برای مبارزه با شیطان تلاش میکنند
اگر همین انرژی را صرف عشق ورزیدن به همراهانشان کنند،
شیطان در تنهایی خود خواهد مرد.
ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﺩ . . .
ﺧﻴﻠﻲ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﺩ
ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﻱ ﺧﺪﺍ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﺩ . . . !!!
ﻧﮕﺎﻩ ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻩ . . .
ﺩﺳﺖ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ . . .
ﺁﻏﻮﺵ ﺑﺎ ﺁﻏﻮﺵ . . .
ﺑﻮﺳﻪ ﺑﺎ ﺑﻮﺳﻪ . . .
ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﺩ
ﺍﺯ ﺯﻣﻴﻦ ﺗﺎ ﻧﺎﻛﺠﺎ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﺩ
ﻧﮕﺎﻫﻲ ﻛﻪ ﻓﻘﻂ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﻣﻲ ﺍﻓﺘﺪ
ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻫﻲ ﻛﻪ ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﮔﺮﻡ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ
ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻫﻲ ﻛﻪ ﺩﻟﺖ ﺭﺍ ﻣﻲ ﻟﺮﺯﺍﻧﺪ
ﻓﺮﻕ ﻫﺎ ﺩﺍﺭﺩ . . .
ﺁﻏﻮﺷﻲ ﻛﻪ ﻓﻘﻂ ﻫﺴﺖ
ﺑﺎ ﺁﻏﻮﺷﻲ ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺪ ﺣﺘﻲ ﺩﻳﮕﺮ ﻧﺒﺎﺷﺪ
ﻭﻟﻲ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺍﺳﺖ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﺩ . . .
ﻓﺮﻕ ﻫﺴﺖ ﺑﻴﻦ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻣﻲ ﭘﺮﺳﻲ : ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺩﺍﺭﻱ؟
ﻭ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﺪ : ﺁﺭﻩ
ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻲ : ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ؟
ﻭ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﺪ : ﺑﻲ ﻧﻬﺎﻳﺖ
ﺑﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻣﻲ ﭘﺮﺳﻲ : ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺩﺍﺭﻱ؟
ﻭ ﺳﻜﻮﺕ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ
ﻧﮕﺎﻫﻲ ﻣﻲ ﻛﻨﺪ
ﻟﺒﺨﻨﺪﻱ ﻣﻴﺰﻧﺪ
ﻭ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﻲ ﻓﻬﻤﻲ
ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻲ : ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ؟
ﻣﻲ ﮔﻮﻳﺪ : ﻳﻪ ﺩﻭﻧﻪ ﻭﻟﻲ ﻣﺮﺩﻭﻧﻪ !!! . . .
ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﺩ
ﺑﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﻱ ﺧﺪﺍ ﻓﺮﻕ ﺩﺍﺭﺩ
ﻓﻘﻂ ﻧﻤﻲ ﺩﺍﻧﻲ ﺍﻳﻦ ﺗﻔﺎﻭﺗﻬﺎ ﺭﺍ ﻛﺠﺎﻱ ﺩﻟﺖ
. . . ﻛﺠﺎﻱ ﺯﻧﺪﮔﻴﺖ ﺑﮕﺬﺍﺭﻱ
خداي من....
سرم به سوي آسمانت تو را طلب مي كنم
و بي تابم بي تاب تر از هميشه
سنگين و بي رمق دلم پر مي زند و اين چهار چوب تنگ را نمي خواهد و بالا را بهانه مي گيرد
گله دارم از بندگانت ....
براستي بنده تو مي تمواند فراموش كند از كجا آمده و در نهايت به كجا خواهد رفت
مي تواند هر چه دلش خواست بگويد هر چه دلش خواست انجام دهد كجاي اين بندگي است؟!!!!
من كوچكم و خود بنده ....بنده اي شرمنده و حق قضاوت ندارم
اما دلم سخت گرفته و جز تو كسي را نمي شناسم براي گفتن.....
اينجا دورويي بيدادمي كند دين مال مي آورد!!!!!!!!!!!!!
تظاهر به دينداري ارزش شده.... خدايا مگر عشق تو حرف اول را نمي زند؟
مگر مامن عشق دل نيست؟ مگر حرف دل راز نيست؟ مگر جاي حرف دل سينه نيست؟ چگونه براحتي حرف مي زنند و در عمل... بگذار دلم بميرد طاقت ندارم..... تو خدايي و من هيچ ...
حتي نمي دانم بنده هستم يا نه...
كمكم كن ...تا عشقم را نفروشم به نان...
قانع باشم به ريزه نان سفره ارباب...
خارجيا
” پزشك خانوادگي؛
مكانيك خانوادگي؛
تعمير كار خانوادگي ؛
نوكر خانوادگي و…..”
دارن.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
..
ما هم بي نهايت فضول خانوادگي داريم!!!!!!!!!
والا������
از تو گفتن ها
به تيراژ بي نهايت چاپ ميشود،
مي رود کتابخانه ها
عمل کردن اما هنوز
در انبارهاي غفلت
خاک کج فهمي مي خورد!
"یا صاحب الزمان ادرکنی "
قيمت تو به اندازه خواست توست
اگر خدا را بخواهي
قيمت تو بي نهايت است و اگر دنيا را بخواهي
قيمت تو همان است که خواسته اي
هميشه کساني هستند
که در نهايت دلتنگي
نمي توانيم آنها را در آغوش بگيريم
بدترين اتفاق شايد همين باشد ..