ديشب خيلى خوابم ميومد، حوصلم نشد برم دستشويى
.
.
.
تا صبح خواب ميديدم توى صف دستشويى هستم.
.
.
.
.
خيلى خوشحالم از اينکه تو خواب نوبتم نشد
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی نوبتم
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
رفتم نونوایی بعده ۲ ساعت نوبتم شده شاطر میگه:نون میخوای؟
گفتم:بله لطفا ۱۰ تا می خوام.
(ستاد مبازره با پ ن پ)
رفتم دکتر، نوبتم که شد، دکتر گفت خب، منم گفتم خب، گفتش خب بفرما، گفتم چیو بفرمام؟؟ صداشو برد بالا گفت بگو چته دیگه..
منم با تعجب گفتم :اعصاااب نداریا دکتر... میخوای به یه روان شناس معرفیت کنم؟؟
هیچی دیگه، الانم دارم خورده های دفترچه بیمه ام رو بهم میچسبونم....
مامانم مامان بزرگمو برده بود دکتر توی نوبت نشسته بودن
مامان بزرگم گفت پس چرا نوبتمون نمی شه؟
مامانم آروم که جلو بقیه زشت نباشه گفت منشی می گه هنوز نوبتتون نشده
مامان بزرگمم گوشاش سنگینه فکر می کنه بقیه هم نمیشنون یهو بلند گفت منشی گه خورد
سه ساعنه اینجایم
مامانم :O
ملت تو مطب =)
منشی :0
پیاده از کنارت گذشتم
گفتی: " چندی خوشگله؟"
سواره از کنارت گذشتم،
گفتی: "برو پشت ماشین لباسشویی بنشین!"
در صف نان، نوبتم را گرفتی چون
صدایت بلندتر بود
در صف فروشگاه نوبتم را گرفتی
چون قدت بلندتر بود
زیرباران منتظر تاکسی بودم، مرا
هل دادی و خودت سوار شدی
در تاکسی خودت را به خواب زدی تا
سر هر پیچ وزنت را بیندازی روی من
در اتوبوس خودت را به خواب زدی تا
مجبور نشوی جایت را به من تعارف کنی
وقتی زنی موقع زایمان فریاد کشید
حتی در فیلم تو بلند
گفتی:"زهرمار!"
در خیابان دعوایت شد و تمام
ناسزاهایت، فحش خواهر
و مادر بود
در پارک، به خاطر بودن تو
نتوانستم پاهایم را دراز کنم
نتوانستم به استادیوم بیایم، چون
تو شعارهای آب نکشیده می دادی
مرا ارشاد می کنند تا تو ارشاد شوی
تو ازدواج نكردی و به من گفتی زن
گرفتن حماقت است
من ازدواج نكردم و به من گفتی ترشیده
عاشق که شدی مرا به زنجیر
انحصارطلبی کشیدی
عاشق که شدم گفتی مادرت باید مرابپسندد
من باید لباس هایت را بشویم و اتو
بزنم تا به تو بگویند خوش تیپ
من باید غذا بپزم و به بچه ها برسم
تا به تو بگویند آقای دکتر
وقتی گفتم پوشک بچه را
عوض کن، گفتی بچه مال مادر است
وقتی خواستی طلاقم بدهی، گفتی بچه
مال پدر است
در تمام زندگیم جای یک جمله خالی بود:
خسته نباشی مرد...
یادمه یکی از پر استرس ترین لحظات دوران ابتدایی وقتی بود که دیکته تموم میشد و مبصر دفترارو جمع میکرد میذاشت رو میز معلم ؛ مام هی حواسمون به دفترمون بود ببینیم کی نوبت صحیح کردن دیکته ما میشه ، نوبتمون که میشد همش چشممون به خودکار معلم بود ببینیم غلط داریم یا نه … قلبمونم تند تند میزد !!!