دوست عجب امنيت خوبے ست ...
ميتواني با او خودِ خودت باشے ...
ميتوانے دردهايت را ...
- هرچندناچيز ...
- هرچند گران ...
- بے خجالت با او در ميان بگذارے ...!
از حماقت هايت بگویے ...
دوست انتخاب آزاد توست،اختيار توست ...!
نامش را در شناسنامه ات نمے نويسند ...!
نامت را در شناسنامه اش نمے نويسند ...!
دوست عرف نيست ...
عادت نيست ...
معذوريت نيست ...
دوست از هر نسبتے مبراست ...!
دوست سايبان دلچسبے ست ،
تا خستگے ات را با او به فراموشي بسپارے ...!
به سلامتی همه دوستهای خوب
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی نويسند
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
معلم از دانش آموزان خواست اسامي " عجايب هفت گانه " را بنويسند .
با وجود اختلاف نظرها ، بيشتر بچه ها اينها را نام بردند :
1- اهرام ثلاثه
2- تاج محل
3- دره بزرگ گراند كانيون
4- كانال پاناما
5- كليساي پطرس مقدس
6- ساختمان امپاير استيت
7- ديوار بزرگ چين
يكي از دانش آموزان هنوز كارش را تمام نكرده بود .
آموزگار پرسيد كه آيا مشكلي دارد ؟
دختر جواب داد :
بله ، كمي مشكل دارم ،
چون تعداد شگفتي ها خيلي زياد است و نمي دانم كدام را بنويسم .
آموزگار گفت :
آنهايي را كه نوشته اي نام ببر شايد ما هم بتوانيم كمك كنيم .
دختر با ترديد چنين خواند :
به نظر من " عجايب هفت گانه " دنيا عبارتند از :
1- ديدن
2- شنيدن
3- لمس كردن
4- چشيدن
5- احساس كردن
6- خنديدن
7- دوست داشتن
كلاس در سكوت فرو رفت .
آن چيزهايي كه به نظرمان ساده و معمولي مي رسند ،
ناديده و دست كم ميگيريم .
در حالي كه حقيقتا شگفت انگيزند !!!
همانها با ملايمت به يادمان مي آورند كه با ارزشترين چيزهاي زندگي ،
ساخته دست انسان نيستند و آنها را نمي توان خريد .
آنقدر خودمان را مشغول نكنيم كه بي توجه از كنارشان بگذريم .
فالخند متولدين اسفند ماه
.
يشنهاد ما به تمام طالعبينها، فالگيرها، كفبينها و نويسندگان امور اين چنيني، اين است كه علامت طالعبيني اسفنديها را از ماهي به خروس تغيير دهند زيرا اينها به دليل انتخاب آخرين ماه سال براي زاييده شدن، بيشتر خروسهاي بيمحل هستند زيرا آدم وقتشناس زماني را كه همه درگير امور شب عيد هستند را براي به دنيا آمدن انتخاب نميكند!
روزي نويسنده جواني از جرج برنارد شاو پرسيد:«شما براي چي مي نويسيد استاد؟» برنارد شاو جواب داد:«برای یک لقمه نان»نویسنده جوان برآشفت که:«متاسفم!برخلاف شما من برای فرهنگ مینویسم!»وبرنارد شاو گفت:«عیبی نداره پسرم هر کدام از ما برای چیزی مینویسیم که نداریم!»