آدمهاوقتی می آيند
موسيقی شان راهم باخودشان می آورند
ولی وقتی میروند
با خودنمی برند!
آدمهامی آيند و می روند
ولی دردلتنگی هايمان
شعرهايمان
روياهای خيس شبانهمان میمانند
جا نگذاريد
وقتی که میرویددیگر
به خواب،خاطرهےآدم برنگرديد
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی نگذاري
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
از قديم رسم بود
كه اگر ستاره دنباله دار ديدي آرزو كني...
اگر قاصدك ديدي آرزو كني...
ستاره رد مي شود
قاصدك را هم باد مي برد
قديمي ها خيلي چيزها را خوب مي دانستند.
مي دانستند كه آرزو ماندني نيست
مي دانستند نبايد آرزو به دل ماند
آرزو را بايد فوت كرد
رها كرد به حال خودش
آرزو را روي دلهايتان نگذاريد، نبايد راكد بمانند.
آب هم با آن همه شفافيتش يك جا بماند كدر مي شود و بو مي گيرد
آرزوهايتان را بدهيد دست باد
آنها بايد جاري باشند
بلكه برآورده شوند
متن وصيتنامه شهيد «رسوالله دمياد» به شرح ذيل است:
«الدنيا سُجن المومن و جنة الكافر» دنيا زندان مومن و بهشت كافر است.
با درود و سلام به امام زمان «عجلالله تعالي فرجه الشريف» و نايب بر حقش امام خميني
1- مردم قهرمان و برادران پاسدار، بزرگترين نعمتي كه خداوند به ما داده است همين نورالهي حسين زمان امام خميني ميباشد، قدر او را بدانيد و او را تنها نگذاريد كه امام زمان «عجلالله تعالي فرجه الشريف» را تنها گذاشتيد.
2- با روحانيون مبارز در تماس باشيد و از آنها جدا نشويد كه دشمنان خوشحال ميشوند.
يک روز بعد از ظهر وقتي اسميت داشت از سرکار به خانه باز ميگشت، سر راه زن مسني را ديد که ماشينش خراب شده و ترسان در برف ايستاده. اسميت از ماشين پياده شد و خودش را معرفي کرد و گفت من آمدهام کمکتان کنم. زن گفت صدها ماشين از روبروي من رد شدند، اما کسي نايستاد، اين واقعاً لطف شماست.
وقتي اسميت لاستيک را عوض کرد و درب صندوق عقب را بست که آماده رفتن شود، زن پرسيد: من چقدر بايد بپردازم؟
اسميت پاسخ داد: شما هيچ بدهي به من نداريد. من هم در چنين شرايطي بودهام؛ روزي شخصي پس از اينکه به من کمک کرد، گفت اگر واقعاً ميخواهي بدهيات را بپردازي، بايد نگذاري زنجير عشق به تو ختم شود.
چند مايل جلوتر، زن کافه کوچکي را ديد و داخل شد تا چيزي ميل کند و بعد به راهش ادامه دهد؛ اما نتوانست بيتوجه از لبخند شيرين زن پيشخدمت باردار بگذرد، او داستان زندگي پيشخدمت را نمي دانست و احتمالاً هرگز نخواهد فهميد، وقتي پيشخدمت برگشت تا بقيه صد دلار را بياورد، زن بيرون رفته بود، درحاليکه روي دستمال سفره يادداشتي گذاشته بود.
وقتي پيشخدمت نوشته را خواند اشک در چشمانش حلقه زد؛ در يادداشت نوشته بود : شما هيچ بدهي به من نداريد. من هم در اين موقعيت بودهام؛ يک نفر به من کمک کرد و گفت اگر ميخواهي بدهيات را به من بپردازي، نبايد بگذاري زنجير عشق به تو ختم شود.. همان شب وقتي زن پيشخدمت به خانه برگشت، درحاليکه به ماجراي پيش آمده فکر ميکرد به شوهرش گفت: دوستت دارم اسميت! همه چيز داره درست ميشه!!
رخت ها را بكنيم
آب در يك قدمي است.
روشني را بچشيم.
شب يك دهكده را وزن كنيم، خواب يك آهو را.
گرمي لانه لكلك را ادراك كنيم.
روي قانون چمن پا نگذاريم.
در موستان گره ذايقه را باز كنيم.
و دهان را بگشاييم اگر ماه در آمد.
و نگوييم كه شب چيز بدي است.
و نگوييم كه شب تاب ندارد خبر از بينش باغ
آدمها
عطرشان را با خودشان می آورند
جا می گذارند
و می روند
آدمها
می آيند و می روند
ولی
توی خوابهای مان می مانند
آدمها
می آيند و می روند
ولي
ديروز را با خود نمی برند
آدمها
می آيند
خاطرههايشان را جا می گذارند
و می روند ..
آدمها
می آيند
تمام برگهای تقويم بهار می شود
می روند
و چهار فصل پاييز را
با خود نمی برند ..
آدمها
وقتی می آيند
موسيقی شان را هم با خودشان می آورند
و وقتی می روند
با خود نمی برند ..
آدمها
ميی آيند
و می روند
ولی
در دلتنگی هايمان
شعرهايمان
روياي خيس شبانهمان می مانند
جا نگذاريد
هر چه می آوريد را با خودتان ببريد
به خواب و خاطرهی آدم برنگرديد ..