گاهی حال آدم بدون دلیل خوب نیست،
بدون دلیل گوشهگیر شده است،
بدون دلیل اشکهایش بغض شده است،
بدون دلیل تنهایی مدتی عادتش شده است،
بدون دلیل است اما تو باور نکن...!
این حال بیدلیل حاصل خستگی روزهایی است که سخت جنگیده و کم نیاورده.
اینها خستگیهای دَر نشده است.
اگر کسی کنارت حالش بیدلیل خوب نیست، بغلش کن... همین!
اون از زیادی قوی بودن اندکی خسته شده است.
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی نیاورده
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
خدا
تورو نیاورده اینجا که رهات کنه
پس صبر کن
برات قشنگش میکنه.️
. .
آمدنت را حیران بنگرم
یا رفتنت را مـات بمانم
باد آورده را باد مے برد ، قبول
دلــــم را ڪه باد نیاورده بود ..
دردناک ترین پارادوکس؛
از دست دادن شخصیه که هیچ وقت به دستش نیاورده بودی!
Arise awake and stop not till the goal is reached
برخیز بیدار شو و تا زمانی که هدفت رو به دست نیاوردهای متوقف نشو..
♡
تلخترین نوع از دست دادن، مربوط به کسانیست که هیچوقت بدستشان نیاورده بودیم، هیچوقت نداشتیمشان، هیچوقت هیچ خاطرهای از آنها بیاد نداریم اما تا دلتان بخواهد بارها روبهرویمان تجسمشان کرده و از اتفاقات روزمره سخن گفتهایم، با هم بحث کردهایم و گاهی میان همین آرزوی محال، به آغوششان پناه بردهایم.
کسانی که هیچگاه وقتشان را برایمان خالی نکردهاند اما تمام زندگیمان پر از آنهاست.
آنانی که میدانیم دوستمان ندارند اما ما را جایی میان مشغلههایشان کنار گذاشتهاند تا غروب جمعهای، عصر دلگیری یا در یک هوای ابریِ نابهنگام کسی را داشته باشند که وقتشان را پر کند .
تنهاییمان را کتمان میکنیم بیآنکه خاطرمان باشد زمان، برای هیچکس از حرکت باز نمیایستد. - ما یک روز پشت همین نقشهایی که برای خودمان بازی میکنیم غافلگیرانه پیر میشویم.
#زهرا_مهدوی
به جای اینکه نسبت به دشمنان خود
کینهتوزی کنیم،
خداوند را شاکر باشیم،
که زندگی ما را همچون آنها
بار نیاورده است...!
(دیل کارنگی)
پسرانی را می بینم هر لحظه
سرگردان و بی مقصد
آواره در کوچه ها
یا سوار بر ماشین ها
چشم هایی از هوس متلاشی
و افکاری پوچ و هیچ
کاغذ و خودکار بدست و گاهی
دهانی آماده برای تیکه پرانی
بدان....
نه موهایی در هم آویخته...
و نه قدی بلند...
ونه لباس های برند...
آنچه تورا برایم مرد می کند...
مردآنگی توست....
من زنآنگی ام را از سر راه نیاورده ام
که به هوس های تو بسپارم
تو از زن چه می فهمی؟
عروسکی خوش آب و رنگ
برای چند صباحی بازی؟
نیش هایت همیشه باز است
و دهنت بوی گند دود می دهد
هرچه بخواهی از آن بیرون می اندازی
حرف های درشت،حرف های زشت
تو از مردانگی چه می دانی؟
در این میان مردانی را می شناسم
که کنارشان آرامش میابی
مردانی که تورا برحسب زیبایی ظاهر نمی سنجند
قلبت را در میابند و با صدایشان خوشبختی را طنین انداز می کنند
ته ریش کمی دارند،چشم هایشان درخشان است
فایل موسیقی هایشان،پر از نوایِ مداحی ارباب است
و زمزمه ی لبهایشان لبیک یا زینب
اینان با عشق،قنوت نماز را می گویند
با قلب دخترآن بازی نمی کنند
اینان بر خدا توکل می کنند
تا عشقشان را با یک نفر به اشتراک بگذارند
و من هم میدانم یکی هست
در این کره خاکی
تا حوایش شوم
او آدم است و
از جنس من نیست
اما روحش به وسعت من است
خدارو شکر زمین گرد است
اینقدر دور زمین می گردم
تا پیدایش کنم
دختر جنگجو و آرزوگر ما امروز
برای یافتن نیمه گمشده اش
اینچنین زنده است
نه برای دیدن لآت های خیابان
من به این برابری رسیدم که
زن و مرد برآبر نیستند!!!
در واژه احساس زن ، سروری می کند
و در واژه استقامت،مرد پادشاهی
البته به شرط آنکه
مرد مرد و زن زن باشد!
استخوان های سه شهید گمنام را برای دفن به یک شهر میبرند و در حیاط یک مسجد به خاک میسپارند.
زنی که در همسایگی مسجد بود و فرزند فلجی داشت از این موضوع ناراحت میشود و زبان به شکوه باز میکند که محله ما را تبدیل کردید به قبرستان و از فردا قیمت خانه ما پایین میآید و ....
شب که میخوابد مردی به خوابش میآید و به او میگوید :
من یکی از این سه شهید هستم، ما را به اختیار خود اینجا نیاورده اند به هر حال طوری شده که با هم همسایه شده ایم و در رسم همسایگی درست نیست که همسایه از ما ناراحت باشد برای همین و برای جبران، شفاعت فرزندت را پیش خدا کرده ایم و به اذن خدا او شفا خواهد یافت. بلند شو و بایست و سه بار صلوات بفرست و فرزندت را صدا کن تا به اذن خدا شفا یابد.
وقتی فرزندت شفا یافت بدان که نام من فلان است و در قبر وسطی آرمیده ام خانه ما در کاشان در فلان محله است و نام پدرم فلان است خبر محل دفنم را به او برسان.
زن از خواب بیدار میشود و شفای فرزندش را میبیند و یقین پیدا میکند و به دنبال آدرس میگردند.
به کاشان میروند و در روستایی به دنبال پدر شهید میگردند وقتی او را پیدا نمیکنند ناامید باز میگردند که در راه در ابتدای جاده پیرمردی را میبینند و از او میپرسند که فلان کس را میشناسی؟ پیرمرد جواب میدهد که خودم هستم، آنها خوشحال میشوند که پیرمرد را پیدا کرده اند و از او میپرسند که چرا اینجا نشسته ای؟ ما تمام روستا را به دنبال تو گشتیم، مرد میگوید که دیشب خواب پسرم را دیدم که به من گفت پدر جان فردا از من خبری برایت می آورند . من نیز به همین خاطر اینجا آمدم و منتظر خبر بودم...
من فروردینی هستم من یک فروردینی از دنیای جداگانه دنیایی که جز فروردینی کسی احساسش نمیکنه دنیای که شما در آن هستید ولی احساسش نمیکنید بله من فروردینیم کسی که هر زمان احتیاج داریش در کنارت احساسش میکنی کسی که میتونه مورد اعتمادت باشه کسی که اگه بره جای خالیش هیچ جوره پُر نمیشه
کسی که با بودن در کنارش احساس آرامش میکنی بله من (ما) فروردینی هستیم فروردینی که بعضیا در حقش بی انصافی کرده ولی بروی خودش نیاورده در صورتی که اگه بخواد حقشو میگیره فروردینی که فک میکنی همیشه خوشحال و خندانه ولی نمیدونی درونش چیه آره اینه فروردینی بودن سخته
سخته برا ما که تو دلمون پر حرف, غم و فریاد ولی نمیتونیم به زبون بیاریم چون ما رو با خنده دیدن اینمون سخته که کسی و نداریم بشنوه کسی هم که میشنوه یه فروردینی دیگه هستش نمیشه به اون بگی اونم مثل خود منه فروردینی دنبال یکی دیگس اینه فروردینی بودن سخته هر وقت دیدی تونستی درداتو تو خودت نگر داری و ولی لبات خندون باشه اون موقه هستش که می تونی در مورد فروردینی ها قضاوت کنی
به ما فروردینیا طبق گفته بعضی افراد هیچی نمیاد نه میتونیم
کسیو دوس داشته باشیم نه ابراز علاقه کنیم چون
به چهره مون این چیزا نمیاد
بله اینه فروردینی بودن و فروردینی دوست داشتن