گر چه می دانم مرایک لحظه یادش نیست ،نیست ...
هرکجایی صبحِ بی من بودنت باشد به خیر ...
#امیر_عباس_سوری
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی هرکجای
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
هر که باشیم، هرکجای دنیا که زندگی کنیم، همگی جایی در اعماقمان نوعی حس کمبود داریم. انگار چیزی اساسی را گم کردهایم و میترسیم نتوانیم آن را پس بگیریم. آن هایی هم که می دانند چه چیزی کم دارند، واقعاً انگشت شمارند.
پا به پای کودکی هایم بیا
کفش هایت را به پا کن تا به تا
قاه قاه خنده ات را ساز کن
باز هم با خنده ات اعجاز کن
پا بکوب و لج کن و راضی نشو
با کسی جز عشق همبازی نشو
بچه های کوچه را هم کن خبر
عاقلی را یک شب از یادت ببر
خاله بازی کن به رسم کودکی
با همان چادر نماز پولکی
طعم چای و قوری گلدارمان
لحظه های ناب بی تکرارمان
مادری از جنس باران داشتیم
در کنارش خواب آسان داشتیم
یا پدر اسطوره دنیای ما
قهرمان باور زیبای ما
قصه های هر شب مادربزرگ
ماجرای بزبز قندی و گرگ
غصه هرگز فرصت جولان نداشت
خنده های کودکی پایان نداشت
هر کسی رنگ خودش بی شیله بود
ثروت هر بچه قدری تیله بود
ای شریک نان و گردو و پنیر !
همکلاسی ! باز دستم را بگیر
مثل تو دیگر کسی یکرنگ نیست
آن دل نازت برایم تنگ نیست ؟
حال ما را از کسی پرسیده ای ؟
مثل ما بال و پرت را چیده ای ؟
حسرت پرواز داری در قفس؟
می کشی مشکل در این دنیا نفس؟
سادگی هایت برایت تنگ نیست ؟
رنگ بی رنگیت اسیر رنگ نیست ؟
رنگ دنیایت هنوزم آبی است ؟
آسمان باورت مهتابی است ؟
هرکجایی شعر باران را بخوان
ساده باش و باز هم کودک بمان
باز باران با ترانه ، گریه کن !
کودکی تو ، کودکانه گریه کن!
ای رفیق روز های گرم و سرد
سادگی هایم به سویم باز گرد!
من از دوردست ها آمده ام
از کوچه های کودکی
از شهر رنگین قصه های پدر در شبهای کشدار زمستان
و از چشمان هستی بخش مادرم
که تمام مهربانیش را در نگاهش به من می بخشید
باورم کن که شعر در من طغیان یگانگی است
و حماسه ی دوست داشتن
من دیگر گونه دوست می دارم
و دیگر گونه یگانه ام
مرا تنها می توان با من سنجید و تو را تنها با تو
که سالهاست در جستجوی تو بودم
با تو آبی می بینم تمام بیناییم را
چشمانت شکوه شکیبایی
گیسوانت ادامه ی باران ها
و دلت ترانه ی دریاهاست
زمزمه ی سرانگشتان باد در خواب خوش گیسوانت
زیبایی شاعرانه ایست که دلم را به بازی می گیرد
و نجابت کلامت آنچنان که هر کلام دیگری را بی رنگ می کند
در چشم انداز هرکجای طبیعت تو را می بینم
در چشمه
در رود
در دریا
در گل
در درخت
در جنگل
در دره
در دشت
در کوه…
با اینهمه هنوز در تو حیرانم
که تمامی عشقی در یک وجود و تمامی آرزویی در یک لباس
تقدیم به همه کسانی که
هنوز ساده و یک رنگ هستن
پا به پای کودکی هایم بیا
کفش هایت رابه پا کن تا به تا
قاه قاه خنده ات را سازکن
بازهم با خنده ات اعجاز کن
پابکوب ولج کن وراضی نشو
با کسی جزعشق همبازی نشو
بچه های کوچه راهم کن خبر
عاقلی را یک شب ازیادت ببر
خاله بازی کن به رسم کودکی
با همان چادرنماز پولکی
طعم چای وقوری گلدارمان
لحظه های ناب بی تکرارمان
مادری ازجنس باران داشتیم
درکنارش خواب آسان داشتیم
یاپدراسطوره دنیای ما
قهرمان باورزیبای ما
قصه های هرشبمادربزرگ
ماجرای بزبزقندی وگرگ
غصه هرگزفرصت جولان نداشت
خنده های کودکیپایان نداشت
هرکسی رنگ خودش بی شیله بود
ثروت هربچه قدری تیله بود
ای شریک نان وگردو وپنیر!
همکلاسی! بازدستم رابگیر
مثل تودیگرکسی یکرنگ نیست
آن دل نازت برایم تنگ نیست؟
حال ما راازکسی پرسیده ای ؟
مثل ما بال وپرت راچیده ای ؟
حسرت پروازداری درقفس؟
می کشی مشکل دراین دنیا نفس؟
سادگی هایت برایت تنگ نیست؟
رنگ بی رنگیت اسیررنگ نیست؟
رنگ دنیایت هنوزم آبی است؟
آسمان باورت مهتابی است؟
هرکجایی شعرباران را بخوان
ساده باش وبازهم کودک بمان
بازباران با ترانه،گریه کن !
کودکی تو،کودکانه گریه کن!
ای رفیق روزهای گرم وسرد
سادگی هایم به سویم بازگرد!
تو
در تمامِ زبانها
ترجمهی لبخندی
هرکجای جهان که تو را بخوانند
گُل از گُلِشان میشکفد