خوشا به حال دل خورشید،
که #تُ هرروز صبح با دیدنش لبخندی روانهاش میکنی
و نمیدانی که من برای دیدن هریک از لبخندهایت حاضرم جان دهم..!
. .
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی هریک
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
.اﺳﺘﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ: «به نظر ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ ﻣﯽﮐﻨﺪ؟»
.ﻫﺮﯾﮏ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﺩﺍﺩﻧﺪ؛ ﯾﮑﯽ ﮔﻔﺖ: «ﭼﺸﻤﺎﻧﯽ ﺩﺭﺷﺖ.»
ﺩﻭﻣﯽ ﮔﻔﺖ: «ﻗﺪﯼ ﺑﻠﻨﺪ.»
.ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ: «ﭘﻮﺳﺖ ﺷﻔﺎﻑ ﻭ ﺳﻔﯿﺪ!»
.ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺍﺳﺘﺎﺩ، دو کاسه کنار شاگردان گذاشت و گفت: «به این دو کاسه نگاه کنید. اولی از طلا درست شده است و درونش سم است و دومی کاسهای گلی است و درونش آب گوارا است، شما از کدام کاسه مینوشید؟»
.شاگردان جواب دادند: «از کاسه گلی.»
.استاد گفت:
ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻥ کاسهها ﺭﺍ در نظر گرفتید، ﻇﺎﻫﺮ آنها ﺑﺮﺍﯾﺘﺎﻥ ﺑﯽﺍﻫﻤﯿﺖ ﺷﺪ. آدمی هم همچون این کاسه است. آنچه که آدمی را زیبا میکند درونش و اخلاقش است.
.باید سیرتمان را زیبا کنیم نه صورتمان
ﯾﮏ ﭘﯿﺮﺯﻥ ﺩﻭ ﮐﻮﺯﻩ ﯼ ﺁﺏ ﺩﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﺁﻧﻬﺎﺭﺍ ﺁﻭﯾﺰﺍﻥ ﺑﺮ ﯾﮏ ﺗﯿﺮﮎ ﭼﻮﺑﯽ
ﺑﺮﺩﻭﺵ ﺧﻮﺩ ﺣﻤﻞ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ .
ﯾﮑﯽ ﺍﺯﮐﻮﺯﻩ ﻫﺎ ﺗﺮﻙ ﺩﺍﺷﺖ ﻭﻣﻘﺪﺍﺭﻯ ﺍﺯﺁﺏ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺯﻣﻴﻦ ﻣﻰ ﺭﻳﺨﺖ ، ﺩﺭ
ﺻﻮﺭﺗﯿﮑﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺁﺏ ﺩﺍﺧﻞ ﺁﻥ ﺑﻄﻮﺭﮐﺎﻣﻞ ﺑﻪ
ﻣﻘﺼﺪ ﻣﯽ ﺭﺳﯿﺪ .
ﺑﻪ ﻣﺪﺕ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﻫﺮﺭﻭﺯﺍﯾﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻣﯿﺸﺪ ﻭ ﺯﻥ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﯾﮏ ﮐﻮﺯﻩ
ﻭﻧﯿﻢ ، ﺁﺏ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﺑﺮﺩ .
ﻭﻟﯽ ﮐﻮﺯﻩ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺷﺮﻣﮕﯿﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ
ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﻧﯿﻤﯽ ﺍﺯ ﻭﻇﯿﻔﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﺪ .
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺩﻭﺳﺎﻝ ، ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﮐﻮﺯﻩ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﺳﺘﻮﻩ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻃﺮﯾﻖ
ﭼﺸﻤﻪ ﺑﺎﭘﯿﺮﺯﻥ ﺳﺨﻦ ﮔﻔﺖ .
ﭘﯿﺮﺯﻥ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ "" ﻫﯿﭻ ﺗﻮﺟﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﮔﻠﻬﺎﯼ ﺯﯾﺒﺎﯼ ﺍﯾﻦ
ﺟﺎﺩﻩ ﺩﺭﺳﻤﺖ ﺗﻮ ﺭﻭﯾﯿﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻧﻪ ﺩﺭ ﺳﻤﺖ ﮐﻮﺯﻩ , ﺳﺎﻟﻢ؟ ""
ﺍﮔﺮ ﺗﻮ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﻧﺒﻮﺩﯼ ﺍﯾﻦ ﺯﯾﺒﺎﻳﯽ ﻫﺎ ﻃﺮﻭﺍﺕ ﺑﺨﺶ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﻦ ﻧﺒﻮﺩ .
ﻃﯽ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺳﺎﻝ ﺍﯾﻦ ﮔﻠﻬﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭼﯿﺪﻡ ﻭ ﺑﺎ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻡ ﺭﺍﺗﺰﯾﯿﻦ
ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ….
ﻫﺮﯾﮏ ﺍﺯﻣﺎ ﺷﮑﺴﺘﮕﯽ ﺧﺎﺹ ﺧﻮﺩﺭﺍ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻭﻟﯽ ﻫﻤﯿﻦ ﺧﺼﻮﺻﯿﺎﺕ
ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎﺭﺍ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﻟﺬﺕ ﺑﺨﺶ ﻭ ﺩﻟﭙﺬﯾﺮ ﻣﯿﮑﻨﺪ .
"" ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺭ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﺧﻮﺑﯽ ﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺟﺴﺘﺠﻮ ﮐﻨﯽ ﻭ ﺑﯿﺎﻣﻮﺯﯼ ""
" ﭘﺲ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺷﮑﺴﺘﮕﯽ ﻫﺎ ﻧﺒﺎﺵ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪ ﺍﯼ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻓﻘﻂ
ﻧﻮﻉ ﺁﻥ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺍﺻﻼ ﺷﺮﻣﻨﺪﮔﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ ..
ﺧﻠﻘﺖ ﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺍﺳﺖ ".
صبح یک روز سرد پائیزی روزی از روز های اول سال
بچه ها در کلاس جنگل سبز جمع بودند دور هم خوشحال
بچه ها غرق گفتگو بودند بازهم در کلاس غوغا بود
هریکی برگ کوچکی در دست! باز انگار زنگ انشاءبود
تا معلم ز گرد راه رسید گفت با چهره ای پر از خنده
باز موضوع تازه ای داریم آرزوی شما در آینده
شبنم از رو برگ گل برخواست گفت میخواهم آفتاب شوم
ذره ذره به آسمان بروم ابر باشم دوباره آب شوم
دانه آرام بر زمین غلتید رفت و انشای کوچکش را خواند
گفت باغی بزرگ خواهم شد تا ابد سبز سبز خواهم ماند
غنچه هم گفت گرچه دل تنگم مثل لبخند باز خواهم شد
با نسیم بهار و بلبل باغ گرم راز و نیاز خواهم شد
جوجه گنجشک گفت میخواهم فارغ از سنگ بچه ها باشم
روی هر شاخه جیک جیک کنم در دل آسمان رها باشم
جوجه کوچک پرستو گفت: کاش با باد رهسپار شوم
تا افق های دور کوچ کنم باز پیغمبر بهار شوم
جوجه های کبوتران گفتند: کاش میشد کنار هم باشیم
زنگ تفریح را که زنجره زد باز هم در کلاس غوغا شد
هریک از بچه ها بسویی رفت ومعلم دوباره تنها شد
با خودش زیر لب چنین میگفت: آرزوهایتان چه رنگین است
کاش روزی به کام خود برسید! بچه ها آرزوی من اینست
_زنـــــــــــده یــــــــاد قیصـــــــــرامیــــــــن پــــــــور ___
من مانند بقیه ی مردم نیستم که هریک آرزویی دارند برای آینده..
من تنها یک آرزو دارم و آن این است که
شبی بخوابم و دیگر بلند نشوم
تا نشنوم
تا نبینم
تا نشکنم
تا هرروز چندین بار نمیرم…