رﻭﺯی ﻳﻚ ﻣﺮﺩ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ پسر ﻛﻮﭼﻜﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻩ ﺑﺮﺩ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﺪ ﻣﺮﺩمی ﻛﻪ ﺩﺭ آنجا ﺯﻧﺪگی میﻛﻨﻨﺪ ﭼﻘﺪﺭ ﻓﻘﻴﺮ ﻫﺴﺘﻨﺪ آﻥ ﺩﻭ ﻳﻚ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺤﻘﺮ ﻳﻚ ﺭﻭﺳﺘﺎیی ﻣﻬﻤﺎﻥ ﺑﻮﺩﻧﺪ ، ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﻭ ﺩﺭ پایان ﺳﻔﺮ ﻣﺮﺩ ﺍﺯ پسرش پرسید : ﻧﻈﺮﺕ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻣﺴﺎﻓﺮتمان ﭼﻪ ﺑﻮﺩ ؟ پسر پاسخ ﺩﺍﺩ : ﻋﺎلی ﺑﻮﺩ پدر ! پدر پرسید : آﻳﺎ ﺑﻪ ﺯﻧﺪگی آﻧﻬﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﻛﺮﺩی؟ پسر پاسخ ﺩﺍﺩ : ﺑﻠﻪ پدر ! پدر پرﺳﻴﺪ : ﭼﻪ ﭼﻴﺰی ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺳﻔﺮ ﻳﺎﺩ ﮔﺮفتی؟ پسر کمی ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺑﻪ آﺭﺍمی ﮔﻔﺖ : ﻓﻬﻤﻴﺪم ﻣﺎ ﺩﺭ ﺣﻴﺎﻃﻤﺎﻥ ﻳﻚ ﻓﻮﺍﺭﻩ ﺩﺍﺭﻳﻢ ﻭ آﻧﻬﺎ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪﺍی ﺩﺍﺭﻧﺪ ﻛﻪ ﻧﻬﺎﻳﺖ ﻧﺪﺍﺭﺩ ، ﻣﺎ ﺩﺭ ﺣﻴﺎﻃﻤﺎﻥ ﻓﺎﻧﻮﺱهای ﺗﺰئینی ﺩﺍﺭﻳﻢ ﻭ آﻧﻬﺎ ﺳﺘﺎﺭﮔﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻧﺪ ، ﺣﻴﺎﻁ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺩﻳﻮﺍﺭﻫﺎﻳﺶ ﻣﺤﺪﻭﺩ میﺷﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﺑﺎﻍ آﻧﻬﺎ بیﺍﻧﺘﻬﺎﺳﺖ ! ﺑﺎ ﺷﻨﻴﺪﻥ ﺣﺮﻓﻬﺎی پسر ﺯﺑﺎﻥ ﻣﺮﺩ ﺑﻨﺪ آﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻌﺪ پسر ﺑﭽﻪ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﻛﺮﺩ : ﻣﺘﺸﻜﺮم پدر ﺗﻮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍدی ﻛﻪ ﻣﺎ ﭼﻘﺪﺭ ﻓﻘﻴﺮ ﻫﺴﺘﻴﻢ !
نتیجه گیری : یکی ﺯﻳﺒﺎیی ﻣﻨﻈﺮﻩ ﺭﺍ میبیند ﻭ ﺩﻳﮕﺮی کثیفی پنجره ﺭﺍ ﺍﻳﻦ ﺷﻤﺎ ﻫﺴﺘﻴﺪ ﻛﻪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ میﻛﻨﻴﺪ ﭼﻪ ﭼﻴﺰی ﺭﺍ ﺑﺒﻴﻨﻴﺪ ﻭ ﺑﻪ ﭼﻪ ﭼﻴﺰی ﺑﻴﻨﺪﻳﺸﻴﺪ...
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی هستيم
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
سوال هر روز باب اسفنجی از پاتریک:
ﺑﺎﺏ ﺍﺳﻔﻨﺠﻰ : ﺩﺭ ﭼﻪ ﺭﻭﺯﻯ ﻫﺴﺘﻴﻢ؟
ﭘﺎﺗﺮﻳﻚ : ﺍﻣﺮﻭﺯ!
ﺑﺎﺏ ﺍﺳﻔﻨﺠﯽ : ﺍﻭﻩ ... ﺭﻭﺯ ﻣﻮﺭﺩ ﻋﻼﻗﻪی من...
این فلسفه ی ساده ی زندگیست....
ما موجودات انسانى در حال تجربه ى روحانى نيستيم.
ما موجوداتى روحانى هستيم كه در اين دنيا بُعد انسانى را تجربه ميكنيم...
کشاورزي يک مزرعه ی بزرگ گندم داشت. زمين حاصلخيزی که گندم آن زبانزد خاص و عام بود.
هنگام برداشت محصول بود. شبی از شبها روباهی وارد گندمزار شد و بخش کوچکی از مزرعه را لگدمال کرد و به پيرمرد کمی ضرر زد.
پيرمرد کينه ی روباه را به دل گرفت. بعد از چند روز روباه را به دام انداخت و تصميم گرفت از حيوان انتقام بگيرد. مقداری پوشال را به روغن آغشته کرده، به دم روباه بست و آتش زد.
روباه شعله ور در مزرعه به اينطرف و آن طرف می دويد و کشاورز بخت برگشته هم به دنبالش.
در اين تعقيب و گريز، گندمزار به خاکستر تبديل شد...
وقتي کينه به دل گرفته و در پی انتقام هستيم، بايد بدانيم آتش اين انتقام، دامن خودمان را هم خواهد گرفت!
بهتر است ببخشيم و بگذريم...
ما به این دلیل عشق می ورزيم که غمگین هستيم ،
به این دلیل در جست و جوی دیگری هستيم که تنها هستيم ...
در واقع ما با عشق ورزي مي خواهيم حال خودمون را خوب كنيم
و به همين دليل شكست مي خوريم
عشق فقط زمانی امکان پذیر است که :
كه احساس تنهايي نكنيم
بلکه در یگانگی باشیم
با خودمون قهر نباشیم
بلکه با خودمون در شیفتگی و سرمستی باشیم
خودمون را خوب بشناسيم
راهمون را مشخص كنيم
بعد همراه مناسبمون را پيدا كنيم
و عاشقانه به او عشق بورزيم و حال او را هم خوب كنيم .
بايد اول حالمون خوب باشه و بعد عشق بورزيم
اينطوري حال خودمون هم بهتر مي شه
تا وقتي حالمون خوب نباشه عشق حالمون را خوب نمي كنه بلكه بيشتر ما را ناكام تر مي كنه .
احتمالا خيلي ها اين تجربه را داريم .
نيلوفر اله وردي
اينكه به فرهنگ گذشته افتخار ميكنيد..
عين اين ميمونه كه من
به نمره 20 دوران دبستانم افتخار كنم -_-
الان چى هستيم؟! :|
ما در زندگی آسایش را با کسانی داریم که با ما موافق هستند
اما
زمانی رشد میکنیم که با کسانی که با ما اختلاف نظر دارند هستيم. . .
اگر شما یک غذای بد طعم را خورده باشید
میتوانید طعم یک غذای خوب را درک کنید
پس، از تلخیهای زندگی درس بگیرید تا بتوانید آنرا درک کنید.
چیزهایی که از دست داده ای را بحساب نیاور
چون گذشته هرگز برنمیگردد.
اگر رنجی نمیبردیم
هرگزمهربان بودن را نمیآموختیم . . .
به کسانی که به شما حسودی میکنند احترام بگذارید !
زیرا اینها کسانی هستند که از صمیم قلب معتقدند شما بهتر از آنانید . .
نسلـــي هستيم كه به
نديدنـــا
نرسيدنـــا
نشدنـــا
عــادت داريم....
خدايــا ما چـادُرىها براى تو تيپـ زده ايمـ.
مگــر غيـر از اينـ استـ. !
بگــــذار نپسندنـدمــان.
مـا را چهـ نيـاز بـ نگاهـ غير!!
همينـ كـ بندهـ ى خوش تيپـ توهستيمـ...ما رابســ��
کفشهایم را میپوشم و در زندگی قدم میزنم
من زنده ام و زندگی
ارزش رفتن دارد
آن قدر می روم تا صدای پاشنه هایم
گوش ناامیدی را کر کند
خوب میدانم که گاه کفشها،
پاهایم را میزند، میفشرد و به درد میاورد
امامن همچنان خواهم رفت
زیرا زندگی ارزش لنگ لنگان رفتن را نیز دارد
ماندن در کار نیست
گذشته های دردناک را رها میکنم و به آینده نامعلوم
نمی اندیشم
ولی این را میدانم؛
گذشته با آینده یکسان نیست
زندگی نه ماندن است نه رسیدن
زندگی به سادگی رفتن است
به همین راحتی،
زندگی چقدر آسان است…
زندگی ارزش لنگ لنگان رفتن را نیز دارد،،،
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ…
ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﯼ؛
ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺵ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻧﯽ ﺍﺳﺖ …
ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻧﺞ ﺑﺒﺮﯼ؛
ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺵ ﺭﻧﺞ ﺑﺮﺩﻧﯽ ﺍﺳﺖ …
ﮐﻠﯿﺪ ﻟﺬﺕ ﻭ ﺭﻧﺞ ﺩﺳﺖ ﺗﻮﺳﺖ
قصد داشتم دست اتفاق را بگيرم؟؟ تا نيفتد ! اما امروز فهميدم که اتفاق خواهد افتاد،**
اين ما هستيم که نبايد با او بيفتيم ...!
((روزگارتان پر از اتفاقات قشنگ))