شاید من فردی «اهمالکارم» چون در اعماق ناهشیارم این باور وجود دارد که من چیزی کم دارم، که من شایسته موفقیت نیستم!
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی هشیار
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
تجربهی عشق، هیچگاه اشتباه نیست و هر آدمی که شما با او عشق را تجربه کردید، یکی از مهمترین، باارزشترین و دوستداشتنیترین انسانهاییست که وارد زندگیتان شده است؛ حتی اگر نتیجهی عشق، آن چیزی نیست که میخواستید، فقط بدانید، شما «عشق» را با آن فرد تجربه کردید، پس شما با قلب و تمام ناهشیارتان و تمام وجود درونیتان دوستش دارید.
حتی اگر از دستش داده باشید.
«عشق» باارزشترین و دردناکترین اتفاقیست که یک انسان میتواند با تمام وجودش تجربه کند.
.#پونه_مقیمی
از مِی عشقت چنان مَستم که نیست
تا قیامت روی هشیاری مَرا...
.#عطار_نیشابوری
بیاین قبول کنیم هیچکس تو مستی اونقدر غیر هشیار نیست که نفهمه داره چیکار میکنه یا به کی تکست میده
#حضرت_مولانا
تا هشیاری به طعم مستی نرسی
تا تن ندهی به جان پرستی نرسی
تادرغم عشق دوست چون آتش وآب
ازخود نشوی نیست به هستی نرسی
حرفی که تو مستی زده میشه تو هشیاری بهش فکر شده!
real
من چه گویم یک رگم هشیار نیست
شرح آن یاری که او را یار نیست
شرح این هجران و این خون جگر
این زمان بگذار تا وقت دگر
(مولانـا)
نوروز بمانید که ایّام شمایید
آغاز شمایید و سرانجام شمایید !
آن صبح نخستین بهاری که ز شادی
می آورد از چلچله پیغام ، شمایید !
آن دشت طراوت زده آن جنگل هشیار
آن گنبد گردننده ی آرام شمایید !
خورشید گر از بام فلک عشق فشاند ،
خورشید شما ، عشق شما ، بام شمایید !
نوروز کهن سال کجا غیر شما بود ؟
اسطوره ی جمشید و جم و جام شمایید !
عشق از نفس گرم شما تازه کند جان
افسانه ی بهرام و گل اندام شمایید !
هم آینه ی مهر و هم آتشکده ی عشق ،
هم صاعقه ی خشم ِ بهنگام شمایید !
امروز اگر می چمد ابلیس ، غمی نیست
در فنّ کمین حوصله ی دام شمایید !
گیرم که سحر رفته و شب دور و دراز است
در کوچه ی خاموش زمان ، گام شمایید
ایّام ز دیدار شمایند مبارک
نوروز بمانید که ایّام شمایید !
(مولانا)
از می عشقت❣
چنان مستم❣
که نیست،❣
تا قیامت❣
روی هشیاری مرا ...
نه بیمارم نه خوشحالم، نه از حالم خبر دارم
گهی با جان گهی با دل، گهی از هر دو بیزارم
گهی خم های در جوشم، گهی خمار می نوشم
گهی بیدار ولی خوابم، گهی در خواب و هشیارم
گهی بیگانه از خویشم، گهی بیگانه هم خویشم
گهی آنم، گهی اینم، گهی سر در گریبانم
گهی در شور و در سازم، گهی با غصه دمسازم
گهی تا عرش می تازم، گهی با ذره می سازم
گهی شاد و غزل خوانم، گهی از درد بی تابم
چه غوغاییست در این عالم، که من حیران حیرانم ....