نویسنده تا همین اندازه احساس دردناکی داشته وقتی که گفته:
«یه مواقعی تنها کسی که نیاز داری باهاش حرف بزنی تو بهشت حضور داره».
انقدر تلخه که نمیتونی هضمش کنی :)
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی هضمش
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
امروز آقای تراپیست یه چیزی گفت که درست بود ولی نتونستم هضمش کنم.
گفت بعضی آدما وقتی عصبانی میشن برای اینکه به لحاظ روانی تخلیه بشن نیاز دارن تو رو هم عصبانی کنن.
مثلا سر صحنه تصادف اگه بهش بگی ببخشید من مقصرم بودم و جبران میکنم و...، کوتاه نمیان و تا عصبانیتت رو نبینن رها نمیکنن.
. یہ شبایـــــے تو زندگے هست ڪہ
وقتے دفتر خاطرات زندگیتو ورق میزنے به چیزایـــــے میرسے ڪہ نمیدونے تقدیرت بوده یا تقصیرت...
به ادمایـــــے میرسے ڪہ نمیدونے دردن یا همدرد...
به لحظہ هایـــــے میرسے ڪہ هضمش واسہ دل ڪوچیڪت سختہ و بہ دردایـــــے میرسے ڪہ براے سن و سالت بزرگہ...
به ارزوهایـــــے ڪہ توهم شد...
رویاهایـــــے ڪہ گذشت....
بہ چیزایـــــے ڪہ حقت بود اما شد توقع...
و زخمهایـــــے ڪہ با نمــــــــــــــــــــڪ روزگــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــار اغشتہ شد.....
و احساسے ڪہ دیگران اشتباه مے نامند...
و دست آخر دنیایـــــے ڪہ بهت پشت ڪرده......
وبازهم انتهاے دفتر خودت میمانے....
و زخمهــــــــــایـــــے ڪہ روزگــــــــــــــــــــــــــــــــــار پشت هم میزند...
و سڪوت هم دواے دردش نیست...
کــــــــــــــــــــاش دنیــــــــــــــــــــا مهربــــــــــــــــــــان تــــــــــــــــــــر بــــــــــــــــــــودے...
.
✍ یہ شبایـــــے تو زندگے هست ڪہ
وقتے دفتر خاطرات زندگیتو ورق میزنے به چیزایـــــے میرسے ڪہ نمیدونے تقدیرت بوده یا تقصیرت...
به ادمایـــــے میرسے ڪہ نمیدونے دردن یا همدرد...
به لحظہ هایـــــے میرسے ڪہ هضمش واسہ دل ڪوچیڪت سختہ و بہ دردایـــــے میرسے ڪہ براے سن و سالت بزرگہ...
به ارزوهایـــــے ڪہ توهم شد...
رویاهایـــــے ڪہ گذشت....
بہ چیزایـــــے ڪہ حقت بود اما شد توقع...
و زخمهایـــــے ڪہ با نمــــــــــــــــــــڪ روزگــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــار اغشتہ شد.....
و احساسے ڪہ دیگران اشتباه مے نامند...
و دست آخر دنیایـــــے ڪہ بهت پشت ڪرده......
وبازهم انتهاے دفتر خودت میمانے....
و زخمهــــــــــایـــــے ڪہ روزگــــــــــــــــــــــــــــــــــار پشت هم میزند...
و سڪوت هم دواے دردش نیست...
کــــــــــــــــــــاش دنیــــــــــــــــــــا مهربــــــــــــــــــــان تــــــــــــــــــــر بــــــــــــــــــــودے...
یه شبایی تو زندگی هست که....
وقتی دفتر خاطرات زندگیتو ورق میزنی...
به چیزایی میرسی که نمیدونی تقدیرت بوده یا تقصیرت...
به آدمایی می رسی که هضمشون واسه دل کوچکت سخته...
و به دردایی می رسی که برای سن و سالت بزرگه...
به آرزوهایی که توهم شد...
رویاهایی که گذشت...
به چیزایی که حقت بود اما شد توقع!!
وزخمهایی که با نمک روزگار آغشته شد...
و احساسی که دیگران اشتباه می نامند...
و دست آخر دنیایی که بهت پشت کرده...
و باز هم انتهای آرزوهایی که نشد و به دلت ماند...
و سکوت هم دوای دردش نیست...
ایکاش دنیا مهربان تر می شد!!
يه شبايى تو زندگى هست كه
وقتى دفتر خاطرات زندگيتو ورق ميزنى به چيزايى ميرسى كه نميدونى تقديرت بوده يا تقصيرت...
به ادمايى ميرسى كه نميدونى دردن يا همدرد...
به لحظه هايى ميرسى كه هضمش واسه دل كوچيكت سخته و به دردايى ميرسى كه براى سن و سالت بزرگه...
به ارزوهايى كه توهم شد...
روياهايى كه گذشت....
به چيزايى كه حقت بود اما شد توقع...
و زخمهايى كه با نمك روزگار اغشته شد.....
و احساسى كه ديگران اشتباه مى نامند...
و دست آخر دنيايى كه بهت پشت كرده......
وبازهم انتهاى دفتر خودت ميمانى....
و زخمهايى كه روزگار پشت هم ميزند...
و سكوت هم دواى دردش نيست...
كاش دنيا مهربان تر بودى...
گرمای آبادانو تونستیم تحمل کنیم اما اینکه در روز چند بار پس لرزه بیاد واقعا هضمش سنگینه :/
کسايى که ميگين زندگى کثيفه تا حالا به اين فکر کردين که شايد مشکل از عينکتون باشه؟؟
.
.
چه جمله اى گفتم خودمم تا حالا نتونستم هضمش کنم