گاهی ما آدمایی رو برای خودمون بت میکنیم
که بهشون نمیرسیم!
وگرنه اگه فرصت معاشرت باهاشون رو پیدا میکردیم
شاید حتی انتخابشون هم نمیکردیم…
حالا چرا؟!
چون ذهن ما برداشت متفاوتی از مسائل داره
که خیلی از اوقات منطبق بر واقعیت نیست
و گاهی ما عاشق رویاهای خودمون
و کسی که از اون آدم در ذهن خودمون ساختیم میشیم
نه لزوماً کسی که اون فرد در واقعیت هست
و چاره کار هم اینه که بیایم به دنیای واقعی
و آدما رو همونطوری که هستن ببینیم
نه طوری که ما دوست داریم باشن
همین.
#سپهر_خدابنده
. .
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی همونطوری
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
آدم خوشحال از نظر من کسیه که همه احساسات خودش رو همونطوری که هستن دیده و شناخته و پذیرفته و با آگاهی از رنج ها و کاستی هاش ،خودش رو دوست و قبول داره
و آدم خوشحال یک فرد ناآگاه و بی دغدغه نیست بلکه فرد رنج کشیده ایه که تونسته با چالش هاش کنار بیاد و با پذیرش کمبودهاش به صلح برسه و خودش رو با همه محاسن و معایبش در کنار هم تعریف کنه و بشناسه و پذیرفته باشه.
. .
اگه یه زمانی قلب کسی رو شکستید،
بعدش جوری رفتار نکنید که انگار بینتون هیچ اتفاقی نیفتاده!
برای بخشیده شدن تلاش کنید؛
نشون بدید که پشیمونید تا شاید طرف مقابلتون بتونه شما رو ببخشه.
همونطوری که مرحوم افشین یداللهی گفته:
"با حس ویرانی بیا
تا بشکند دیوارِ من..."
هفته اول رابطه همه عاشق دو اتیشن اگه کلی وقت گذشت و علاقت همونطوری مونده بود اونوقت انقد عاشقم عاشقم کن!
Always speak how you feel and never be sorry for being real.
همیشه همونطوری حرف بزن که حس میکنی و هیچوقت بابت اینکه خود واقعی ت هستی متاسف نباش.
. .
یه پسر و دختر کوچولو داشتن با هم بازی میکردن. پسر کوچولو یه سری تیله داشت و دختر کوچولو چندتایی شیرینی با خودش داشت. پسر کوچولو به دختر کوچولو گفت من همه تیله هامو بهت میدم؛ تو همه شیرینیاتو به من بده. دختر کوچولو قبول کرد.
پسر کوچولو بزرگترین و قشنگترین تیله رو یواشکی واسه خودش گذاشت کنار و ..
بقیه رو به دختر کوچولو داد. اما دختر کوچولو همون جوری که قول داده بود تمام شیرینیاشو به پسرک داد.
همون شب دختر کوچولو با ارامش تمام خوابیدو خوابش برد. ولی پسر کوچولو نمی تونست بخوابه چون به این فکر می کرد که همونطوری خودش بهترین تیله اشو یواشکی پنهان کرده شاید دختر کوچولو هم مثل اون یه خورده از شیرینیهاشو قایم کرده و همه شیرینی ها رو بهش نداده!
یكی از فانتزیام اینه كه یه رانی (ترجیحا آناناس) بگیرم دستم بخورم چند قدم حركت كنم بعد قوطی رانی رو به سمت پشت بندازم همونطوری كه تیكه های آناناس دارن از قوطی درمیان (با حركت آهسته) همه دهنشون وا بمونه بگن این كیه كه اینقدر پولداره از خیر ته رانی گذشت! منم پشت سرمو نگاه نكنم و به سمت افق به حركتم ادامه بدم :))