من واقعا دیگه از هیچی خوشم نمیاد هیچ‌ حسی توم نیست، اصلا انگار یکی گرفته بال‌های پروانه‌هام رو با قیچی تیکه تیکه کرده، هیچی خوشحالم نمیکنه، نه شب‌ها سر وقت میخوابم، نه دیگه دلم میسوزه، نه احساساتی میشم، نه خوشحال میشم، نه زیاد میخندم، نه صمیمی میشم، نه دل میبندم، نه اجتماعی‌ام، هیچ حسی توم نیست، از قوی بودن خسته شدم.

مشکل اینجاست که:
همیشه فکر می‌کنید گزینه بهتری
هم هست، برای همین هیچ‌وقت قدر
هیچکس و هیچی رو نمیدونید.

هیچ‌وقت نمیتونم ببخشمت، اخه تو جوری همه چیزو تموم کردی که انگار اصلا چیزی نبوده.

حس میکنم دیگه هیچ‌ اومدنی، هیچ رفتنی، هیچ اتفافی نمیتونه روم تاثیر بذاره، دیگه خیلی راحت همه چیز رو قبول میکنم و ازش میگذرم و آخرش میگم زندگی همینه دیگه.

"برای همه، مال هیچ‌کس." این غمگین‌ترین تراژدیه.

می‌گفت: "من نه جا می‌زنم و نه درجا"، خواستم بگم من جا نزدم، هیچ‌وقت جا نزدم اما تا دلتون بخواد درجا زدم. اگر بخوای با این دیدگاه بهش نگاه کنی که: "زندگی تا درسی رو یاد نگیری تکرارش می‌کنه"، من فکر کنم الآن توی مقطع پست‌داک درحال دفاع از تزم باشم.

.
#۳۶۵روزبدون‌تو | #روز چهارم

حالا می‌فهمم که هیچ‌وقت واقعا برات اهمیت نداشتم.

23:23

این بال‌های شکسته دوباره خوب می‌شن. این پرنده هیچ‌وقت از پرواز دست نمی‌کشه.

𝐈𝐭'𝐬 𝐧𝐞𝐯𝐞𝐫 𝐥𝐮𝐜𝐤 𝐈𝐭'𝐬 𝐚𝐥𝐰𝐚𝐲𝐬 𝐆𝐨𝐝

هیچ‌ وقت به‌خاطر شانس نیست
همیشه پای خدا وسطه 🫀

وقتی عشق واقعی باشه اشتباهات هیچ‌وقت احساسات رو عوض نمی‌کنن؛ مغز عصبانی می‌شه، اما قلب هنوز اهمیت می‌ده.