کپشن های مربوط به وابگاه

پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی وابگاه

عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)

سه توصیه لقمان به فرزندش:
اول اینکه : در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری!
دوم اینکه : در بهترین بستر بخوابی!
سوم اینکه: در بهترین کاخها و خانه های دنیا زندگی کنی!
پسر لقمان گفت: ای پدر، ما یک خانواده فقیر هستیم. من چطور میتوانم این کارها را انجام دهم؟!
لقمان گفت: اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری، هر غذایی طعم بهترین غذای جهان را میدهد.
اگر بیشتر کار کنی و کمتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای، احساس میکنی بهترین خوابگاه جهان است.
و اگر با مردم دوستی کنی، در قلب آنها جای میگیری و آنوقت بهترین خانه های جهان، مال توست.

ᓆـصه بعضی رᓅــᓆـا
ᓆـصه כـᓄـپای های ᓘـوابگاه ωـربازیه...
هیچ وᓆـت لنگشوטּ پیـכانـᓄـیشه!
.
.
.
.
رᓅــᓆـای یه جـᓄـله هـᓄ اینطورین:)
یه ᓄـاه כیگ ωـربازᓄ.
O__o

♚قصه بعضی از رفقـــ♥ــــــا
♔قصه دمـ ـ ـپـ ـایـ ـی هــــای
♛خوابگاهـ ـ ـ ـ ـه !
♀دیگه هیچوقت لنگهــ♥ـــ شونــــ
♂پیدا نمیشهـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ.⇏ツ

خــانـــــوم شــماره بـدم؟؟؟
خــانـوم خــوشـگِله برسونمت؟؟؟
خـوشـگـلـه چـن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟

ایـنها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!بیچــاره اصــلا" اهل این حرفـــــها نبود...این قضیه به شـــدت آزارش می داد تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود وبه محـــل زندگیش بازگردد.

به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت شـاید می خواست گـــلــه کند از وضعیت آن شهرِ لعنتی دخترک وارد حیاط امامزاده شد...خسته... انگار فقط آمده بود گریه کند...دردش گفتنی نبود....!!! رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد...وارد حرم شد و کنار ضریح نشست.زیر لب چیزی می گفت انگار!!!

خـدایـا کـمکـم کـن...

چـند ساعـت بعد،دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد...خانوم!خانوم! پاشو سر راه نـشـسـتـی!!! مردم می خوان زیارت کنن!!!دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود رابه خوابگاه برساند...به سرعت از آنجا خارج شد...وارد شــــهر شد...

امــــا...امــا انگار چیزی شده بود...

دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!انگار نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد!!!احساس امنیت کرد...با خود گفت:مگه میشه انقد زود دعام مستجاب شده باشه!!! فکر کرد شاید اشتباه میکند!!! اما اینطور نبود!یک لحظه به خود آمد...

دید چـــادر امامــزاده را سر جـــایــش نگذاشته...!!!

در اوج بی پولی به حالت طعنه این اس رو از خوابگاه بعد از یه ماه به مامانم زدم:
سلام مامان
خوبین؟ خوشین؟
بابا چه طوره؟
پول لازم ندارین؟ اگه لازم دارین بگین براتون بفرستم... پول هستاااا..!!
.
.
.
.
.
.
.
مامانم ج داد:
سلام پسرم
چه قدر می تونی بفرستي؟!

ﺻﺪﺍﯼ ﺑﭽﻪ همسایمون ﻧﻤﯿﺰﺍﺭﻩ ﺑﺨﻮﺍﺑﻢ ﻣﻦ ﺍﮔﻪ ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺭ ﺑﺸﻢ ﺗﺎ ﻫﻔﺖ ﺳﺎﻟﮕﯽ ﻣﯿﺰﺍﺭﻣﺶ ﭘﺮﻭﺭﺷﮕﺎﻩﺑﻌﺪﺷﻢ ﻣﯿﺰﺍﺭﻣﺶ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻌﺪﺷﻢ ﺭﻓﺖ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻣﯿﺰﺍﺭﻣﺶ ﺧﻮﺍﺑﮕﺎﻩ ﻫﻤﻮﻧﺠﺎﻡ ﯾﮑﯿﻮ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﻪ ﺑﺮﻩ ﺳﺮﻩ ﺧﻮﻧﻪ ﺯﻧﺪﮔﯿﺶﺣﻮﺻﻠﻪ ندارم!!!!

خانم ! شماره بدم؟؟

خانم خوشگله ! برسونمت؟؟

خوشگله ! چن لحظه از وقتتو به ما میدی ؟؟

اینها جملاتی بود که دخترک در طول مسیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!

"بیچاره اصلا اهل این حرفا نبود "...

این قضیه به شدت آزارش می داد تا جایی که چندبار تصمیم گرفت

بی خیال درس و مدرک شود و به محل زندگیش بازگردد.

به امامزاده نزدیک دانشگاه رفت شاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهرلعنتی ،

دخترک وارد حیاط امامزاده شد

...خسته...انگار فقط آمده بود گریه کند...دردش گفتنی نبود...!!

رفت و از روی آویز چادری برداشت و سرکرد...وارد حرم شد وکنار ضریح نشست،

زیرلب چیزی میگفت انگار

خدایا ! کمکم کن...

چندساعت بعد ، دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد...

خانوم!خانوم!پاشو سر راه نشستی!!

دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت 8خود

را به خوابگاه برساند ، به سرعت از آنجا خارج شد ...وارد شهر شد

اما ...اما انگار چیزی شده بود

دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد،انگار نگاه هوس آلودی تعقیبش نمی کرد

با خودش گفت :

مگه میشه انقد زود دعام مستجاب شده باشه اما اینطور نبود یه لحظه به خود آمد ...

" دید چادر امامزاده راسرجایش نگذاشته "!!

التماس برای نمره :اشک کوسه
ترم آخر :بوی خوش زندگی
عمر دانشجو :بر باد رفته
مسئول خوابگاه :کارآگاه گجت
دانشجویان پرسروصدا :گروه لیان شان پو
خانواده دانشجویان :بینوایان
مراقبین امتحان :سایه عقاب
تقلب :عملیات سری
اعتراض دانشجو :بایکوت
رئیس دانشگاه :مر

چهارشنبه کلاسام تموم شد وسایلامو از خوابگاه جمع کردم اومدم خونه . . .

امروز داداشم برگشته بهم میگه : حالا تا کی خونه ی ما آویزونی ؟ :|



شب امتحان، خوابگاه دخترا... واااااای فقط بیست بار کتابو بیشتر نخوندم. شب امتحان، خوابگاه پسرا... بچه ها شایعه شده فردا امتحانه

اس ام اس های جدید،عاشقانه، خنده دار و . . . ارسالی کاربران

توصیه, لقمان, فرزندش, اینکه, زندگی, بهترین, غذای, جهان, بخوری, بستر, بخوابی, کاخها, خانه, دنیا, خانواده, فقیر, هستیم, چطور, میتوانم, کارها, انجام, دیرتر, کمتر, غذایی, میدهد, بیشتر, خوابیده, احساس, میکنی, خوابگاه, مردم, دوستی, آنها, میگیری, آنوقت, توست, بعضی, ربازیه, لنگشو, پیانیشه, اینطورین, رفقا, دیگه, هیچوقت, لنگه, پیدا, نمیشه, خانوم, شماره, خوشگِله, برسونمت, خوشگله, لحظه, وقتتو, میدی, اینها, جملاتی, دخترک, مسیر, دانشگاه, شنید, بیچاره, اصلا, حرفها, نبود, قضیه, آزارش, جایی, تصمیم, گرفت, خیال, مدرک, زندگیش, بازگردد, امامزاده, نزدیک, شاید, خواست, وضعیت, شهرِ, لعنتی, وارد, حیاط, خسته, انگار, آمده, گریه, دردش, گفتنی, آویز, چادری, برداشت, کنار, ضریح, نشست, چیزی, خدایا, کمکم, ساعت, صدای, بیدار, پاشو, نشستی, خوان, زیارت, سراسیمه, بلند, یادش, افتاد, باید, رابه, برساند, سرعت, آنجا, خارج, دیگر, نگاه, آلودی, تعقیبش, امنیت, انقد, دعام, مستجاب, باشه, اشتباه, میکند, جایش, نگذاشته, پولی, حالت, طعنه, مامانم, سلام, خوبین, خوشین, بابا, طوره, لازم, ندارین, بگین, براتون, بفرستم, هستاااا, پسرم, تونی, بفرستي, همسایمون, ندارم, خانم, حرفا, چندبار, شهرلعنتی, سرکرد, وکنار, زیرلب, میگفت, چندساعت, خودش, راسرجایش, التماس, برای, نمره, کوسه, دانشجو, رفته, مسئول, کارآگاه, دانشجویان, پرسروصدا, گروه, لیان, بینوایان, مراقبین, امتحان, سایه, عقاب, تقلب, عملیات, اعتراض, بایکوت, رئیس, چهارشنبه, کلاسام, تموم, وسایلامو, کردم, اومدم, خونه, امروز, داداشم, برگشته, میگه, حالا, آویزونی, دخترا, واااااای, بیست, کتابو, نخوندم, پسرا, شایعه, فردا, امتحانه,