واقعآ بعد از مدتها از یه متن خیلی خوشم اومد
.
.
ﻧﺎﻧﻮﺍﯾﯽ ﺷﻠﻮﻍ ﺑﻮﺩ ﻭ ﭼﻮﭘﺎﻥ،ﻣﺪﺍﻡ ﺍﯾﻦﭘﺎ ﻭ ﺁﻥﭘﺎ ﻣﯽﮐﺮﺩ،
ﻧﺎﻧﻮﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ :ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ؟
ﮔﻔﺖ :ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻧﻢ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩﻩﺍﻡ ﻭ ﺁﻣﺪﻩﺍﻡ ﻧﺎﻥ ﺑﺨﺮﻡ، ﻣﯽﺗﺮﺳﻢ
ﮔﺮﮒﻫﺎ ﺷﮑﻤﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﺎﺭﻩ ﮐﻨﻨﺪ !
ﻧﺎﻧﻮﺍ ﮔﻔﺖ :ﭼﺮﺍ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻧﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻧﺴﭙﺮﺩﻩﺍﯼ؟
ﮔﻔﺖ : ﺳﭙﺮﺩﻩﺍﻡ،
ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﺧﺪﺍﯼ « ﮔﺮﮔﻬﺎ» ﻫﻢ ﻫﺴﺖ...!
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی واقعآ
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
مسافر تاکسی آهسته روی شونه ی
راننده زد چون میخواست ازش یه سوال بپرسه
راننده جیغ زد، کنترل ماشین رو از دست داد
نزدیک بود که بزنه به یه اتوبوس…از
جدول کنار خیابون رفت بای…نزدیک
بود که چپ کنه…اما کنار یه مغازه توی
پیاده رو متوقف شد
برای چندین ثانیه هیچ حرفی بین
راننده و مسافر رد و بدل نشد…سکوت
سنگینی حکم فرما بود تا این که راننده
رو به مسافر کرد و گفت” :هی مرد!
دیگه هیچ وقت این کار رو تکرار
نکن…من رو تا سر حد مرگ ترسوندی”!
مسافر عذرخواهی کرد و گفت” :من
نمیدونستم که یه ضربه ی کوچولو
آنقدر تو رو میترسونه”
راننده جواب داد” :واقعآ تقصیر تو
نیست…امروز اولین روزیه که به عنوان
یه رانندهی تاکسی دارم کار میکنم…
آخه من۲۵سال راننده ی ماشین جنازه کش بودم!!!