اگر میخواهید شجاعان را بیابید، کسانی را جستجو کنید که قادر به بخشودن هستند و اگر میخواهید قهرمانان را بیابید، کسانی را بجویید که قادرند در مقابل نفرت عشق بورزند.
- بهاگاوادگیتا
. .
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی ورزند
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
✿ کپشن خاص ✿
روی ِگفتن دوستت دارم را ندارم ،
نه که جرئتش را نداشته باشم ها،
نه...
حرفم از نخواستن است از نداشتن،
نمیشود گاهی ، دوستش داری اما اگر بگویی دلسرد میشود .
واژه های گرم از دهان که بیرون می آیند سرد میشوند ،
از دهان افتاده درست مثلِ چای در یک روز پر مشغله که وقت نمیکنی بنوشی اش ...
میدانی سخت میگویی دوستت دارم اما او راحت میشنود .
تقصیر آنها هم نیست، نداشته اند ، نخواسته اند و نمیخواهند داشته باشند آدمهایی را که بی غرور عشق میورزند .
دوست داشتنش جرئت میخواهد ،
داشته ام که مانده ام ...
اما این روزها غرور همه چیز را وارونه کرده است ،
نمیگویم دوستش دارم تا دوستیِ عاشقانه اما سادهِ یمان بهم نخورد !!
| #مائده_زمان |
لحظههای زندگیتان پُر از آدم حسابیهایی باشد
که تا وقتی اسمی از آنها میشنوید
کُلی حالِ خوب نصیب دلتان شود!
آنهایی که آرام آرام در وجودت ریشه میکنند
و همه جوره پای دلت مینشینند
آنهایی که اگر هر روز هم به دیدنشان بروید
باز دلتان می خواهد چند ساعتی بیشتر کنارشان باشید...
آنهایی که اگر شاعری، شاعرترت میکنند!
آنهایی که بی محابا عشق میورزند
و هرچقدر دور باشند امّا مراقبند کسی جایشان را نگیرد
زندگیتان پُر از آدمهایی باشد که
عشق را برایتان معجزه میکنند...
زندگی بهشت است برای آنانی که عاشقانه عشق میورزند ، بی پروا محبت میکنند و کمتر از دیگران انتظار دارند ...
. لئو بوسکالیا
.
✿ کپشن خاص ✿
آن هایی که عمیقا عشق می ورزند
هیچ گاه پیر نمی شوند
ممکن است بر اثر کهولت سن
از دنیا بروند
اما جوان می میرند...
#آرتور_وینگ_پینرو
✿ کپشن خاص ✿
روی ِگفتن دوستت دارم را ندارم ،
نه که جرئتش را نداشته باشم ها ،
نه...
حرفم از نخواستن است از نداشتن ،
نمیشود گاهی ، دوستش داری اما اگر بگویی دلسرد میشود!
واژه های گرم از دهان که بیرون می آیند سرد میشوند ،
از دهان افتاده درست مثلِ چای در یک روز پر مشغله که وقت نمیکنی بنوشی اش...
میدانی سخت میگویی دوستت دارم اما او راحت میشنود...
تقصیر آنها هم نیست ، نداشته اند ، نخواسته اند و نمیخواهند داشته باشند آدمهایی را که بی غرور عشق میورزند...
دوست داشتنش جرئت میخواهد ،
داشته ام که مانده ام اما این روزها غرور همه چیز را وارونه کرده است ،
نمیگویم دوستش دارم تا دوستیِ عاشقانه اما سادهِ مان بهم نخورد...!
#مائده_زمان
اگر خانواده ای داری که بهت عشق
می ورزند، چند دوست خوب، غذا روی میز و سقفی بالای سرت، از چیزیکه که فکر میکنی خیلی ثروتمندتر هستی.
شکر گذاری را فرهنگ زندگیت کن
روی ِگفتن دوستت دارم را ندارم ،
نه که جرئتش را نداشته باشم ها،
نه...
حرفم از نخواستن است از نداشتن،
نمیشود گاهی ، دوستش داری اما اگر بگویی دلسرد میشود .
واژه های گرم از دهان که بیرون می آیند سرد میشوند ،
از دهان افتاده درست مثلِ چای در یک روز پر مشغله که وقت نمیکنی بنوشی اش ...
میدانی سخت میگویی دوستت دارم اما او راحت میشنود .
تقصیر آنها هم نیست، نداشته اند ، نخواسته اند و نمیخواهند داشته باشند آدمهایی را که بی غرور عشق میورزند .
دوست داشتنش جرئت میخواهد ،
داشته ام که مانده ام ...
اما این روزها غرور همه چیز را وارونه کرده است ،
نمیگویم دوستش دارم تا دوستیِ عاشقانه اما سادهِ یمان بهم نخورد !!
#مائده_زمان
در ماهِ مِي سال 1917 میلادی
در روستایی در کشور پرتغال
سه کودک از خانواده ای کشاورز به نام های جيكا 7 ساله فرانسيكو 9 ساله و لوسيا 10 ساله در حالي که داشتند از گوسفندان مراقبت ميکردند تصويري از يک خانم را ديدند.
واقعه از زبان اين سه كودك اينچنين نقل شده است:
يك سال قبل از ديدار با بانوى درخشنده، فرشته اى بر ما ظاهر شد، و 3 بار اين گفته را تكرار كرد:
"من فرشته صلح هستم، خدايا من ايمان دارم، و باور دارم و عشق میورزم بتو، و من طلب استغفار مىكنم از آنان كه باور ندارند، و عشق نمىورزند، و ايمان ندارند..."
در سال 1917 ميلادى
بچه ها 2 بار نور درخشنده اى را ديدند، و سپس بر بالاى درخت بلوط نور عظيمى ظاهر شد،
بانوئى درخشنده تر از خورشيد، که خودرا به اين بچهها با عنوان «بانوي تسبيح»
(Lady of the rosary )
معرفی کرده بود ...
این دیدار ها چندین بار اتفاق افتاد .
راز این دیدار و گفت و گو برای همیشه سر به مهر ماند چرا که آن سه کودک سربسته سخن می گفتند فرانسيسكو و جاسینتا، در 3 و 4 سال بعد، در اثر بيمارى ريوى از دنیا رفتند.
لوسيا تنها باز مانده از آن سه کودک تا آخر عمر در حراست و حفظ از طریق واتیکان قرار گرفت .
حقانيت بچه ها را ابتدا پدر و مادر آنها باور میكردند، چرا كه میگفتند: آنها در زندگى هرگز دروغ نگفته اند.
در هر حال، نه تنها مرگ دو كودك كوچك از حق اعتقاد آنان نكاست، بلكه چون بانوى درخشنده به 2 كودك قول داده بود كه آندو را به بهشت ببرد، اعتقاد آنها را نسبت به عمق مسئله افزود.
از آن سالها تاکنون همواره در ماه مِي صدها هزار زائر آنجا ميآيند
موارد زيادي از شفای بيماران در آن گزارش شده است
و برخي، مسافتهاي بسيار را با دو زانو راه ميروند تا اينگونه احترام خود را به اين مکان مقدس و صاحب آن ادا نمايند. ...
پ.ن
اسم این روستا از قبل ، بر حسب تصادف روستای فاطیما (Fatima) بوده
_ شاید اونا ندونن ، ولی کدوم یکی از ما نمیدونه بانویی که ملقب باشه به بانوی صاحب تسبیح چه کسیه ...
لطفا با دقت بخوانید
سقراط: آیا نه این است که پارهای چیزها از متعلقات دست است؟ مثلاً انگشتری آیا به عضو دیگری جز انگشت تعلق دارد؟
الکبیادس: نه.
سقراط: آیا کفش نه این است که به پا تعلق دارد؟
الکبیادس: آری.
سقراط: و لباس و پوشش به اعضای دیگر بدن تعلق دارد.
الکبیادس: درست است.
سقراط: حال ببینیم هر گاه کسی در کار کفش اهتمام کند آیا دربارۀ پا اهتمام کرده است؟
الکبیادس: باز مقصودت را درست نفهمیدم.
سقراط: آیا نه این است که هر گاه کسی نسبت به چیزی به قسم مخصوصی رفتار کند و عملیات خاصی در آن بنماید میگویند دربارۀ آن اهتمام کرده است؟
الکبیادس: البته.
سقراط: آیا نه این است که در صورتی میتوان گفت کسی دربارۀ چیزی بخوبی اهتمام کرده است که رفتار او سبب بهبودی آن چیز بوده باشد؟
سقراط: هر گاه بخواهیم دربارۀ پای خود اهتمام نماییم آیا به عمل کفشدوز متوسل میشویم یا به کاری که پا را بهبودی دهد؟
الکبیادس: البته به کاری که پا را بهبودی دهد.
سقراط: آیا آن کار همان فنی نیست که اعضای دیگر بدن را نیز بهبودی میدهد؟
الکبیادس: گمانم این است.
سقراط: آیا آن فن ورزش نیست؟
الکبیادس: همین است.
سقراط: پس به فن ورزش دربارۀ پا اهتمام میکنیم به فن کفشدوز درباره متعلق پا.
الکبیادس: چنین است.
سقراط: و نیز به ورزش اهتمام دربارۀ دست میکنیم و به فن زرگری که انگشتری میسازد دربارۀ متعلق دست.
الکبیادس: آری.
سقراط: به عبارت دیگر به ورزش اهتمام در کار تن میکنیم و به بافندگی و فنون دیگر اهتمام در کار متعلق تن؟
الکبیادس: درست است.
سقراط: پس فنی که به آن اهتمام دربارۀ چیزی میکنیم غیر از فنی است که به آن اهتمام در متعلق آن چیز مینماییم.
الکبیادس: بدیهی است.
سقراط: نتیجه اینکه هر گاه تو دربارۀ چیزی که متعلق توست اهتمام کنی دربارۀ خود اهتمام ننمودهای.
الکبیادس: راست است.
سقراط: زیرا دانستیم که اهتمام دربارۀ خود و اهتمام دربارۀ متعلق خود به یک فن نمیشود.
الکبیادس: آری دانستیم.
سقراط: اکنون ببینیم چه فنی است که به واسطۀ آن دربارۀ خود میتوانیم اهتمام کنیم؟
الکبیادس: نمیدانم.
سقراط: در هر صورت در یک مسئله موافقت داریم و آن این است که به واسطه فنی که متعلقات ما را بهبودی میدهد نمیتوانیم خود را بهبودی دهیم.
الکبیادس: حق با توست.
سقراط: از طرف دیگر آیا میشود بدانیم چه فنی کفش را بهبودی میدهد هر گاه ندانیم کفش چیست؟
الکبیادس: نمیشود.
سقراط: همچنین آیا میتوانیم بدانیم اهتمام در امر انگشتری به چه فن میشود هر گاه ندانیم انگشتری چیست؟
الکبیادس: نمیتوانیم.
سقراط: پس آیا میتوانیم بدانیم اهتمام در کار خود یعنی فنی که به واسطه آن خود را میتوانیم بهبودی دهیم چیست، اگر ندانیم خود چه هستیم یعنی خود را نشناسیم؟
منبع: رسالۀ الکبیادس (حقیقت انسان یا خودشناسی) / اثر افلاطون، ترجمه فروغی
پینوشت : این گفتگو را با اوضاع اجتماعی امروز مقایسهای کنید و ببینید که مردمان تا چه اندازه به کفش و لباس و عطر و آرایش مو و چهره و تن خود اهتمام میورزند و توجه میکنند و تا چه مقدار درباره خودِ خویش ؟ آیا به راستی خود را گرفتار متعلقات بدن نکردهایم؟