زنها را از رقصیدن منع کردند،
از آواز خواندن،
از عاشقی کردن،
بوسیدن،
خندیدن.
زنها در پیله های خود فرو رفتند
و از تنهایی بسیار شاعر شدند
و در شعرهایشان وحشیانه رقصیدند،
آواز خواندند،
عشق ورزیدند،
بوسیدند،
اما خنده نه؛
فقط گریستند ..!
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی ورزیدن
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
شهاب حسینی چقدر زیبا نوشته :
اگر کسی تو را با تمام مهربانیت دوست نداشت ... دلگیر مباش که نه تو گناهکاری نه او
آنگاه که مهر می ورزی مهربانیت تو را زیباترین معصوم دنیا میکند ... پس خود را گناهکار مبین
من عیسی نامی را می شناسم که ده بیمار را در یک روز شفا داد ... و تنها یکی سپاسش گفت!!!
من خدایی می شناسم كه ابر رحمتش به زمین و زمان باریده ... یکی سپاسش می گوید و هزاران نفر کفر !!!
پس مپندار بهتر از آنچه عیسی و خدایش را سپاس گفتند ... از تو برای مهربانیت قدردانی می کنند.
پس از ناسپاسی هایشان مرنج و در شاد کردن دلهایشان بکوش... که این روح توست كه با مهربانی آرام میگیرد
تو با مهر ورزیدنت بال و پر میگیری ...
خوبی دلیل جاودانگی تو خواهد شد ...
پس به راهت ادامه بده
دوست بدار نه برای آنکه دوستت بدارند ...
تو به پاس زیبایی عشق ، عشق بورز و جاودانه باش..
شاید امروز که نه
شاید این ثانیه ها
تو برای عشق ورزیدن به محبوب دلت
قدر نوشیدن یک قهوه کمی دیر کنی
اما از یاد نبر
خنده ی دلدارت
به همین بوسه ی کوتاه تو
عادت دارد...
همه آبهای دنيا هم نميتوانند يک کشتي را غرق کنند،
مگر اينکه در داخل کشتي نفوذ کنند.
بنابراين تمام نکات منفي دنيا روي شما تأثير نخواهد داشت،
مگر اينکه شما اجازه دهيد.
آدمهايي که شما را بارها و بارها ميآزارند،
مانند کاغذ سمباده هستند.
آن ها شما را ميخراشند،
اما در نهايت اين شما هستيد
که صيقلي و براق خواهيد شد!
وآن ها مستهلک و فرسوده.
محال است بارانی از محبت به کسی هدیه کنی
و دستهای خودت خیس نشود!
چه زیباست!
بی قیدوشرط عشق بورزیم!
بی قصدوغرض حرف بزنیم!
بی دلیل ببخشیم!
وازهمه مهمتر
بی توقع
به تمام موجودات
محبت کنیم...
عجیب است که مردم چقدر برای مبارزه با شیطان تلاش میکنند
اگر همین انرژی را صرف عشق ورزیدن به همراهانشان کنند،
شیطان در تنهایی خود خواهد مرد.
خدا از من پرسید:دوست داری با من مصاحبه کنی؟
پاسخ دادم: اگر شما وقت داشته باشید.
خدا لبخندی زد و پاسخ داد: زمان من ابدیت است، چه سؤالاتی در ذهن داری که دوست داری از من بپرسی؟
من سؤال کردم: چه چیزی درآدمها شما را بیشتر متعجب می کند؟
خدا جواب داد:
- اینکه از دوران کودکی خود خسته می شوند و عجله دارند که زودتر بزرگ شوند و دوباره آرزوی این را دارند که روزی بچه شوند.
- اینکه سلامتی خود را به خاطر بدست آوردن پول از دست می دهند و سپس پول خود را خرج می کنند تا سلامتی از دست رفته را دوباره باز یابند.
-اینکه با نگرانی به آینده فکر می کنند و حال خود را فراموش می کنند به گونه ای که نه در حال و نه در آینده زندگی می کنند.
- اینکه به گونه ای زندگی می کنند که گویی هرگز نخواهند مرد و به گونه ای می میرند که گویی هرگز نزیسته اند.
سپس من سؤال کردم: به عنوان پرودگار، دوست داری که بندگانت چه درسهایی در زندگی بیاموزند؟
خدا پاسخ داد:
- اینکه یاد بگیرند نمی توانند کسی را وادار کنند تا بدانها عشق بورزد. تنها کاری که می توانند انجام دهند این است که اجازه دهند خود مورد عشق ورزیدن واقع شوند.
- اینکه یاد بگیرند که خوب نیست خودشان را با دیگران مقایسه کنند.
- اینکه بخشش را با تمرین بخشیدن یاد بگیرند.
- اینکه رنجش خاطر عزیزانشان تنها چند لحظه زمان می برد ولی ممکن است سالیان سال زمان لازم باشد تا این زخمها التیام یابند.
- یاد بگیرند که فرد غنی کسی نیست که بیشترین ها را دارد بلکه کسی است که نیازمند کمترین ها است.
- اینکه یاد بگیرند کسانی هستند که آنها را مشتاقانه دوست دارند اما هنوز نمی دانند که چگونه احساساتشان را بیان کنند یا نشان دهند.
- اینکه یاد بگیرند دو نفر می توانند به یک چیز نگاه کنند و آن را متفاوت ببینند.
- اینکه یاد بگیرند کافی نیست همدیگر را ببخشند بلکه باید خود را نیز ببخشند.
با افتادگی خطاب به خدا گفتم: از وقتی که به من دادید سپاسگزارم، چیز دیگری هم هست که دوست داشته باشید آنها بدانند؟
خدا لبخندی زد و گفت:فقط اینکه بدانند من اینجا هستم… “همیشه”
دختر دانشجو از استاد پرسید:
توی کتاب نوشته بود :کلیهٔ انسانها توانایی عشق ورزیدن به هم را دارند.
استاد: خوب آره، درسته
دختر میگه: پس چرا کلیه های من این توانایی رو ندارن ؟؟
.
.
یااااارااااان چه غریبااااااانه رفتند از این خاااااااانه...
وعدهٔ ما فردا ۹ صبح مراسم تشییع پیکر استاد از جلوی درب دانشگاه ...
من اگر مرد بودم و دست زني را مي گرفتم،
پا به پايش فصل ها را قدم مي زدم و برایش از عشق و دلدادگي مي گفتم؛
تا لااقل یک دختر در دنيا از هیچ چیز نترسد!...
شما زن ها را نمي شناسيد!
زن ها ترسو اند،
زن ها از همه چیز می ترسند،
از تنهایی، از دلتنگي، از دیروز، از فردا، از زشت شدن، از ديده نشدن، از جايگزين شدن، از تکراری شدن، از پیر شدن، از دوست داشته نشدن،...
و شما ..
برای رفع اين ترس ها نه نیازی به پول دارید،
نه موقعیت و نه قدرت،
نه زيبايي و نه زبان بازي!
كافيست فقط حریم بازوانتان راست بگوید!
كافيست دوست داشتن و ماندن را بلد باشيد!
تقصير شما بود كه زن ها آن قدر عوض شدند.
وقتی شما مردها شروع کردید به گرفتن احساس امنیت،
زن ها عوض شدند.
آن قدر که امنیت را در پولِ شما دیدند،
آن قدر که ترس از دوست داشته نشدن را با جراحی پلاستیك تاخت زدند،
و ترس از تنها نشدن را با بچه دار شدن، و و و...
عشق ورزیدن و عاشق کردن هنر مردانه ای ست؛
وقتی زن ها شروع می کنند به ناز خریدن و ناز کشیدن،
تعادل دنیا به هم می خورد!
جنگ نرم را که آغاز میکنند در قلبمان کسی فریاد میزند:
"ﺇِﻥَّ ﺍﻟَّﺬِﯾﻦَ ﮐَﺬَّﺑُﻮﺍ ﺑَِﺎﯾَﺎﺗِﻨَﺎ ﻭَ ﺍﺳْﺘَﮑﺒﺮَُﻭﺍ ﻋَﻨﻬَْﺎ
ﻟَﺎ ﺗُﻔَﺘَّﺢُ ﻟﻬَُﻢ ﺃَﺑْﻮَﺍﺏُ ﺍﻟﺴَّﻤَﺎﺀ"
ﺁﻥﻫﺎ ﮐﻪ ﺁﯾﺎﺕ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺗﮑﺬﯾﺐ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺗﮑﺒّﺮ ﻭﺭﺯﯾﺪﻧﺪ
ﺩﺭﻫﺎﯼ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺑﺮﺍﯾﺸﺎﻥ ﮔﺸﻮﺩﻩ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ .
...
ﺩﺭﺩﻧﺎﮎ ﺍﺳﺖ
ﺍﯾﻦﮐﻪ ﺩﺭِ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺭﻭﯼِ ﺁﺩﻡ ﺑﺴﺘﻪ بشود.
در راه دیروز به فردا
زیر درختی فرود می آیم
در سایه اش
برای لحظه ای کوتاه از زندگیم
اندیشه کنان به راه خویش
اندیشه کنان به مقصد خویش
اندیشه کنان به راهی که پشت سر نهاده ام
اندیشه کنان به تمامی آنچه در حاشیه راه رسته است
آنچه شایسته ی تحسین است
نه بایسته ی تاراج شدن
آنچه شایسته ی عشق ورزیدن است
نه بایسته ی کج اندیشی
آنچه شایسته ی به جای ماندن در خاطره است
نه بایسته ی به سرقت بردن
در راه دیروز به فردا
زیر درخت زندگیم فرود می آیم
در سایه اش
برای لحظه ای از فرصتم.
دورا دور عاشقت شدم
دورا دور نگرانت بودم
دورا دور عشق ورزیدم
و حال
عاشق شدن و عشق ورزیدنت به دیگری را
دورا دور می بینم
و از همین دورا دور می میرم !