وسطای دوره ی شیمی درمانیش،
به همه ی دوستاش یه ماگ داد روی ماگ نوشته بود:
برایت آرزو میکنم قوی بودن را بیاموزی قبل از این که...
چاره ای به جز قوی ماندن نداشته باشی :)
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی وسطای
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
مطمئنم اگه ما خواب زمستونی هم داشته باشیم مامانم وسطای زمستون میاد بالا سرم میگه پاشو بهار شده
داشتم با اتوبوس مسافرت میرفتم
وسطای راه بودیم بلند داد زدم وایسا
راننده زد روی ترمز همه با کله رفتن تو صندلی جلویی.
رانند بلند داد زد چی شده
گفتم هیچی اینجا نِتش خوبه ی چند لحظه وایسایه اتک بزنم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
هیچی دیگه بقیه راه دارم پیادم میرم
واقعا که مردم دیگه هیچ اعصاب ندارن
کلاس اول یزد بودم سال1340، وسطای سال اومدیم تهران
یه مدرسه اسمم را نوشتند
شهرستانی بودم، لهجه غلیظ یزدی و گیج از شهری غریب
ما کتابمان دارا آذر بود ولی تهران آب بابا
معظلی بود برای من، هیچی نمی فهمیدم
البته تو شهر خودمان هم همچین خبری از شاگرد اول بودنم نبود ولی با سختی و بدبختی درسکی می خواندم
تو تهران شدم شاگرد تنبل کلاس
معلم پیر و بی حوصله ای داشتیم که شد دشمن قسم خورده ی من
هر کس درس نمی خواند می گفت:می خوای بشی فلانی و منظورش من بینوا بودم
با هزار زحمت رفتم کلاس دوم
آنجا هم از بخت بد من، این خانم شد معلممان
همیشه ته کلاس می نشستم و گاهی هم چوبی می خوردم که یادم نرود کی هستم!!
دیگر خودم هم باورم شده بود که شاگرد تنبلی هستم تا ابد
کلاس سوم یک معلم جوان و زیبا آمد مدرسه مان
لباسهای قشنگ می پوشید و خلاصه خیلی کار درست بود، او را برای کلاس ما گذاشتند
من خودم از اول رفتم ته کلاس نشستم
میدانستم جام اونجاست
درس داد، مشق گفت که برا فردا بیاریم
انقدر به دلم نشسته بود که تمیز مشقم را نوشتم
ولی می دانستم نتیجه تنبل کلاس چیست
فرداش که اومد، یک خودنویس خوشگل گرفت دستش و شروع کرد به امضا کردن مشق ها
همگی شاخ در آورده بودیم آخه مشقامون را یا خط میزدن یا پاره می کردن
وقتی به من رسید با ناامیدی مشقامو نشون دادم
دستام می لرزید و قلبم به شدت می زد
زیر هر مشقی یه چیزی می نوشت
خدایا برا من چی می نویسه؟
با خطی زیبا نوشت: عالی
باورم نمی شد بعد از سه سال این اولین کلمه ای بود که در تشویق من بیان شده بود
لبخندی زد و رد شد
سرم را روی دفترم گذاشتم و گریه کردم
به خودم گفتم هرگز نمی گذارم بفهمد من تنبل کلاسم
به خودم قول دادم بهترین باشم...
آن سال با معدل بیست شاگرد اول شدم و همینطور سال های بعد
همیشه شاگرد اول بودم
وقتی کنکور دادم نفر ششم کنکور در کشور شدم و به دانشگاه تهران رفتم
یک کلمه به آن کوچکی سرنوشت مرا تغییر داد
چرا کلمات مثبت و زیبا را از دیگران دریغ می کنیم ..
"یك خاطره از استاد محمد شاه محمدی
استاد مدیریت و روانشناسی"
آقا یه بار داشتیم با خانواده میرفتیم اصفهان وسطای راه رسیدیم به ی پمپ بنزین گلاب به سرو صورتتون منو دادشه گودزیلامون و مامانه پیاده شدیم بریم دستشویی رفتیم کارمونو انجام دادیم و برگشتیم و دیدیم ا ماشین نیست از مسول پمپ پرسیدیم ماشینمونو با این مشخصاتو ندیدی یارو هم گفت همین 2 دقیقه پیش رفت اقا ما موبایلم نداشتیم دیدیم بعد 10 دقیقه بابام اومد تو پمپ بنزین ما هم همه عصبانی سوار ماشین شدیم بعد بابام گف موبایلم زنگ خورد از اداره منم فک کردم تو راه اداره هسم شما رو یادم رف حرکت کردم
آخه بابا حواس پرته ما داریم!!!!!
من / :
مسول پمپ D :
مامانم بعد از 22 سال زندگی مشترک | 8
گودزیلامون ( :