ترجیح میدم به جای باوقار بودن
همیشه خوشحال باشم ...
.࿐
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی وقار
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
Sometimes the most powerful statement is your dignified silence
گاهی وقتا قدرتمندترین اظهار نظر
سکوت باوقارت است
.࿐
Sometimes the most powerful statement is your dignified silence
وقتا قدرتمندترین اظهار نظر
سکوت باوقارت است
واژه های شعرهایم را چراغانی کنید
دلبرِ نامهربان را شعر درمانی کنید
بی وفا باور ندارد عاشق چشمش شدم
این دل دیوانه را باید که قربانی کنید
جشن و شادی ها گرفته پای برهم میزنیم
با شعف چون عاشقان باید غزلخوانی کنید
دست نازش را گرفته چون عروسی باوقار
بر بساط عیش چشمم خوب مهمانی کنید
#مهتاب_بهشتی
✿ کپشن خاص ✿
روزی به دیدارم خواهی آمد که دیگر نمیشناسمت
من با پیراهنی ساده
آشفته حال
خیره به خالی دنیا
با خودم غریبه
با دیگران غریبه تر
جایی نشستهام که نمیدانم کجاست
تو چون همیشه با وقار
با تردید نگاهم میکنی
شاخه گلی روی زانوانم میگذاری
سری تکان میدهی
و میروی ...
من ...
خیره به خالی دنیا
به ناگهان، رفتنت را میشناسم
. #نیکی_فیروزکوهی
. خداحافظ اگر باز نگشتم
بعضی ها
بعضی از آدمها لیوانند،
هر کاری کنی در تصور آنها
کج و کوله و تاری
بعضی هم سماورند، نزدیکشان که میشوی
تو را به خودت زشت نشان میدهند
بعضی از آدمها هم
حوضی وسط خانهای قدیمی
و بهتر بگویم برکهاند،
زلال و با وقار با سنگ هم بزنیشان
دلشان برای تو میلرزد،
تو را دعوت به حرکتی زیبامیکنند،
و کمی بعد محو تماشای تو
آرام میگیرند
از تو زخم خوردهاند اما باز
صبورانه تو را صاف نشان میدهند،
آن قدر صاف که
از تو
ماهی هم
میگذرد
: ƝƖƇЄ ƓƖƦԼ.313
هنگام راه رفتن با آرامي و وقار راه مي رفت
هرکه را مي ديد مبادرت به سلام مي کرد و کسي در سلام بر او سبقت نگرفت.
با مردم چنان معاشرت مي کرد که هرکس گمان مي کرد عزيزترين فرد نزد آن حضرت است.
سکوتي طولاني داشت
و تا نياز نمي شد لب به سخن نمي گشود.
هرگاه با کسي، هم صحبت مي شد به سخنان او خوب گوش فرا مي داد.
چون با کسي سخن مي گفت کاملا برمي گشت و رو به او مي نشست.
اگر در محضر او چيزي رخ مي داد که ناپسند وي بود ناديده مي گرفت.
اگر از کسي خطايي صادر مي گشت آن را نقل نمي کرد.
کسي را بر لغزش و خطاي در سخن مواخذه نمي کرد.
پاسخ به سوالي را چند مرتبه تکرار مي کرد
تا جوابش بر شنونده مشتبه نشود.
هديه را قبول مي کرد اگرچه به اندازه يک جرعه شير بود.
کار نيک را تحسين و تشويق مي فرمود و کار بد را تقبيح مي نمود و از آن نهي مي کرد.
هرکه عذر مي آورد عذر او را قبول مي کرد.
هرگز کسي را حقير نمي شمرد.
هرگز کسي را دشنام نداد و يا به لقب هاي بد نخواند.
هرگز عيب مردم را جستجو نمي کرد.
اصحاب را به بهترين نام هايشان صدا مي زد.
اگر در حال نماز بود و کسي پيش او مي آمد نمازش را کوتاه مي کرد.
نام بد را تغيير مي داد و به جاي آن نام نيک مي گذاشت....
عزيزترين افراد نزد او کسي بود که خيرش بيشتر به ديگران مي رسيد.
پيران را بسيار اکرام مي کرد و
با کودکان بسيار مهربان بود....
" الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ. "
در عصر سلیمان نبی، پرندهاى براى نوشیدن آب به سمت بركهاى پرواز كرد.
اما چند كودك را بر سر بركه دید، پس آنقدر انتظار كشید تا كودكان از آن بركه متفرق شدند.
همین كه قصد فرود بسوى بركه را كرد، اینبار مردى را با محاسن بلند و آراسته دید كه براى نوشیدن آب به آن بركه مراجعه نمود.
پرنده با خود اندیشید كه این مردى باوقار و نیكوست و از سوى او آزارى به من متصور نیست. پس نزدیك شد، ولی آن مرد سنگى به سویش پرتاب كرد و چشم پرنده معیوب و نابینا شد.
پرنده شكایت نزد سلیمان برد.
پیامبر آن مرد را احضار کرد. محاكمه و به قصاص محكوم نمود و دستور به كور كردن چشم داد.
آن پرنده به حكم صادره اعتراض كرد و گفت:
"چشم این مرد هیچ آزارى به من نرساند، بلكه ریش او بود كه مرا فریب داد! و گمان بردم كه ازسوى او ایمنم پس به عدالت نزدیكتراست اگر محاسنش را بتراشید
تا دیگران مثل من فریب ریش او را نخورند"
“ علامه دهخدا “
کانال فانوس
@FaaaNoooS
بعضی ها
بعضی از آدمها لیوانند،
هر کاری کنی در تصور آنها
کج و کوله و تاری
بعضی هم سماورند، نزدیکشان که میشوی
تو را به خودت زشت نشان میدهند
بعضی از آدمها هم
حوضی وسط خانهای قدیمی
و بهتر بگویم برکهاند،
زلال و با وقار با سنگ هم بزنیشان
دلشان برای تو میلرزد،
تو را دعوت به حرکتی زیبامیکنند،
و کمی بعد محو تماشای تو
آرام میگیرند
از تو زخم خوردهاند اما باز
صبورانه تو را صاف نشان میدهند،
آن قدر صاف که
از تو
ماهی هم
میگذرد
رخت ِ زیبای آسمانی را
خواهرم با غروربر سر کن
نه خجالت بکش نه غمگین باش
چادرت ارزش است باور کن
بوی ِ زهرا و مریم و هاجر
از پر ِ چادرت سرازیر است
بشکند آن قلم که بنویسد:
"دِمُدِه گشت و دست و پا گیر" است
توی بال ِ فرشته ها انگار
حفظ وقت ِ عبور می آیی
کوری ِ چشمهای بی عفت
مثل یک کوه نور می آیی
حفظ و پوشیده در صدف انگار
ارزش و شان خویش میدانی
با وقاری و مثل یک خورشید
پشت ِ یک ابر ِ تیره میمانی
خسته ای از تمام مردم شهر
از چه رو این قدر تو غم داری؟
نکند فکر این کنی شاید
چیزی از دیگران تو کم داری !!
قدمت روی شهپر جبریل
هر زمانی که راه می آیی
در شب ِ چادرت تو می تابی
مثل یک قرص ِ ماه می آیی
سمت ِ جریان ِ آبها رفتن
هنر ِ هر شناگری باشد
تو ولی باز استقامت کن
پیش ِ رو جای بهتری باشد
پر بکش سمت اوج میدانم
که خدا با تو است در همه جا
پر بزن چادرت تو را بال است
و بدان می برد تو را بالا
در زمانی که شان و ارزش جز
به دماغ و لباس و ماشین نیست
توی چادر بمان و ثابت کن
ارزش واقعی زن این نیست ...!!