مهم ترين اتفاقاتِ زندگى هم
به وقتش اگر اتفاق نيفتد
مزه اش را از دست ميدهد!
مثلاً همين من "تو" را
درست در همين لحظه
در همين حال
در همين فصل
كنارِ همين روزهاى كسل كننده ام ميخواهم
مى دانى؛
آمدنت
سالها بعد هم اگر برايم رخ دهد،
نه اينكه آن روزها دوستت نداشته باشم ، نه
ولى قبول كن،
انتظار زيادش آدم را خسته ميكند...
من از احساسى كه حيف ميشود اين روز ها حرف ميزنم
از دوست داشتنى كه بايد كنارِ گوش ت زمزمه كنم و كيفى كه از ديدن صورتت وقتى با شنيدنش سرخ ميشود
من نبودنت را هر روز
مثل يك بغض مى خورم و
ميترسم از هضم نبودنت
گلايه اى نيست،
اما بايد بدانى،
اينقدر دست نيافتنى بودنت
دارد مجابم ميكند به دست كشيدن از
دوست داشتنى كه پر است از نداشتنت!
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی يادش
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
ﺩﻳﺪﻱ ﺷﺒﺎ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﻴﺸﻴﻨﻲ عکسای ﮔﻮﺷﻴﺘﻮ
ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻴﮑﻨﻲ ﻭ ﺍﺱ ﺍﻡ ﺍس ها رو می خونی ؟
ﺑﻌﻀﻴﺎ ﺍﻳﻦ ﻋﺎﺩَﺕ ﺭﻭ ﺩﺍﺭﻥ . . .
ﺩَﻣَﺮ ﻣﻴﺨﻮﺍﺑﻲ ﻣﻼﻓﻪ میکشی ﺭﻭﺕ ﭼﻮﻧﺖ ﺭﻭ ﺑﺎﻟﺶ ﮔﻮﺷﻴﺘﻢ ﺩﺳﺘﺖ . . .
ﻋﮑﺴﺎ ﺭﻭ ﻣﻴﺒﻴﻨﻲ
ﺗﻮ ﺭﻭﺯ ﺯﻳﺂﺩ ﺑﺮﺍﺕ ﺟﺬﺍﺑﻴﺖ ﻧﺪﺍﺭﻥ
ﻭﻟﻲ ﺷَﺒﺎ ﺩﻳﺪَﻧﺸﻮﻥ ﺧﻴﻠﻲ ﻣﻴﭽﺴﺒﻪ
ﺍﺱ ﺍﻡ اس هاﺭﻭ ﻣﻴﺨﻮﻧﻲ
ﺑﺮﺭﺳﻲ ﻣﻴﮑﻨﻲ ﺗﺤﻠﻴﻞ ﻣﻴﮑﻨﻲ
ﺍﺳﻤﺶ ﺭﻭ می بینی ﻗُﻔــــﻞ ﻣﻴﺸﻲ ﺭﻭﺵ
ﺁﺭﻩ . . . ﻳﻪ ﻣﺪﺕ ﮔﻮﺷﻴﺖ ﭘﺮ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ miss call ﻭ
sms های ﺍﻭﻥ
Call Log ﮔﻮﺷﻴﺖ ﻣﺜﻼ ” ﺍﮔﻪ ۳ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻮﺩ ، ۲
ﺳﺎﻋﺖ ﻭ ۴۵ ﺩﻗﻴﻘﺶ ﺑﺎ ﺍﻭﻥ ﺑﻮﺩ . . .
ﻭﻗﺘﻲ ﭘﻴﺸﺖ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺻﺒﺢ ﻗﺒﻞ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺑﺮﺳﻪ ،
ﺁﺧﺮﻳﻦ sms اﻳﻦ ﺑﻮﺩ : ۵ ﻣﻴﻦ ﺩﻳﮕﻪ ﻣﻴﺮﺳﻢ
ﻭ ﻣﻴـــــــــــــــــــــﺮَ ﻓﺖ ﺗﺎ . . . ﺭﺳﻴﺪﻱ ﺧﺒﺮﻡ ﮐﻦ ﻋﺰﯾﺰﻡ
ﻫﻨﻮﺯ ﭼﺸﻤﺖ ﺑﻪ ﺷﻤﺎﺭﺷﻪ . . .
ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻲ ﻫﻨﻮﺯ ﺍﻳﻦ ﺧﻂ ﺩﺳﺘﺸﻪ ؟
ﺩﺳﺘﺶ ﻧﻴﺴﺖ ؟
ﺧﺎﻣﻮﺷﻪ . . . ﺭﻭﺷﻨﻪ ؟
ﻣﻴﺨﻮﺍﻱ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﮐﻨﻲ . . . ﻧﻤﻴﺘﻮﻧﻲ . . .
ﭘﯿﺶ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﻴﮕﻲ ﻳﻪ SMS ﺧﺎﻟﻲ ﺑِﺪَﻡ . . .
ﺑﺎﺯَﻡ ﻏﺮﻭﺭﺕ ﻧﻤﯽ ﺫﺍﺭﻩ !
ﮐﻼﻓﻪ ﯼ ﮐﻼﻓﻪ ﺍﯼ . . .
ﮐُﻞ ﺍﻳﻦ ﭘﺮﻭﺳﻪ ﺗﻮ ۲ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﻃﻮﻝ ﻣﻴﮑﺸﻪ ..
۲ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﻳﺎﺩﺵ ﻣﻴﻮﻓﺘﻲ ﻭ ۲ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﻳﺮ ﺗﺮ ﺧﻮﺍﺑﺖ ﻣﻴﺒﺮﻩ . . .
ﺍﺯ ﺍﺳﻤﺶ ﮐﻪ ﺭَﺩ ﻣﻴﺸﻲ ﮐﻼ ” ﮔﻮﺷﻲ ﺭﻭ ﻣﻴﺬﺍﺭﻱ ﮐﻨﺎﺭ . . .
ﺗﺎﻕ ﺑﺎﺯ ﻣﻴﺨﻮﺍﺑﻲ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺳﻘﻒ ﻣﻴﺮﻱ ﺗﻮ ﺩﻧﻴﺎﻱ ﺧﻮﺩﺕ ﮐﻪ ﺁﺭﻩ . . .
ﺍﮔﻪ ﻳﻬﻮ ﺯﻧﮓ ﺑﺰﻧﻪ ﭼﻲ ﻣﻴﺸﻪ؟
ﺍﮔﻪ ﺑﺎﺯﻡ ﺑﺒﻴﻨﻤﺶ ﺭﻓﺘﺎﺭﺵ ﭼﺠﻮﺭﻳﻪ؟
ﺍﻻﻥ ﮐُﺠﺎﺱ ؟ ﭼﻴﮑﺎﺭ ﻣﻴﮑﻨﻪ ؟
ﺍﻭﻧﻢ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﻦ ﻫﺴﺖ ؟
ﺍﺍﺍﺍﺍﺍﻩ . . . ﺍﯾﻦ ﺗﻮﻫﻢ ﮔﻨﺪ ﻣﻴﺰﻧﻪ ﺑﻪ ﺍﻋﺼﺎﺑﺖ . . .
ﻫﻤﻴﻦ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻴﺸﻪ ﺧﻮﺍﺑﺖ ﻧﺒﺮﻩ . . .
ﺍﺻﻦ ﺷﺎﻳﺪ ﺍﻭﻥ ﺷﻤﺎﺭﺗﻮ ﭘﺎﮎ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﻪ ﻭ ﺯﻧﮓ ﮐﻪ ﺑﺰﻧﻲ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﺑﻨﺪﺍﺯﻩ +۹۸۰ . . .
ﺷﺎﻳﺪ ﺯﻧﮓ ﮐﻪ ﺑﺰﻧﻲ ﺳﺮ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﺎﺷﻪ ﻭ ﻳکی دیگه از بغل دستش صداش بکنه : ﻋﺰﻳﺰﻡ کیه بهت زنگ زده ؟ ”
ﻳﻪ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﮏ ﻣﺰﺍﺣﻢ ﺳﺮ ﻣﻴﺨﻮﺭﻩ ﺳﻤﺖ ﮔﻮﺷﺖ
ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﻴﺎﻱ ﺍﻭﻥ ﺩﻳﮕﻪ ﻧﻤﻴﺨﻮﺍﺩﺗﺖ . . .
ﺑﻔﻬـــــــــــــــــــــــــﻢ میدونم سخته اما بفهم . . . !
یادم هست کلاس چهارم٬ توی کتاب فارسیمون یک پسر هلندی بود که انگشتش رو گذاشته بود توی سوراخ سد تا سد خراب نشه!!
قهرمانی که با اسم و خا طره اش بزرگ شدیم!! "پطروس"
توی کتاب، عکسی از پطروس نبود و هیچ وقت تصویرش را ندیدیم...!!
همین باعث شد که هر کدام از ما یک جوری تصورش کنیم و برای سالها توی ذهنمان ماندگار شود!!
پطرس ذهن ما خسته بود٬ تشنه و رنگ پریده، انگشتش کرخت شده بود و...!!
سالها بعد فهمیدیم که اسم واقعی پطروس٬ هانس بوده است!!
تازه هانس هم یک شخصیت تخیلی بوده که یک نویسنده آمریکایی به نام "مری میپ داچ" آن را نوشته بود!!
بعدها، هلندیها از این قهرمان خیالی که خودشان هم نمیشناختنش، یک مجسمه ساختند!!
خود هلندیها خبر نداشتند که ما نسل در نسل با خاطره پطروس بزرگ شدیم!!
شاید آن وقتها اگر میفهمیدیم که پطروسی در کار نبوده، ناراحت میشدیم!!
اما توی همان روزها٬ سرزمین من پر از #قهرمان بود!!
قهرمانهایی که هم اسمهاشون واقعی بود و هم داستانهاشون!!
شهید ابراهیم هادی:
جوانی که با لب تشنه و تا آخرین نفس توی کانال کمیل ماند و برای همیشه ستاره آنجا شد؛ کسی که پوست و گوشتش، بخشی از خاک کانال کمیل شد!!!
شهید حسین فهمیده:
نوجوان سیزده ساله ای که با نارنجک، زیر تانک رفت و تکه تکه شد!!!
شهید حاج محمدابراهیم همت:
سرداری که سرش را خمپاره برد...!!!
شهیدان علی، مهدی و حمید باکری:
سه برادر شهیدی که جنازه هیچکدامشان برنگشت!!!
شهیدان مهدی و مجید زین الدین:
دو برادر شهیدی که در یک زمان به شهادت رسیدند!!!
شهید حسن باقری:
کسی که صدام برای سرش جایزه گذاشت!!!
شهید مصطفی چمران:
دکترای فیزیک پلاسما از دانشگاه برکلی آمریکا، بی ادعا آمد و لباس خاکی پوشید تا اینکه در جبهه دهلاویه به شهادت رسید!!!
و.......
کاشکی زمان بچگیمان لااقل همراه با داستانهای تخیلی، داستانهای واقعی خودمان را هم یادمان میدادند!!
ما که خودمان قهرمان داشتیم!!!
روحشان شاد و يادشان گرامی باد
يادش بخير کارتون فوتباليست ها
کاکرو تو دلش ميگفت: سوباسا! خوشحالم که باهات مسابقه ميدم!
سوبا تو دلش جواب ميداد: منم همينطور کاکرو!
...اين تازه خوبشه
سوباسا تو دلش ميگفت: ما بايد ببريم!
ميزوگي از تو تماشاگرا ميگفت: درسته سوباسا
بغض ميكنم ؛
از ترس روزهايي كه
سهممان از هم،
فقط يك يادش بخير ساده باشد
ﻣﻬﻢ ﻧﻴﺴﺖ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻰ ﻣﺎﻧﻰ…
ﻳﮏ ﺭﻭﺯ…
ﻳﮏ ﻣﺎﻩ…
ﻳﮏ ﺳﺎﻝ…
ﻣﻬﻢ ﮐﻴﻔﻴﺖ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺍﺳﺖ…
ﺑﻌﻀﻰ ﻫﺎ…
ﺩﺭ ﻳﮏ ﺭﻭز…
ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﺍ…
ﺑﻪ ﺗﻮ ﻫﺪﻳﻪ ﻣﻰ ﺩﻫﻨﺪ…
ﮔﺎﻫﻰ ﺑﻌﻀﻰ ﻫﺎ…
ﻳﮏ ﻋﻤﺮ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﻫﺴﺘﻨﺪ…
ﺍﻣﺎ ﺟﺰ ﺩﺭﺩ…
ﻫﻴﭻ ﭼﻴﺰ ﺑﺮﺍﻳﺖ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ…
ﺧﻮﺭﻩ ﻣﻰ ﺷﻮﻧﺪ…
ﻣﻰ ﺍﻓﺘﻨﺪ ﺑﻪ ﺟﺎﻧﺖ…
ﻭ ﺗﺎ ﺗﻪ ﺭﻭﺣﺖ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺧﺮﺍﺷﻨﺪ…
اما ﺑﻌﻀﻰ ﻫﺎ…
ﻧﺎﺏ ﻫﺴﺘﻨﺪ…
ﻭ ﺑﻪ ﺗﻮ…
ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﻯ ﻧﺎﺏ ﺗﺮﻯرا…
ﻫﺪﻳﻪ ﻣﻰ ﺩﻫﻨﺪ…
ﺍﻳﻦ ﺑﻌﻀﻰ ﻫﺎ…
ﻣﻬﻢ ﻧﻴﺴﺖ ﭼﻘﺪﺭ ﺑﻤﺎﻧﻨﺪ…
ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺯﻭﺩ ﺑﺮﻭﻧﺪ…
ﻳﺎﺩﺷﺎﻥ…
ﺣﺲ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻧﺸﺎﻥ…
ﺗﺎ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻫﺴﺖ…
ﺍﻳﻦ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ…
ﻭ ﺍﻳﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ…
ﺩﻳﻮﺍﻧﻪ ﻭﺍﺭ…
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ...
يادش بخير...
میای بازی کنیم؟؟؟؟
. ________ _______
. | | |
. | 7 | 8 |
. |_______|_______|
. | |
. | 6 |
. ____|________|___
. | | |
. | 5 | 4 |
. |_______|________|
. | |
. | 3 |
. |________|
. | |
. | 2 |
. |________|
. | |
. | 1 |
. |________|
خاله بازی کن به رسم کودکی
با همان چادر نماز پولکی
طعم چای و قوری گلدارمان
لحظه های ناب بی تکرارمان
غصه هرگز فرصت جولان نداشت
خنده های کودکی پایان نداشت
هرکسی رنگ خودش, بی شیله بود
ثروت هر بچه قدری تیله بود
ای شریک نان و گردو و پنیر !
همکلاسی ! باز دستم را بگیر
مثل تو دیگر کسی یکرنگ نیست
آن دل نازت برایم تنگ نیست ؟؟
خداوندا ...
دوستانى دارم آيينه تمام نماى عشق
رسمشان معرفت
كردارشان جلاى روح
و يادشان صفاى دل آرام من است
پس آنگاه كه دست نياز به سوى تو مياورند
پر كن از آنچه كه در مرام خدايى توست ...
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﻲ اﺭﭼﺮ ﻛﻪ ﻭﻗﺘﻲ ﭘﻴﺎﺩﺵ ﻣﻴﻜﻨﻲ ﺩﻳﮕﻪ ﻛﺎﺭﻱ ﻧﺪاﺭﻩ ﭼﻲ ﺟﻠﻮﺷﻪ ﻓﻘﻄ ﻣﻴﺠﻨﮕﻪ.
ﺑه ﺳﻼﻣﺘﻲ ﮔوﺑﻠﻴﻦ ﻛﻪ ﻳﻪ ﮔﻮﻧﻲ ﺧﺎﻟﻲ ﺑﻬﺶ ﻣﻳﺪﻱ ﺗﺎ ﺑﺮاﺕ ﭘﺮ ﭘﻮﻟﺶ ﻧﻜﻨﻪ ﺑﺮ ﻧﻤﻴﮕﺮﺩﻩ.
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﻲ ﺟﺎﻳﻨﺖ ﻛﻪ ﺑﺎ اﻳﻦ ﻗﺪ و ﻫﻴﻜﻞ و ﻗﺪﺭﺕ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺭﻭ ﻟﺒﺸﻪ.
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﻲ اﺭﭼﺮ ﺗﺎﻭﺭ و ﻭﻳﺰاﺭﺩ ﺗﺎﻭﺭ ﻛﻪ ﺳﺎﻋﺖ ﻫﺎ ﺗﻮ ﺑﺮﺟﻚ ﺳﺮ ﭘﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻛﺴﻲ ﺑﻪ ﻛﻠﻦ ﺩﺳﺖ ﺩﺭاﺯﻱ ﻧﻜﻨﻪ ﻭاﺻﻼ ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻦ ﺧﺴﺘﮕﻲ ﭼﻴﻪ.
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﻲ ﻫﻴﻠﺮ ﻛﻪ ﺟﻮﻥ ﺧﻮﺩﺷﻮ ﻓﺪا ﻣﻴﻜﻨﻪ ﺗﺎ ﺭﻓﻴﻘﺎﺵ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻤﻮﻧﻦ.
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﻲ ﺩﻳﻮاﺭ شکن ﻛﻪ ﻣﺜﻞ ﺣﺴﻴﻦ ﻓﻬﻤﻴﺪﻩ ﺑﺎ ﻧﺎﺭﻧﺠﻚ ﻣﻴﺮﻩ ﺗﻮ ﺩﻝ ﺩﺷﻤﻦ.
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﻲ اﻭﻥ ﺯﻥ ﻫﺎﻱ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺗﺎﻥ ﻫﺎﻝ ﻛﺎﺭ ﻣﻴﻜﻨﻦ ﻫﻴﺸﻜﻪ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﺗﻮﺟﻪ ﻧﻤﻴﻜﻨﻪ ﻭﻟﻲ اﻭﻧﺎ ﻛﺎﺭ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﻣﻴﻜﻨﻦ.
ﺳﻼﻣﺘﻲ اﺧﺮ ﻣﻴﺨﺎﻡ ﻣﺤﻜﻢ ﺑﮕﻢ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﻲ ﺑﻴﻠﺪﺭ ﻛﻪ ﺷﺐ و ﺭﻭﺯ ﻛﺎﺭ ﻣﻴﻜﻨﻪ ﭼﻜﺶ ﻣﻴﺰﻧﻪ ﺗﺎ روستای شما رو اﺑﺎﺩ ﻛﻨﻪ. ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﻲ ﺑﻴﻠﺪﺭ ﻛﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻭ ﻫﺒﭻ ﻭﻗﺖ ﺑﺰﺭﮒ ﻧﻜﺮﺩ ﺗﻮ ﻳﻪ اﻟﻮﻧﻚ ﻛﻮﭼﻴﻚ ﻣﻮﻧﺪ ﺗﺎ روستای ﺗﻮ ﺭﻭ اﺑﺎﺩ ﻛﻨﻪ.
ﺗﻘﺪﻳﻢ ﺑﻪ ﻛﻠش ﺑﺎﺯاﻱ ﺑﺎ ﻣﺮاﻡ!
شكستن، هميشه هم بدنيست; گاهي بايد خلوت كسي راشكست، تابداندبه يادش هستي.