سید محمدحسین بهجت تبریزی (زاده ۱۲۸۵ - درگذشته ۱۳۶۷) متخلص به شهریار (پیش از آن بهجت) شاعر ایرانی اهل آذربایجان بود که به زبانهای ترکی آذربایجانی و فارسی شعر سروده است.
استاد شهریار در تبریز بهدنیا آمد و بنا به وصیتش در مقبرةالشعرای همین شهر به خاک سپرده شد. در ایران روز درگذشت این شاعر معاصر را «روز شعر و ادب فارسی» نامگذاری کردهاند.
خراب از باد پائيز خمارانگيز تهرانم
خمار آن بهار شوخ و شهر آشوب شمرانم
خدايا خاطرات سرکش يک عمر شيدايي
گرفته در دماغي خسته چون خوابي پريشانم
خيال رفتگان شب تا سحر در جانم آويزد
خدايا اين شب آويزان چه مي خواهند از جانم
پريشان يادگاريهاي بر بادند و مي پيچند
به گلزار خزان عمر چون رگبار بارانم
خزان هم با سرود برگ ريزان عالمي دارد
چه جاي من که از سردي و خاموشي ز مستانم
سه تار مطرب شوقم گسسته سيم جانسوزم
شبان وادي عشقم شکسته ناي نالانم
نه جامي کو دمد در آتش افسرده جان من
نه دودي کو برآيد از سر شوريده سامانم
شکفته شمع دمسازم چنان خاموش شد کز وي
به اشک توبه خوش کردم که مي بارد به دامانم
گره شد در گلويم ناله جاي سيم هم خالي
که من واخواندن اين پنجه پيچيده نتوانم
کجا يار و دياري ماند از بي مهري ايام
که تا آهي برد سوز و گداز من به يارانم
سرود آبشار دلکش پس قلعه ام در گوش
شب پائيز تبريز است در باغ گلستانم
گروه کودکان سرگشته چرخ و فلک بازي
من از بازي اين چرخ فلک سر در گريبانم
به مغزم جعبه شهر فرنگ عمر بي حاصل
به چرخ افتاده و گوئي در آفاقست جولانم
چه دريايي چه طوفاني که من در پيچ و تاب آن
به زورقهاي صاحب کشته سرگشته مي مانم
ازين شورم که امشب زد به سر آشفته و سنگين
چه مي گويم نمي فهمم چه مي خواهم نمي دانم
به اشک من گل و گلزار شعر فارسي خندان
من شوريده بخت از چشم گريان ابر نيسانم
کجا تا گويدم برچين و تا کي گويدم برخيز
به خوان اشک چشم و خون دل عمريست مهمانم
فلک گو با من اين نامردي و نامردمي بس کن
که من سلطان عشق و شهريار شعر ايرانم
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی يادگار
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
چشم هايت را ورق بزن
شايد
در گوشه اي از آنها
مرا به يادگار كشيده باشي.....
ﺳﻼﻣﺘﮯ ﮐﺴﮯ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﮮ ﻭ
ﭘﻴﺸﺖ ﻧﻴﺴﺖ
ﺍﻣﺎ ﻳﮏ ﻳﺎﺩﮔﺎﺭﮮ ﺍﺯﺵ ﺩﺍﺭﮮ
ﮐﻪ ﻭﻗﺘﮯ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﻣﮯ ﮐﻨﮯ ، ﺑﻮﺵ
ﻣﮯ ﮐﻨﮯ
ﺣﺲ ﻣﮯ ﮐﻨﮯ ﮐﻨﺎﺭﺗﻪ ♥
ﺳﻼﻣﺘﮯ ﺍﻭﻧﮯ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﺶ ﻫﻢ
ﺧﻮﺷﮯ. !
چشمانت راورق بزن شايددرگوشه اي ازآن مرابه يادگاركشيده باشي!!!
تكيه كلام شما چيه؟
هركسي در زندگيش يك تكيه كلامي داره
يا وقتي تنها ميشه يك چيزي رو با خودش زمزمه ميكنه
يا اگر بخواد يادگاري جايي بنويسه يك عبارت يا كلمه يا ...مي نويسه
يا اگر بخواد يك چيزي بگه اون .....يادش مياد
زرگتر كه شديم !!
مــבاבهايمان تكامل يافتند !
تبديل شدند به خودكارهائي بي رحم كه نشان دهند هر اشتباهي پاك شدني نيست !
اكنون اينجايم .!!
با پاك كني ييادگاري از كودكي هايم !
مييخواهم پاك كنم ايـــלּ اشتباه را !!
ولي نميتوانم ....
امروز داشتم اتاقمو مرتب ميكردم دولا شدم
تسبيح يادگاريه بابابزرگمو از زمين بردارم ،
يهو بابام اومد تو اتاقم با اشك شوق
گفت : بخون پسرم ، مايه افتخار منى تو!!
ميدونستم تو تنهاييه خودت نماز ميخونى ريا نشه شاد و خندون رفت بيرون !!
الانم دارم وضو ميگيرم با بابام برم مسجد :)))
خســــــته ام از آرزوها ،
آرزوهاي شعاری ......شـــــوق پرواز مجازی ، بالــــهاي استعاری
لحظه هاي کاغذی را، روز و شب تکرار کردن
خــــاطرات بايگــــانی،زندگي هــــــای اداری
آفتاب زرد و غمگين ، پله های رو به پايين
سقفهای سرد و سنگين ، آسمانهـــــاي اجاری
با نگاهی سر شکسته ،چشمهـــايی پينه بسته....خسته از درهای بسته،خسته از چشم انتظاری
صندلی هـــای خميده،ميزهــــای صف کشيده
خنده های لب پريده ، گريه هــــای اختياری....عصر جدول های خالی، پارک های اين حوالی
پرسه های بی خيالی، نيمکت های خماری
رو نوشت روزها را،روی هم سنجاق کردم: شنبه های بی پناهی ، جمعه های بي قراری
عـــــاقبت پرونده ام را،بـــا غبار آرزوهــــاخاک خواهد بست روزی ، باد خواهد برد باری
روی ميز خالی من، صفحه ی باز حوادث,,,در ستون تسليتهــــــا ، نامي از ما يادگاری
قیصر امین پور
بزرگتر كه شديم !!
مــבاבهايمان تكامل يافتند !
تبديل شدند به خودكارهائي بي رحم كه نشان دهند هر اشتباهي پاك شدني نيست !
اكنون اينجايم .!!
با پاك كني ييادگاري از كودكي هايم !
مييخواهم پاك كنم ايـــלּ اشتباه را !!
ولي نميتوانم ....