پادشاهی را وزیری عاقل بود از وزارت دست برداشت
پادشاه از دگر وزیران پرسید وزیر عاقل کجاست؟
گفتند از وزات دست برداشته و به عبادت خدامشغول شده است
پادشاه نزد وزیر رفت و از او پرسید از من چه خطا دیده ای که وزارت را ترک کرده ای؟
☝️گفت از پنج سبب:
اول آنکه تو نشسته میبودی و من به حضور تو ایستاده میماندم اکنون بندگی خدایی میکنم که مرا دروقت نماز هم ، حکم به نشستن میکند
دوم آنکه طعام میخوردی و من نگاه میکردم اکنون رزاقی پیدا کردهام که اونمی خورد و مرا میخوراند
سوم آنکه توخواب میکردی و من پاسبانی میکردم اکنون خدای چنان است که هرگز نمیخوابد و مرا پاسبانی میکند
چهارم آنکه میترسیدم اگر تو بمیری مرا از دشمنان آسیب برسد اکنون خدای من چنان است که هرگز نخواهد مرد و مرا از دشمنان آسیب نخواهد رسید
پنجم آنکه میترسیدم اگر گناهی از من سرزند عفو نکنی، اکنون خدای من چنان رحیم است که گناهی کنم توبه ام را بپذیرد
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی پاسبانی
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
ﻏﯿـــﺮﺕ ﻣــــــــﺮﺩﺍﻧــــــــــــــــﻪ،ﺣﺴﺎﺩت ﺯﻧـــــــــﺎﻧــــــــه... ﻏﯿﺮﺕ،
ﺣﺴﺎﺩﺕ،
ﮔﯿﺮ ﺩﺍﺩﻥ،
ﺟﺎﺳﻮﺳﯽ... ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ " ﺗﻮ ",
ﺩﺧﺘﺮﮎ ﺁﺭﯾﺎﯾﯽ ﺍﺳﻤﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺫﻫﻨﺖ ﭼﻪ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﯼ,
ﺍﻣﺎ ... ﺍﻣﺎ ﺑﺪﺍﻥ ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ حرف زدنت ﺑﺎ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺧﻮﻧﺶ
ﺑﻪ ﺟﻮﺵ ﻧﯿﺎﯾﺪ,
ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺗﺸﺮ ﻧﺰﺩ ﮐﻪ ﺯﻭﺩ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﮔﺮﺩ,
ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﻫﺮﺯ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﺪ ﻭ ﺩﻡ ﻧﺰﻧﺪ ﻭ
ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮﺟﯿﺢ ﺑﮕﻮﯿﺪ "ﺁﺯﺍﺩﯼ"
ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻧﺸﻮﺩ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺩﯾﺮ ﺟﻮﺍﺑﺶ ﺭﺍ
ﻣﯿﺪﻫﯽ،
ﭘﯿﺎﻡ ﻧﺪﻫﺪ ﮐﻪ ﮐﺠﺎﯾﯽ؟ﺭﺳﯿﺪﯼ؟
ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺣﻮﺍﺳﺶ ﻧﺒﺎﺷﺪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻭ ﭘﺎﮐﯿﺖ,
ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﭘﺎﺳﺒﺎﻧﯽ ﻧﮑﻨﺪ ﺍﺯ ﻭﺟﻮﺩ ﻟﻄﯿﻔﺖ,.... ﯾﻌﻨﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺧﻮﺩﺕ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﺪ.
ﯾﻌﻨﯽ ﺗﻮ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺑﺎ ﺩﺧﺘﺮﮎ ﺭﻫﮕﺬﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻓﺮﻗﯽ ﻧﺪﺍﺭﯼ.
ﻣﺮﺩ ﺑﺎ ﻏﯿﺮﺗﺶ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ : " ﺗﻮ " ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮﺍﯼ "ﺍﻭ " ﻫﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﺗﻤﺎﻣﺖ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ,
ﺗﺎ ﺗﻤﺎﻣﺶ ﺭﺍ فدﺍﯾﺖ ﮐﻨﺪ...
////////////////////***************************//////////////////////////////
اے کآش میشد
فقط مآل خودم بآشے.. خنده ھات.. طرز نگات.. اے کآش میشد
فقط مآل خودم بآشی
تمـــــــــــامــــــ حــــــجــــــــــــم قــــــلــــــــ ـ ?? ــ ـــ ـــــــبت تمــــامــــ روحــ و فکــــــرت تـــــــمــــــــــــامـــــ ـــ ــ تـــــــــــو ✘ اے کآش بכانے تمام تو ســـهــــم . مـــــט اســـــــــتــــ. ✘
و
چقــــ ـــــ ــــ ـــــבر
حـــــــســــــــود ميشـــوم
اگــــر سـهمی ـببرد ازتـــــــــــو کســــــی
حتـــــــــــــــی بـــــــــــه جـــــــســـــــارت يڪ نــــــــــــگاهـ .
من زهرکس آن طمع دارم که او
صاحب آن باشد اندر طبع وخو
من ز سرکه می نجویم شکری
مر مخنث را نگیرم لشکری
من ز سرگین می نجویم بوی مشک
من در آب جو نجویم خشت خشک
من نجویم پاسبانی را ز دزد
کار ناکرده نجویم هیچ مزد
من ز شیطان این نجویم کوست غیر
که مرا بیدار گرداند به خیر
مولوی
شحنه های خسته ای هستند
چشمانم ...
تمام شب
"دوستت دارم " را
پاسبانی داده اند ...