اورثینک اینجوریه که من به یه نخ فکر می‌کنم،
تبدیلش می‌کنم به یه طناب کلفت،
وصلش می‌کنم به یه لنگر،
پرتش می‌کنم داخل اقیانوس،
و بله!
غرق می‌شم
به‌ همین‌ راحتی...

من اینجوریم که به یک نخ فکر میکنم، تبدیلش میکنم به طناب کلفت، وصلش میکنم به یک لنگر، پرتش میکنم داخل اقیانوس، و بله غرق میشم.

من اینجوری‌ام که به یه نخ فکر میکنم،
تبدیلش میکنم به طناب،
وصلش میکنم به یه لنگر،
پرتش میکنم داخل اقیانوس،
و بله! غرق میشم ..

بیشتر ما اینطورییم که؛ به ی نخ فکر میکنیم ،تبدیلش میکنیم به ی طناب و وصلش میکنیم به ی لنگر ، پرتش میکنیم داخل دریا و خودمونم باهاش غرق میشیم .


. .

گفتم: بلاخره یروز مجبوری فراموشش کنی!
گفت: رفت و اومد باد رو تا حالا دیدی؟!
تو دستات گرفتیش؟
تونستی نگهش داری یا پرتش کنی اونور؟
نه!
عصری نشستی تو بالکن
داری برگه صحیح میکنی
یهو بیخبر میپیچه تو برگه ها بهمشون میریزه!
یادش باده!
یهو مپیچه بهم و بهمم میریزه!

آدمارو وقتی باهاشونی رها نکن..
یا جمع کن کلا برو
یا بمون
مث آدم بمون..
چیه دست یکیو محکم میچسبی ولی پرتش میکنی سمتِ دره؟

. .

گفتم: بلاخره یروز مجبوری فراموشش کنی!
گفت: رفت و اومد باد رو تا حالا دیدی؟!
تو دستات گرفتیش؟
تونستی نگهش داری یا پرتش کنی اونور؟
نه!
عصری نشستی تو بالکن
داری برگه صحیح میکنی
یهو بیخبر میپیچه تو برگه ها بهمشون میریزه!
یادش باده!
یهو مپیچه بهم و بهمم میریزه!

گفتم: بالاخره یروز مجبوری فراموشش کنی!
گفت: رفت و اومد باد رو تا حالا دیدی؟!
تو دستات گرفتیش؟
تونستی نگهش داری یا پرتش کنی اونور؟
نه!
عصری نشستی تو بالکن داری برگه صحیح میکنی یهو بیخبر میپیچه تو برگه ها بهمشون میریزه!
یادش باده!
یهو مپیچه بهم و به همم میریزه!

- چه صنمی داری باهاش ؟!
اینایی هس که هلالی شکلن، پرتشون میکنی، میرن ولی باز برمیگردن پیش خودت ...
- خب ! بومرنگ ؟!
آره آره همونا ؛ بومرنگشم!

‏آدمای مزخرف زندگیم رو نمیذارم کنار، یه جوری پرتشون میکنم که دیگه دستم بهشون نرسه...