We didn't get anywhere, like swallows, we just traveled between the origin and the destination
به هیچ جا نرسیدیم، چون پرستوها میان مبدا و مقصد فقط سفر کردیم
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی پرست
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
من لبخندت رو میبینم، نه به هم ریختگی دندون هات رو. ناراحتیتو میبینم، نه خط اخمت رو. نفس کشیدنت کنار خودم رو میبینم، نه قوز دماغت رو. انگشت های زیبات رو میبینم، نه خشکی دستات رو. من خوبیات رو جوری میپرستم که ویژگی های پایین ترت جایی تو قلبم ندارن. جوری دوستت دارم که هیچکس تاحالا نداشته.
.
چشمان تو
چون خار به دل نشسته درد آورند
و من ...
میپرستمشان
#محمود_درویش
از زخمهای گذشتهتون پرستاری نکنید... واقعا بعضی از اونها (بعضی!) دیگه خوب شدهاند ولی شما همچنان اصرار دارید اونها را تر و خشک کنید و ازشون نگهداری کنید.
هنوزم چشمای تو؛ مثل شبای پرستارس
هنوزم دیدن تو؛ برام مثل عمر دوباره اس
هنوزم وقتی میخندی؛ دلم از شادی میلرزه
هنوزم با تو نشستن؛ به همه دنیا می ارزه!
🩷.🩵
در وفایِ عشقِ تو مشهورِ خوبانم چو شمع
شبنشینِ کویِ سربازان و رِندانم چو شمع
روز و شب خوابم نمیآید به چشمِ غمپرست
بس که در بیماریِ هجرِ تو گریانم چو شمع
رشتهٔ صبرم به مِقراضِ غَمَت بُبْریده شد
همچنان در آتش مِهرِ تو سوزانم چو شمع
گر کُمیتِ اشکِ گُلگونم نبودیِ گرمرو
کِی شدی روشن به گیتی راز پنهانم چو شمع؟
در میانِ آب و آتش همچنان سرگرمِ توست
این دلِ زارِ نزارِ اشکبارانم چو شمع
در شب هجران، مرا پروانهٔ وصلی فرست
ور نه از دَردَت جهانی را بسوزانم چو شمع
بی جمالِ عالمآرایِ تو روزم چون شب است
با کمالِ عشقِ تو در عینِ نُقصانم چو شمع
کوهِ صبرم نرم شد چون موم در دستِ غمت
تا در آب و آتش عشقت گدازانم چو شمع
همچو صبحم یک نفس باقیست با دیدارِ تو
چهره بنما دلبرا تا جان برافشانم چو شمع
سرفَرازم کن شبی از وصلِ خود ای نازنین
تا مُنَوَّر گردد از دیدارت ایوانم چو شمع
آتش مِهر تو را حافظ عجب در سر گرفت
آتش دل، کِی به آب دیده بنْشانم چو شمع
03/05/17
22:22..
تو دقیقا همون قسمت قشنگ زندگی منی
که همیشه به وجودش میبالم..
تو همون یه نفری هستی که دلم میخواد پا به پاش پیر بشم…
تو همون یاری هستی که شهریار میگه بدون وجودش شهر ارزش دیدن نداره!
تو آغاز و انتهای منی؛
یه جوری که بند بند وجودم دیوونه وار تورو میپرسته… .
. .
در وجودش پسرِ کوچک و مهربانی زندگی میکند، میپرستمش.
مرا زلف و رخِ دلدار و چشم مِی پرستش بس...
#وفایی_مهابادی
زن ، دوست داشتن نصف و نیمه نمیفهمد ؛
یک زن را باید پرستید
یا به حال خود رها کرد!!!
.࿐