هوشمندی همواره در آن است که به دنبال چیزی برای دوست داشتن باشیم،
هدف این است که درونمان به سان آسمانی پرستاره گردد.
زندگی "جشن امحای خویشتن" است.
کریستیان بوبن
. .
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی پرستاره
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
.خدایا!
تو میدانی آنچه را ڪه من نمیدانم
در دانستن تو آرامشیست .
و در ندانستن من تلاطمها.
تو خود با آرامشت تلاطم من را آرام ساز..
.شبتون پرستاره.
هر دری بسته شود،جز در پر فیض خدا
این در خانه عشق است که باز است هنوز
ارزومیکنم زیبایی و وسعت اسمان
وقتی
ماه و ستاره ها دران
میدرخشند
ازآن شما باشد
شبتون پرستاره
وفرداتون پراز خیروبرکت
یه هفته هیچی نخوردم که برم بیمارستان با سرم عکس بندازم بذارم اینستا. پرستاره گفت سرم قندی نمکی تحریمه، این لیوان آبو توش دوتا قند بنداز بخور
در آن هنگام
که برگ های رقصان
درختان را وداع می گویند
برایم گودالی بکنید
در آن هنگام
که بستری از برگ
برای خفتن ابدیم آماده می شود
کلاغ ها را به آسمان خون گرفته دعوت کنید
در آن هنگام
که در میان خش خش برگ ها جا خوش می کنم
قطرات باران را
به سوی گونه هایم روانه کنید
و آنگاه
که در بستر خویش آرام می گیرم
چادر پرستاره ی شب را
بر روی آسمان بگسترانید
و سکوت را با من تنها بگذارید.
ﺗﻮ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﯾﻪ ﻣﺮﺩ ﻣﯿﺎﻧﺴﺎﻟﯽ ﺟﻠﻮﻣﻮ ﮔﺮﻓﺖ , ﮔﻔﺖ :
ﺁﻗﺎ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ , ﻣﺎﺩﺭ ﻣﻦ ﺗﻮ ﺍﻭﻥ ﺁﺳﺎﯾﺸﮕﺎﻩ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﻣﯿﺸﻪ, ﻣﻦ ﺭﻭﻡ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ
ﭼﺸﻤﺶ ﺑﺸﻢ ﭼﻮﻥ ﺯﻧﻢ ﻣﺠﺒﻮﺭﻡ ﮐﺮﺩ ﺑﺒﺮﻣﺶ ﺍﻭﻧﺠﺎ , ﺍﯾﻦ ﺍﻣﺎﻧﺘﯽ ﺭﻭ ﺍﮔﻪ ﺍﺯ ﻗﻮﻝ ﻣﻦ ﺑﻬﺶ ﺑﺪﯾﺪ
ﺧﯿﻠﯽ ﻟﻄﻒ ﮐﺮﺩﯾﺪ .
ﻗﺒﻮﻝ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﮐﻠﯽ ﻫﻢ ﻧﺼﯿﺤﺘﺶ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﻣﺎﺩﺭﺗﻪ ﺑﺎﺑﺎ, ﺍﻭﻧﻢ ﺍﺑﺮﺍﺯ ﭘﺸﯿﻤﻮﻧﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺘﻢ
ﺩﺍﺧﻞ ﺁﺳﺎﯾﺸﮕﺎﻩ , ﭘﯿﺮ ﺯﻥ ﺭﻭ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩﻡ , ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﺎﻧﺘﯽ ﻣﺎﻝ ﺷﻤﺎﺱ , ﮔﻔﺖ ﺣﺎﻣﺪ ﭘﺴﺮﻡ
ﺗﻮﯾﯽ؟
ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻪ ﻣﺎﺩﺭ , ﺩﯾﺪﻡ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮔﻔﺖ ﺣﺎﻣﺪ ﺗﻮﯾﯽ ﻣﺎﺩﺭ؟
ﺩﻟﻢ ﻧﯿﻮﻣﺪ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﯼ ﺑﮕﻢ ﻧﻪ , ﮔﻔﺘﻢ ﺁﺭﻩ, ﭘﯿﺮﺯﻧﻪ ﺩﺍﺩ ﺯﻥ ﻣﯿﺪﻭﻧﺴﺘﻢ ﻣﻨﻮ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﻤﯽ ﺫﺍﺭﯼ ,
ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﺎ ﺫﻭﻕ ﺑﻪ ﺻﺪﺍ ﮐﺮﺩﻥ ﭘﺮﺳﺘﺎﺭ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﯼ ﭘﺴﺮ ﻣﻦ ﻧﺎﻣﻬﺮﺑﻮﻥ ﻧﯿﺴﺖ؟
ﭘﺮﺳﺘﺎﺭﻩ ﺗﺎ ﺍﻭﻣﺪ ﮔﻔﺖ ﺷﻤﺎ ﭘﺴﺮﺷﻮﻥ ﻫﺴﺘﯿﺪ؟
ﺗﺎ ﮔﻔﺘﻢ ﺁﺭﻩ ﺩﺳﺘﻤﻮ ﮔﺮﻓﺖ, ﮔﻔﺖ 4 ﻣﺎﻩ ﻫﺰﯾﻨﻪ ﯼ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﻣﺎﺩﺭﺗﻮﻥ ﻋﻘﺐ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ , ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺴﻮﯾﻪ
ﮐﻨﯿﺪ
ﺣﺎﻻ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻫﯽ ﻏﻠﻂ ﮐﺮﺩﻡ ﻭﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﻦ ﭘﺴﺮﺵ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﻭﻟﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﻤﯽ ﮐﺮﺩﻥ
ﺁﺧﺮ ﭼﮏ ﻭ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﺩﺍﺩﻡ ﺩﺳﺘﺶ , ﻭﻟﯽ ﺗﻪ ﺩﻟﻢ ﺭﺍﺿﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﺎﺯ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺮ ﺯﻥ ﻭ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﮐﺮﺩﻡ ,
ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﮐﻪ ﭘﺴﺮﺵ ﺧﯿﻠﯽ ... ﺑﻮﺩ .
ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺍﺯ ﭘﯿﺮﺯﻧﻪ ﺧﺪﺍﻓﻈﯽ ﮐﻨﻢ ﺗﺎ ﻣﻨﻮ ﺩﯾﺪ ﮔﻔﺖ ﺩﺳﺘﺖ ﺩﺭﺩ ﻧﮑﻨﻪ , ﺭﻓﺘﯽ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﻡ ﺣﺎﻣﺪﺑﮕﻮ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﺷﺪ , ﺑﯿﺎ ﺗﻮ ﻣﺎﺩﺭ!!!
زنه دوقلو زایده ، پرستاره یکی از بچه هارو میبره براش ،زنه میپرسه : اون یکی هم میارین ؟
پرستاره گفت: پـَـ نه پـَـ فعلا اینو ببرین استفاده کنین ، ده روز بعد از فعال سازی اون یکی هم پست میکنیم درِ خونتون !
تو خیابون یه مرد میانسالی جلومو گرفت , گفت
آقا ببخشید, مادر من تو اون آسایشگاه روبرو نگهداری میشه, من روم نمیشه چشم تو چشمش بشم چون زنم مجبورم کرد ببرمش اونجا, این امانتی رو اگه از قول من بهش بدید خیلی لطف کردید.
قبول کردم و کلی هم نصیحتش کردم که مادرته بابا, اونم ابراز پشیمونی کرد و رفتم داخل آسایشگاه, پیر زن رو پیدا کردم, گفتم این امانتی مال شماس, گفت حامد پسرم تویی؟
گفتم نه مادر, دیدم دوباره گفت حامد تویی مادر؟
دلم نیومد این سری بگم نه , گفتم آره, پیرزنه داد زن میدونستم منو تنها نمی ذاری,
شروع کرد با ذوق به صدا کردن پرستار که دیدی پسر من نامهربون نیست؟
پرستاره تا اومد گفت شما پسرشون هستید؟
تا گفتم آره دستمو گرفت, گفت 4 ماه هزینه ی نگهداری مادرتون عقب افتاده , باید تسویه کنید
حالا از من هی غلط کردم واینکه من پسرش نیستم ولی دیگه باور نمی کردن
آخر چک و نوشتم دادم دستش, ولی ته دلم راضی بود که باز این پیر زن و خوشحال کردم , هر چند که پسرش خیلی ... بود.
اومدم از پیرزنه خدافظی کنم تا منو دید گفت دستت درد نکنه , رفتی بیرون به پسرم حامد بگو پرداخت شد , بیا تو مادر!!! :)))
هفته پیش مریض شدم، رفتم آمپول بزنم
آمپولا رو دادم به پرستاره
میگه آمپول بزنم؟
پَ نه پَ توش آب پر کن تفنگ بازی کنیم!
بچه ها خیلی ناراحتم...!
چن روز پیش واسه دختر خالم مریم که پرستاره ، یه اتفاق وحشتناک افتاد... !
یه پسره که دیابت داشته یکی دوماهی میرفته پیش این دختر خالم که انسلین بزنه !
اینم چون می بینه پسره خیلی مظلومه ، تحویلش میگیره و باهاش رابطه ی خوبی داره !
پسره عاشقش میشه و بهش میگه که دوسش داره .
خلاصه یه مدت دس از سرش برنمی داره و هی میادو میره !
دختر خالمم کلافه میشه و میگه من نامزد دارم !
پسره باور نمیکنه و میگه آدرسشو بده اگه راس میگی !
اینم آدرسو میده که شرش کم شه !
پسره میره پیش نامزده باهم دعواشون میشه و نامزدرو میکشه و فرار میکنه !
بعد یه مدت پسره میبینه که پلیسا نمیان سراغش ،
میره پیش مریم و بهش میگه میدونستم که دوسم داری وگرنه
به پلیسا میگفتی که من نامزدتو کشتم !
مریم میگه آره حالا بشین تا واست انسلین بزنم حالت خوب نیس !
بعد به جا انسلین بنزین میریزه تو سرنگ و بهش تزریق میکنه!
بعد به پسره میگه ک بنزین ریختم تو بدنت و تا چن دیقه دیگه میمیری !
پسره بلند میشه که با چاقو بکشش ، میدوه دنبالش یه چن متری یهوووووو ......
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بنزینش تموم میشه !
اصن پمپ بنزینم نبوده اون اطراف !
یه عمه هم دارم اما سهمی تو این ماجرا نداشت.... رحم کنید ! :)) !