... مےنویسم روےِ دفتر سالِ نو
... باز یڪ احساس و یڪ آغاز نو

... بازهم عاشق شدن، پروانگے
... بازهم جارے شدن در زندگے

... باز همصحبت شدن با یاس‌ها
... با اقاقےهاےِ شهرِ رازها

... باز در تڪرار شادے گم شدن
... در هیاهوےِ زمین پیدا شدن

... بازهم میلاد نو، انسانِ نو
... طرحِ تازه، ایده و افڪارِ نو

... آه ...! آرے بازهم در این بهار
... مےزند لبخند بر ما روزگار