I am made of kindness, madness and recklessness.
من از مهربانی، جنون، و بی پروایی ساخته شده ام.
. ⃟.
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی پروای
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
بگذار
دستت را،
در دستم گذارم
بیهیچ پروایی که دست عشق با ماست....️
#حسین_منزوی
درون یک زن همیشه سه زن میتونی ببینی :
یک نوجوان بی پروای بغلی،
یک زن میانسال مستقل
یک زن مسن غرغرو
رفتار مرد تعیین میکنه کدوم زن پررنگتر باشه
خنده و شادی تنها بیماری واگیری است
که کسی از آن پروایی ندارد !
دلم کسی را میخواهد که به چشم هایم گوش کند
کسی که نگاهم را در باغچه ی خانه اش بکارد
و هر روز به بوته های تشنه ی احساسم آب دهد
کسی که از نگاهم بخواند که امروز هوای دلم
آفتابی است یا ابری و سرد
کسی که بداند بعد از هر بار دیدنش باز هم قلبم
به دیوانگی و بی پروایی اولین نگاه می تپد
کسی که دلم هر روز برایش تنگ میشود
دلم کسی را میخواهد که شبیه هیچکس نباشد ...
چنین است که گل، در سرما نیز تواند بروید
دلمردگی و درماندگی ، کی پیشگیر عشق بوده است ؟
سرشت آتش زبانه زدن است و سرشت خون ، روان بودن ..
آنچه را که بند و شمشیر تواند جلو ببند ، غم شکنبه کی تواند هرگز !
مارال دل به دریا داده بود ; پروای رسواییش ، نی !
خود به باد سپرده ، چشم پرهیز فروبسته و بند دل گشاده بود ..
در بند و گره تا کی ؟
بگذار بر جهانی آشکار شود.
اگر این گناه است ، آتش خوشتر ..
گو جهنم را داغ تر کنند. کنده زنجیری ..
سر، هوای شوریدن دارد ..
دیوانه به بازار ...
” گوشواره هایم را به او خواهم بخشید.
مردمان بدانید، گوشواره هایم را ... ”
.
{ محمود دولت آبادی } رمان کلیدر
زنــــــانی که تهی از احســــاس
و با چتری از منطق
گوشه ای تنها نشسته اند...،،
بی شک
همانــ دخترکان بی پروایی اند
که سالهایی نه چنـــــــدان دور
به روی نیمکتــ حماقتشانــ
بی تجربه از " تب و لرز " عشق ،،
"خیسی بارانش " را آرزو میکردنـــــــد!!
بگذار تا قسمت کنم تنهاییام را
هرگز ننوشم تلخ دیگر چاییام را
آیینهام؛ زیباییام را از تو دارم
من با تو پیدا میکنم زیباییام را
بر قلب آتش میزنم همچون سیاوش
پروانه حسرت خورده بیپرواییام را
از سیب سرخ خواهشم آدم که نگذشت
حالا دوباره خواهش حوّاییام را...
تکرار کردم... رد نکن... از حُسن، دور است
بر صخره میکوبی دل دریاییام را؟!
پس من کجا؟ پس من چرا؟ پس من چگونه؟
شیرینیام... عذراییام... لیلاییام را...
شاید که تیغی و ترنجی لازمت هست
باور کنی تا شدّت شیداییام را
شاید بفهمی حال من را، شاید این بار
پیراهنت حاشا کند رسواییام را...