دلم افتاده در دام اباعبدالله
پریده بر سر بام اباعبدالله
من آن هیچم من آن وصلم من آن ناچیزم
که قیمت دارم از نام اباعبدالله
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی پریده
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
🩵🪽
من
غمی که لب ایوان آفتاب پریده ی نبودنت نشسته ام.
بی آب و دانه،
بی آواز ...
امشب
به خوابم که آمدی،
فردا هم نشد
نشد!
{ #معصومه_صابر }
کاش خوابی خوش باشم
. .
گفته بود چندسال که بگذره این حسه میپره
دیروز زنگ زدم بهش بگم
چندسال گذشتا ولی هنوز که هنوزه نپریده
┄•●❥ . . .
و من یک شب،
کنار مردی میخوابم که تو نیستی...
و شکنجه میشوم وقتی
اسمم را آرام صدا میکند ...
و تو حتما آن لحظه
از خواب پریده ای؛
شاید به بهانه ی تشنگی....
اما دلیلش قطعا این است؛
که من اشتباهی با نام تو،
آن مرد را صدا کرده ام...
#رویا_میم
✿ کپشن خاص ✿
- کاش می دانستی،
چه شب ها،
با رویایِ داشتنت مست شده ام،
با سایه یِ خیالت حرف زده ام..
اما دم دمایِ صبح،
مثلِ الکل پریده ای از سرم!
اما باز هم
خیالت دست از سرم بر نمی دارد!
#سروش_کلهر
- گاهی
صبح ها
زودتر از تمامِ پرندگان
پریده ام !
از خوابی
که تو در آن
نبوده ای !
#حبیب_صلحی_زاده
✿ کپشن خاص ✿
- شب که شد،
تنها که شدی
فکر و خیال سراغت را میگیرد،
ذهنَت را بر میدارد و با خود به شبگردی میبرد
انگار شب،
امتداد همان جمعه، غروبهاست..
کمی رنگ پریدهتر
اندکی لجبازتر
و چشمانی که محکومند به بیداری..
غم اگر فرصت دهد،
شبها به خیر میشوند..
#مهدی_ابوحمزه
رنگ آرزوهایم این روزها خیلی پریده ، تو اگر دستت به آسمانش رسید ، چند تکه ابر نقاشی کن تا دل من بر ابرها خوش باشد
Channel :
یادم هست کلاس چهارم٬ توی کتاب فارسیمون یک پسر هلندی بود که انگشتش رو گذاشته بود توی سوراخ سد تا سد خراب نشه!!
قهرمانی که با اسم و خا طره اش بزرگ شدیم!! "پطروس"
توی کتاب، عکسی از پطروس نبود و هیچ وقت تصویرش را ندیدیم...!!
همین باعث شد که هر کدام از ما یک جوری تصورش کنیم و برای سالها توی ذهنمان ماندگار شود!!
پطرس ذهن ما خسته بود٬ تشنه و رنگ پریده، انگشتش کرخت شده بود و...!!
سالها بعد فهمیدیم که اسم واقعی پطروس٬ هانس بوده است!!
تازه هانس هم یک شخصیت تخیلی بوده که یک نویسنده آمریکایی به نام "مری میپ داچ" آن را نوشته بود!!
بعدها، هلندیها از این قهرمان خیالی که خودشان هم نمیشناختنش، یک مجسمه ساختند!!
خود هلندیها خبر نداشتند که ما نسل در نسل با خاطره پطروس بزرگ شدیم!!
شاید آن وقتها اگر میفهمیدیم که پطروسی در کار نبوده، ناراحت میشدیم!!
اما توی همان روزها٬ سرزمین من پر از #قهرمان بود!!
قهرمانهایی که هم اسمهاشون واقعی بود و هم داستانهاشون!!
شهید ابراهیم هادی:
جوانی که با لب تشنه و تا آخرین نفس توی کانال کمیل ماند و برای همیشه ستاره آنجا شد؛ کسی که پوست و گوشتش، بخشی از خاک کانال کمیل شد!!!
شهید حسین فهمیده:
نوجوان سیزده ساله ای که با نارنجک، زیر تانک رفت و تکه تکه شد!!!
شهید حاج محمدابراهیم همت:
سرداری که سرش را خمپاره برد...!!!
شهیدان علی، مهدی و حمید باکری:
سه برادر شهیدی که جنازه هیچکدامشان برنگشت!!!
شهیدان مهدی و مجید زین الدین:
دو برادر شهیدی که در یک زمان به شهادت رسیدند!!!
شهید حسن باقری:
کسی که صدام برای سرش جایزه گذاشت!!!
شهید مصطفی چمران:
دکترای فیزیک پلاسما از دانشگاه برکلی آمریکا، بی ادعا آمد و لباس خاکی پوشید تا اینکه در جبهه دهلاویه به شهادت رسید!!!
و.......
کاشکی زمان بچگیمان لااقل همراه با داستانهای تخیلی، داستانهای واقعی خودمان را هم یادمان میدادند!!
ما که خودمان قهرمان داشتیم!!!
روحشان شاد و يادشان گرامی باد
هرصبح
ار خواب میپرم
عجله میکنم
دلفین های آبی را به موهایم میزنم
جای لب هایت را بر لب هایم صورتی میکنم
میز را میچینم
صدایت میزنم
بعد به یاد می آورم
از پاییز به بعد
دیگر نبوده ای و من
هرصبح از خواب پریده ام
عجله کرده ام
دلفین های آبی را به موهایم زده ام
جای لب هایت را بر لب هایم صورتی کرده ام
میز را چیده ام و بعد
صدایت زده ام...