عکس اول را گذاشت روی میز: این پسر اولم محسن است
عکس دوم را درآورد و گفت: این پسر دومم محمد، دوسال از محسن کوچکتر بود
عکس سوم را در آورد رفت بگوید این پسرسومم... دید شانه های امام میلرزد.
فوری عکسها را جمع کرد زیر چادرش و خیلی جدی گفت: 4 تا پسرمو دادم که اشک شما رو نبینم.
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی پسرسومم
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)