یک روز تو را خواهم دزدید
پای همه چیزش هم می ایستم
اصلاً گروگانت میگیرم
یک داستانِ پلیسیِ عاشقانه..
تیترِ یکِ اخبار میشویم..
صدای دوست داشتنم را به گوش دنیا خواهم رساند
از آنها "تو"را میخواهم
در قبالِ آزادی ات...
آزادت میکنم به شرطی که مالِ خودم شوی
دیوانه شدم نه...؟
من حتی برای داشتنت،
به این اراجیف هم فکر میکنم...
#آرزو_رجبزاده
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی پلیسی
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
ﭘﺎﺳﺦ ﺭﯾﯿﺲ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﺑﻪ ﺧﺒﺮﻧﮕﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﭼﺮﺍ
ﺟﻤﻌﯿﺖ ﺯﻧﺪﺍﻧﯿﺎﻥ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺑﻘﯿﻪ ﺷﻬﺮها ﮐﻤﺘﺮ
ﺍﺳﺖ؟
.
.
.
.
ﺧﻮﺏ ﻋﺎﻣﻮ ﺍﯾﻨﺠﻮ ﮐﯽ ﺣﺎﻝ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﺮﻩ ﺩﺯﺩﯼ؟؟
ﮔﯿﺮﯾﻢ ﺭﻑ، ﮐﺪﻭﻡ ﺻﺎﺏ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﯼ ﺣﺎﻝ ﺩﺍﺭﻩ ﺯﻧﮓ ﺑﺰﻧﻪ
ﭘﻠﯿﺲ؟؟؟
ﮔﯿﺮﯾﻢ ﺣﺎﻟﻮ ﺯﻧﮓ ﺯﺩ ﭘﻠﯿﺴﻮ، ﮐﺪﻭﻡ ﭘﻠﯿﺴﯽ ﺣﺎﻝ ﺩﺍﺭﻩ
ﺑﺮﻩ ﺻﺤﻨﯽ ﺟﺮﻡ
ﮔﯿﺮﯾﻢ ﭘﻠﯿﺴﻢ ﺭﻓﺖ، ﮐﺪﻭﻡ ﻗﺎﺿﯽ ﺣﺎﻝ ﺩﺍﺭﻩ ﺣﮑﻢ
ﺑﺪﻩ؟؟؟
ﮔﯿﺮﯾﻢ ﺣﮑﻤﻮﻡ ﺩﺍﺩ، ﺳﺮﺑﺎﺯﻭ ﺍﯾﻘﺪ ﺑﯿﺤﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﺩﺯﺩﻭ
ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯿﮑﻨﻪ ...
ﺧﻮﺏ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻟﺤﻤﺪﻟﻠﻪ ﻣﺮﺩﻣﻮﻥ ﺷﯿﺮﺍﺯ ﺍﻫﻞ ﺧﻼﻑ ﻧﯿﺴﻦ،
ﻋﺎﻣﻮ ﺧﺪﺍﺍﺍﺍﺍﻭﮐﯿﻠﯽ ﺍﯾﻨﺎﻡ ﮐﻪ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﺯﻧﺪﺍﺍﺍﺍﻧﻦ
ﻫﻤﺸﻮﻭﻭﻥ ﻏﺮﯾﺒﻦ یا آزاد شدن حال ندارن برن...
مردی دارد در پارک مرکزی شهر نیویورک قدم میزند که ناگهان می بیند سگی به دختربچه ای حمله کرده است مرد به طرف انها می دود و با سگ درگیر می شود. سرانجام سگ را می کشد و زندگی دختربچه ای را نجات می دهد..پلیسی که صحنه را دیده بود به سمت آنها می آید و می گوید: تو یک قهرمانی…
فردا در روزنامه ها می نویسند:
یک نیویورکی شجاع جان دختربچه ای را نجات داد!
اما آن مرد می گوید: من نیوریورکی نیستم!
پس روزنامه های صبح می نویسند:
امریکایی شجاع جان دختربچه ای را نجات داد!!
آن مرد دوباره میگوید: من امریکایی نیستم!!
از او میپرسند :خب پس تو کجایی هستی ؟
««« من ایرانی هستم »»»
فردای آن روز روزنامه ها این طور می نویسند :
یک تند روی مسلمان سگ بی گناه امریکایی را کشت!!!
برگرفته شده از: ojeparvaz.blog.ir
+ فقظ یه ایرانیه که انقدر با غیرته......
به سلامتیش صلوات
به سر آستین پاره ی کارگری که دیوارت را می چیند و به تو می گوید ارباب نخند
به پسرکی که آدامس می فروشد و تو هرگز نمی خری نخند
به پیرمردی که در پیاده رو به زحمت راه می رود و شاید چند ثانیه ی کوتاه معطلت کند. نخند
به دبیری که دست و عینکش گچی است و یقه ی پیراهنش
جمع شده نخند
به دستان پدرت،
به جارو کردن مادرت،
به همسایه ای که هر صبح نان
سنگک می گیرد،
به رفتگری که در گرمای تیر ماه کلاه پشمی به سردارد،
به راننده ی آژانسی که چُرت می زند،
به پلیسی که سر چهار راه با کلاه صورتش را باد می زند،
به مردی که روی چهارپایه می رود تا شماره ی کنتور برقتان را بنویسد،
به جوانی که قالی پنج متری روی کولش انداخته و در کوچه ها جار می زند،
به پارِگی ریز جوراب کسی در مجلسی،
به پشت و رو بودن چادر پیرزنی درخیابان،
به پسری که ته صف نانوایی ایستاده،
به مردی که در خیابانی شلوغ ماشینش پنچر شده،
به مسافری که سوار تاکسی می شود و بلند سلام می گوید،
به فروشنده ای که به جای پول خرد به تو آدامس می دهد،
به زنی که با کیفی بر دوش به دستی نان دارد و به دستی چند
کیسه میوه و سبزی،
به هول شدن همکلاسی ات پای تخته،
به مردی که دربانک از تو می خواهد برایش برگه ای پرکنی،
به اشتباه لفظی بازیگر نمایشی، نخند
نخند ، دنیا ارزشش را ندارد که تو به خردترین رفتارهای نابجای
آدمها بخندی
که هرگز نمیدانی چه دنیای بزرگ و پردردسری دارند
آدمهایی که هر کدام برای خود و خانواده ای همه چیز و همه کسند!
آدمهایی که به خاطر روزیشان تقلا می کنند،
بار می برند،
بی خوابی می کشند،
کهنه می پوشند،
جارمی زنند
سرما و گرما می کشند،
وگاهی خجالت هم می کشند،…….خیلی ساده
ﺩﻳﺮﻭﺯ ﺗﻮﻯ ﺗﺎﻛﺴﻰ ﻳﻪ پرسیپلیسی ﺳﺒﻚ ﻣﻐﺰ ﮔﻔﺖ:
ﺭﻭﺯ ﺁﺧﺮ ﻋﻤﺮﻡ استقلالی ﻣﻴﺸﻢ ﺗﺎ ﺑﻌﺪ ﻣﺮﺩﻧﻢ
ﻳﻪ استقلالی ﻛﻢ ﺑﺸﻪ ﻧﻪ ﻳﻪ ﭘﺮﺳﭙﻮﻟﻴﺴﻰ
ﻣﻨﻢ ﺩﺭ ﻛﻤﺎﻝ ﺧﻮﻧﺴﺮﺩﻯ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ:
ﺑﻪ ﻫﺮ ﺣﺎﻝ ﻣﺮﮒ ﺑﺎ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺑﺎ ﻧﻨﮓ
ﺍﺳﺖ!
ﺑﻴﭽﺎﺭﻩ ﺗﺎ ﻭﻗﺘﻰ ﻛﻪ ﭘﻴﺎﺩﻩ ﺷﺪﻡ ﻫﻨﻮﺯ ﺗﻮﻯ
Loading
ﺑﻮﺩ....