عین ناخونک زدن به بال کبابی داغ از روی منقل ؛ عین نوری که وسط یه چرت پاییزی میوفتاد رو صورتم و گرم میشدم عین لم دادن رو کاناپه وقتی تازه انیمیشن نمو رو خریده بودم عین وقتی که آخرین تیکه پیتزامو صحیح و سالم از یخچال در آوردم ، عین اون روزی که ماشینم دقیقا کنار مکانیکی پنچر شد ، عین اون لحظه که از شدت سرما دستامو بهم میمالیدم و یهو شومینه روشن میشد ، عین وقتی از مدرسه میومدم و میفهمیدم که ناهار ماکارونی داریم که بیدار شدم و دیدم تو بغلم خوابت برده ، عین صبحی عین تموم لحظاتی که بخاطرش عمیقا از ته دل خوشحال شدم ؛ دوست دارم ...
پست ها و اس ام اس های مربوط به کلمه ی پنچر
عزیزان علاقه مند جهت ارسال جملات خود میتوانند با تلفن همراه به سایت ما وارد شوند تا پس از ثبت نام و ایجاد پروفایل قابلیت ارسال جمله برایشان فعال گردد،
شما میتوانید دوستان جدید در «کپی پیست کن» بیابید :)
A bad attitude is like a flat tire you can't go anywhere until you change it
خلق و خوی بد، مثل چرخ پنچر میمونه تا عوضش نکنی نمیتونی باهاش جایی بری
.࿐
خیلی تند رفت کودکی هایم
با آن دوچرخه ی قراضه اش...
کاش همیشه
پنچر می ماند...
. .
ما اگه ماشین هم بودیم،
چار چرخِمون بیس چاری پنچر بود :)
.࿐
✿ کپشن خاص ✿
ﺍﮔﺮ ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺩﺍﺷﺖ
ﻭ ﻣﻦ ﺍﻓﺴﺮ بودم قطعا ﺑﻪ ﺍﻭ ﺗﺬﮐﺮ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻡ
ﮐﻪ ﺑﺎ ﺳﺮﻋﺖ ۱۰ ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﻨﺪ
ﯾﺎ ﺑﻪ ﺍﻭ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺳﺮﻋﺘﺶ ﮐﻢ ﮐﻨﺪ
ﻭ ﺍﺯ ﻣﻨﺎﻇﺮ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﺩ
یا ﺷﺎﯾﺪﻡ ﺩﺭ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺘﻞ ﺑﺮﺍﯾﺶ
ﺍﻗﺎﻣﺖ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺗﺎ اﻧﺪﮐﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﻤﺎﻧﺪ
ﺍﮔﺮ ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺩﺍﺷﺖ
ﻗﻄﻌﺎ ﭼﻬﺎﺭ ﭼﺮﺧﺶ ﺭﺍ ﭘﻨﭽﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ.
اگر اردیبهشت ماشین داشت...
#مهدی_امینی
ﺍﮔﺮ ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺩﺍﺷﺖ
ﻭ ﻣﻦ ﺍﻓﺴﺮ بودم قطعا ﺑﻪ ﺍﻭ ﺗﺬﮐﺮ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻡ
ﮐﻪ ﺑﺎ ﺳﺮﻋﺖ ۱۰ ﮐﯿﻠﻮﻣﺘﺮ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﻨﺪ
ﯾﺎ ﺑﻪ ﺍﻭ ﭘﯿﺸﻨﻬﺎﺩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺳﺮﻋﺘﺶ ﮐﻢ ﮐﻨﺪ
ﻭ ﺍﺯ ﻣﻨﺎﻇﺮ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﺩ
یا ﺷﺎﯾﺪﻡ ﺩﺭ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻫﺘﻞ ﺑﺮﺍﯾﺶ
ﺍﻗﺎﻣﺖ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺗﺎ اﻧﺪﮐﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﻤﺎﻧﺪ
ﺍﮔﺮ ﺍﺭﺩﯾﺒﻬﺸﺖ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺩﺍﺷﺖ
ﻗﻄﻌﺎ ﭼﻬﺎﺭ ﭼﺮﺧﺶ ﺭﺍ ﭘﻨﭽﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ.
اگر اردیبهشت ماشین داشت...
.️..
#مهدی_امینی
خیلی تند رفت کودکی هایم
با آن دوچرخه ی قراضه اش...
کاش همیشه
پنچر می ماند...
. .
خیلی تند رفت !
کودکی هایم...
با آن دوچرخه قراضه اش
کاش همیشه پنچر می ماند...
شاید باورتون نشه
ولی حتی نیسان آبی هم گاهی پنچر میکنه
ما که جای خود داریم....
مردي در هنگام رانندگي، درست جلوي حياط يك تيمارستان پنچر شد و مجبورشد همان جا به تعويض لاستيك بپردازد.
هنگامي كه سرگرم اين كار بود، ماشين ديگري به سرعت از روي مهره هاي چرخ كه در كنار ماشين بودند گذشت و آن ها را به درون جوي آب انداخت و آب مهره ها را برد.
مرد حيران مانده بود كه چه كار كند.
تصميم گرفت كه ماشينش را همان جا رها كند و براي خريد مهره چرخ برود.
در اين حين، يكي از ديوانه ها كه از پشت نرده هاي حياط تيمارستان نظاره گر اين ماجرا بود، او را صدا زد و گفت:
از ٣ چرخ ديگر ماشين، از هر كدام يك مهره بازكن و اين لاستيك را با ٣ مهره ببند و برو تا به تعميرگاه برسي.
آن مرد اول توجهي به اين حرف نكرد ولي بعد كه با خودش فكر كرد ديد راست مي گويد و بهتر است همين كار را بكند.
پس به راهنمايي او عمل كرد و لاستيك زاپاس را بست.
هنگامي كه خواست حركت كند رو به آن ديوانه كرد و گفت:
خيلي فكر جالب و هوشمندانه اي داشتي.
پس چرا توي تيمارستان انداختنت؟
ديوانه لبخندي زد و گفت:
من اينجام چون ديوانه ام. ولي احمق كه نيستم!